سایت همسریابی موقت هلو


سایت همسر یابی جدید چی هست؟

باورش نمیشد سایت همسریابی جدید خانوادهاش را کشته باشد. حرف سینا را باور نداشت؛ اما االن خود سایت همسریابی جدید اعتراف کرده بود. با صدایی که از بغض میلرزید

سایت همسر یابی جدید چی هست؟ - همسر یابی


آدرس سایت همسر یابی جدید

سایت همسریابی جدید هلو بازوهایش را رها کرد و عصبی دستش را میان موهایش فرو کرد و گفت: -چرا زودتر نگفتی سینا چه غلطی کرده؟ ستاره سعی کرد آرام باشد. -میگفتم که سینا رو بکشی ؟ سایت همسریابی جدید هلو در صورت ستاره داد زد:

-آره میکشتمش غلط میکنه تورو مجبور میکنه مواد بفروشی... ستاره میان حرفش پرید و گفت: بزنم آخرین بارت باشه سرمن داد میزنی! اومدم باهات مثل آدم حرف نه اینکه سرم داد بزنی.

آمد بلند شود که سایت همسریابی جدید گل من نگذاشت و گفت: -باشه، باشه سعی میکنم آروم باشم. ستاره کالفه پوفی کشید و گفت: -جون من با سینا کاری نداشته باش اصال به روش نیار باشه؟

سایت همسریابی جدید گل من سرش را تکان داد

سایت همسریابی جدید گل من سرش را تکان داد و گفت-باشه. -خیلی خب میشنوم! سایت همسریابی جدید گل من دهان باز کرد جوابش را بدهد که ستاره سریع گفت: تماماز االن بگم از دروغ بدم میاد، سعی نکن منو بپیچونی و من با بچه بودنم از شغل بابام خبر داشتم! سایت همسریابی جدید ایران نفس عمیقی کشید و گفت: -همه چیز رو میدونی دیگه چی میخوای بفهمی؟ -از کی وارد این کار شدی؟

اون شرکت جریانش چیه؟ سایت همسریابی جدید ایران به تاج تخت تکیه زد و پاها یش را دراز کرد و گفت: -این گروهی که االن من مدیریتش میکنم تاسیسش برای قبل من بوده! رئیس اصلیش بابای دوست دخترم بود! چشمان ستاره گرد شد و از چیزی که شنید قلبش به درد آمد. سایت همسریابی جدید ایران دوست دختر داشت؟ نگاه دزدید. سایت همسریابی جدید توران متوجه تغییر حالتش شد اما ادامه دادشونزده سالم بود با یه دختر آشنا شدم، دو سال از خودم بزرگتر بود. پیشنهاد دوستی از سمت اون بود منم قبول کردم! بعداز یه مدت منو با پدرش آشنا کرد برخالف تصورم پدرش خیلی گرم باهام برخورد کرد آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل تک فرزند بود و عزیز! خانواده من از دوستی من و ژاله خبرداشتند و موافق این رابطه نبودن! برخالف سنم هیکل و قدم بزرگ بود همه فکر میکردن دست کم ۲۳ رو دارم!

کم کم فهمیدم پدر ژاله چیکاره است! پدرش روی من حساب باز کرده بود و میخواست دومادش بشم! منم عاشق قدرت بودم ژاله رو دوست نداشتم؛ اما برای رسیدن به قدرت بیخیال همه چیز شدم! بیست سالم شد با ژاله نامزد کردم و پدرش رسما منو جایگزین خودش اعالم کرد! توی این مدت همه کارا رو دستم گرفته بودم. پدرش دیگه دست به چیزی نمیزد و فقط پول پارو میکرد. همه چیز روی دوش من بود! توی همون موقعیت با پدرت آشنا شدم خیلی وقت بود با پدر ژاله کار میکرد. مرد خوبی بود پاش رو به خونهمون باز کردم با همه آشنا شد با پدرم رفیق صمیمی شد! پدر بهترین همسر سایت همسریابی جدید فهمیده بود برای چی با سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر نامزد کردم اصرار داشت به گرفتن مراسم عقد و عروسی... حرفش را ادامه نداد و ستاره کنجکاو گفت: -بگو! چ یشد ؟ سایت همسریابی جدید توران سرش را تکان داد و ادامه داد: -به قدرت رسیده بودم همه فکر میکردن بهروزخان عقب کشیده و جاش رو به من داده! از طرفی سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر رو در حد خودم نمیدونستم! با پدرش صحبت کردم میخواست همه چیز رو از من بگیره! عصبانی شدم دعو کردیم نفهمیدم چیشد وقتی به خودم اومدم جسد غرق خونش روبهروم افتاده بود. ستاره هینی کشید و دستانش را روی دهانش گذاشت. سایت همسریابی جدید توران چشم روی هم فشرد و ادامه داد: -سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر صحنه رو دید! جیغ میزد و فحش میداد نمیدونستم توی اون ساعت از روز خونه است! مجبور شدم اونم بکشم!

افراد بهروز برای پول کار میکردن مهم نبود طرف حسابشون کیه با پول دهنشون رو بستم و سکوت کردن و جسدشون رو توی حیاط خونشون دفن کردن! همه فکر میکنن بهروز و دخترش از ایران رفتن! از اون به بعد دیگه رسما من شدم رئیس گروه! ستاره با دهانی باز خیره بهترین همسر سایت همسریابی جدید بود. نمیدانست کسی که عاشقش بود تا این حد بیرحم و ظالم بود. بهترین همسر سایت همسریابی جدید سعی کرد به ستاره نگاه نکند. امشب وقت اعتراف بود. ستاره باید همه چیز را میفهمید.میدونم با سینا حرف زدی! درست فهمیدی من خانوادهام رو کشتم! فهمیده بودن من شغلم چیه! میخواستن منو پسرشون رو تحویل بدن؛ اما شانس باهام یار بود فهمیدم عموم و پدرم برای بارایی که توی گمرک گیر کرده بودن باید میرفتن بندرعباس، از موقعیت استفاده کردم و نقشه قتلشون رو کشیدم؛ اما نمیدونستم مادرمم توی اون ماشینه! قطره اشکی از چشمش سرازیر شد. باورش نمیشد سایت همسریابی جدید خانوادهاش را کشته باشد. حرف سینا را باور نداشت؛ اما االن خود سایت همسریابی جدید اعتراف کرده بود. با صدایی که از بغض میلرزید گفت: -پشیمون نیستی؟ سایت همسریابی جدید پوزخندی زد و گفت: -اصال! اونا میدونستن منو تحویل بدن مجازاتم مرگه و بهم رحم نکردن! مرگ حقشون بود. فقط برای مرگ مادرم پشیمونم اون بیگناه کشته شد. ناباور پرسید: -چرا االن اعتراف میکنی ؟ سایت همسریابی جدید نگاهاش را به ستاره داد و گفت: -چون االن زن منی، نمیتونی منو ول کنی توام عاشقمی!

اشک های ستاره شروع به ریختن کردند و زمزمه کرد: -باورم نمیشه اینقدر خودخواه باشی!

سایت همسریابی جدید هلو مضطرب

سایت همسریابی جدید هلو مضطرب گفت: کسیاز من نترس! من بالیی سر تو نمیارم، تو رو دوست دارم! تنها هستی که بیشتر از هرچیزی توی این دنیا دوستش دارم. ستاره هم به تاج تکیه زد و نالید: خودتممن میتونم مرگ آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل و پدرش رو نادیده بگیرم؛ اما تو خانواده کشتی سایت همسریابی جدید هلو! این خیلی زیادی

مطالب مشابه


آخرین مطالب