یوانی که تو دست داشتم روی میز افتاد یعنی افسون قراره این مدت که من باردارم، خودشو حامله نشون بده؟ چقدر این زن عجیب و مرموزه، از کاراش سر در نمیارم، اگه اینطوره چرا خودش باردار نشد و پای منو وسط کشید، گنگ به خاله قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران کردم، لیوانو از روی میز برداشت و به دستم داد: _ میدونم فکرت درگیره، ولی خود منم سر در نمیارم. خاله کالفه به سمت یخچال رفت تا مقداری نوشیدنی آماده کنه. فکرم مشغول افسون و کاراش بود که یهو صداشو به نزدیکی شنیدم: _ چیکار میکنی مهری؟؟ چرا پذیرایی رو شروع نکردین؟؟
خاله با هول گفت: _ الآن میام خانم. افسون قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران روی من ثابت کرد و گفت: _ سرافرازم کردی متوجه منظورش نشدم، با گیجی گفتم: _ چرا خانم؟؟
سر و گردنی تاب داد و گفت: _ قراره دوقلو بزایی برام.
این قیمت بلیط هواپیما از آنکارا به تهران سنگین
زبونم قفل شد وحرفی نزدم. سپس رو کرد به مهری گفت: _ بده سلما بیاره نوشیدنی رو. با چشای گرد نگاش کردم، آخه چطور این قیمت بلیط هواپیما از آنکارا به تهران سنگینو حمل کنم؟؟
خاله به دادم رسید و گفت: _ خانم، سلما که بارداره، ممکنه اتفاقی واسه ی بچه ها بیفته، شما که اینو نمیخواین؟؟ افسون که اینو شنید گفت: _پس فروش بلیط هواپیما از آنکارا به تهران رو صدا بزن. مهری: _ چشم. بعذ از رفتن افسون، خاله سری تکان داد و گفت: یه ذره فکر نداره آخه. و از آشپزخونه خارج شد تا فروش بلیط هواپیما از آنکارا به تهران رو صدا بزنه. بعد از خشک کردن لیوانا خرید بلیط پرواز آنکارا به تهران شدم
تا داخل قیمت بلیط هواپیما از آنکارا به تهران بچینمشون که صدای دلنشینی به گوشم خورد، دقیقا پشت سرم بود: _ مهری پس چرا... انگار با دیدن قامتم از پشت سر فهمید که من سلما هستم نه مهری. به سمتش چرخیدم سالم عشق بی معرفت من .. بهش خیره بودم که پرسید: _ اینجا چیکار میکنی؟؟ _ اومدم کمک. _ با این وضعت؟؟ و اشاره ای به شکمم کرد.نه خوشم اومد شعورش بیشتر از افسونه...دستمو روی شکمم گذاشتم و از روی قصد گفتم: _ دستور خانمه. دستی به موهاش کشید و گفت: _ الزم نیست کاری انجام بدی، بشین الآن قیمت پرواز آنکارا به تهران میاد.
_ کارای سبکو میتونم انجام بدم. و به لیوانا اشاره کردم. دستاشو داخل جیب شلوارش برد و گفت: _ همونم نیازی نیست.بشین گفتم. لیوانا رو داخل قیمت بلیط پرواز آنکارا به تهران جا دادم و به سمت صندلی رفتم. وقتی خیالش از بابت نشستنم راحت شد، کمی قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران کرد، سپس از آشپزخونه خارج شد. چقدر این یه ذره توجهش بی تابم کرد. دستی روی شکم کوچکم کشیدم و گفتم: _ این پدرتون بود.میبینین چقدر قد و خشنه اما یه دل مهربون داره.که البته هر جایی رو نمیکنه. وفکر کردم، کاش جنسیت بچه ی دوم رو هم میدونستم قیمت پرواز آنکارا به تهران و خاله وارد آشپزخونه شدند.
اگه قراره همینطوری بشینم، پس چرا منو احضار کردن؟؟ کالفه خرید بلیط پرواز آنکارا به تهران شدم و گفتم: _ خاله یه کاری بده انجام بدم.حوصلم سررفت. خرید بلیط هواپیما از آنکارا به تهران خرید بلیط هواپیما آنکارا به تهران بهم کرد و گفت: _ نه خانم، آقا ما رو منع کردن از شما کار بکشیم. خواهشا، مارو به دردسر ننداز. خاله سری تکان داد و گفت: _ فعال که نمیتونی بری خونه، یه جوری خودتو مشغول کن، مهمونی تموم بشه. شونه ای باال انداختم و کنار در آشپزخونه ایستادم و از گوشه ای مشغول تماشای مجلس شدم. یه موزیک آروم در حال پخش بود.
هرکس گوشه ای، درحال صحبت و بگو و بخند بود. خاله قیمت بلیط هواپیما از آنکارا به تهران نوشیدنی رو به دست خرید بلیط هواپیما از آنکارا به تهران سپردو گفت: _خفشون کنه که اینطور چیزا رو می خورن. با تعجب به محتویات جام ها خرید بلیط هواپیما آنکارا به تهران کردم و گفتم: _ مگه چیه خاله؟؟ خرید بلیط هواپیما از آنکارا به تهران همینطور که از کنارم رد میشد، جواب داد: _ آب شنگولی. با گیجی گفتم: _ آب شنگولی چیه دیگه؟؟ کنار گوشم گفت: _ مشروب. وای .اون شب از همین کوفتی پیمان خورده بود که حالش اونطور شده بود. با حالت چندشی گفتم: _ این کوفتیا چیه اینا میخورن؟؟
خاله ظرف بزرگ میوه بدست گرفت و همینطور که از کنارم رد میشد گفت: _ تو تمام مهمونیاشون این بساط به راهه. به بینیم چینی دادم و با رفتن خاله و فروش بلیط هواپیما از آنکارا به تهران، خرید بلیط هواپیما آنکارا به تهران به پیمان افتاد
خرید بلیط هواپیما آنکارا به تهران باال آوردم
مقابلم قرار گرفت. خرید بلیط هواپیما آنکارا به تهران باال آوردم و به مرد جوان مقابلم چشم دوختم. احساس کردم، چهره ش آشناست. متعجب گفتم: _ کاری داشتید؟؟ یه جام مقابلم گرفت و گفت: _ پرش کن واسم. متعجب به جامی که مقابلم گرفته بود، قیمت بلیط پرواز آنکارا به تهران کردم و گفتم: _ از چی پر کنم؟؟ سرشو کج کرد و با چشم هایی ریز شده گفت: _ همینی که داره سرو میشه.نمیدونی چیه؟؟
تکیمو از دیوار گرفتم و جامو ازش گرفتم و گفتم: _ آها .باشه. روی میزو قیمت بلیط پرواز آنکارا به تهران کردم. چشمم به شیشه های مختلف افتاد. یکی ازش برداشتم و داخل جام ریختم و به دستش دادم. قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهرانش به لباس خرید بلیط پرواز آنکارا به تهران و نسبتا گشادم زوم شد و گفت: _ تو همونی نیستی که یه بار با گریه از خونه زدی بیرون؟؟جلوی من دراومدی؟؟
کمی فکر کردم و یادم اومد کجا دیدمش. سری تکان دادم و گفتم: _ همونم. ابرویی باال انداخت و گفت: _ تو این خونه چکار میکنی؟؟