شال و چادر سفیدی به دستم داد و مجبورم کرد که اونها رو بپوشم. کنار صیغه یاب موقت جا گرفتم و مادرشوهرم با چشمهای اشکی به من و اژین نگاه کرد و من این رو گذاشتم به حساب اشک شوق؛ ولی حسم میگفت که اشک شوقی در کار نیست و تمام همسر یابی اشکها غم بودن.
عقد رو خوند و مریم جاریم و صبا قند میسابیدن و با خنده میگفتن: عروس رفته گل بیاره، عروس رفته گلاب بیاره. و هردو میخندیدن. برای بار سوم که خطبه جاری شد، چند ثانیه سکوت کردم که کانال ازدواج موقت رایگان نگاه منتظرش را به من دوخت و من با فرستادن هزار تا آخر سر گفتم: با اجازه بزرگترها بله. و اینبار همه کف زدن و صیغه موقت حلقه ی ستی که گرفته بود رو، جلوی روم گرفت و اول خودش و بعد من مجبور شدم حلقه رو توی دستش بندازم. من الان دو انگشتر در دست داشتم که نسبت به هیچ کدومشون حس مالکیت نداشتم.
کانال ازدواج موقت رایگان و مریم انگار با هم زود جفت شده بودن
کانال ازدواج موقت رایگان و مریم انگار با هم زود جفت شده بودن و رو به صیغه یاب موقت میگفتن که عسل توی دهانم بذاره که زن برای صیغه موقت نشنیده میگرفت و بهخاطر این کار ممنونش بودم.
بعد امضا کردن دفتر ازدواج، همگی از محضر خارج شدیم و پدر کانال ازدواج موقت رایگان رو به من کرد و گفت: عروس گلم، پسرم رو به تو سپردم و از قبل هم تو رو به پسرم، صیغه موقت پسر خوبیه که خوشبخت شین. و بعد بو*س*های روی پیشونیم زد و من دستش رو به احترام بوسیدم و سپس رو به پدرم ادامه داد: آقا مجید، حتما باید یه سر بیاین مهاباد، وگرنه اینجوری نمیشه!
پدرم دستش رو روی چشمش گذاشت و لبخندی زد. مادرم وقتی دید برادرهای صیغه یاب موقت و پدرش دارن به همسر یابی برمیگردن، گفت: حالا میموندین یه شام در خدمت بودیم. و جاری بزرگهام گفت: خدمت از ماست، منتظرتونیم حتما تو شهرستان!
زن برای صیغه موقت از پدرم اجازه گرفت
بعد، سوار ماشین شدن و حرکت کردن. مادر زن برای صیغه موقت از پدرم اجازه گرفت که امشب رو توی خونه اژین بمونم و پدرم دست رد به سینهاش نزد. بعد از پدرم، کمک کردم تا مادر کانال ازدواج موقت رایگان جلوی ماشین سوار بشه و خودم هم عقب سوار شدم. به خونه رسیدم و مادر صیغه یاب موقت با محبت نگاهم کرد و به کردی گفت: من فدای صیغه موقت و خانومش بشوم. که من هم به زبان کردی جوابش رو دادم: این چه حرفیه. همسر یابی که انگار موجود فضایی دیده باشه، با بهت من رو نگاه کرد و مادرشوهرم با محبت بغلم کرد و گفت: تو کردی بلدی؟! و من لبخند خجولی زدم. مادر شوهرم کرد و به همراه من وارد خونه شدیم