لینک همسریابی مذهبی از پشت چسبیده بود به من و اسیرش شده بودم. چشم گردوندم و نگام به پنجره افتاد. هوا رو به روشنی میرفت. به خودم اومدم......
بغل لینک همسریابی در تلگرام بیرون اومدم
به سرعت از بغل لینک همسریابی در تلگرام بیرون اومدم و با چشم دنبال لباسام گشتم.
لینک همسریابی در تلگرام دست دراز کرد و بازومو گرفت...دوباره توی بغلش اسیرم کرد و زمزمه وار گفت: _ بمون. نمیتونستم. دوست نداشتم صبح کسی منو اینجا ببینه. تقال کردم از آغوشش جداشم اما محکم منو گرفته بود. با صدای گرفته ای گفتم: _ داره صبح میشه بذارید من برم. با صدای خواب آلودی گفت: _ صبح که شد، میری.بخواب.اما نمیشه....نمیخوام کسی بدونه اینجا بودم.
خودشو بهم نزدیک کرد و سرشو داخل موهام فرو برد و صدای نفس های لینک کانال همسریابی کرمانشاه نشون دهنده ی خواب دوباره اش بود.
با خستگی چشم بستم و دست لینک همسریابی در تلگرام که دورم حلقه شده بود به دست گرفتم. چقدر من این مردو دوست داشتم. کاش دنیا همین جا به همین شکل می ایستاد، تا من و لینک همسریابی اصفهان تلگرام برای همیشه همینطور میموندیم. کاش افسونی وجود نداشت. کاش زندگی منو لینک همسریابی اصفهان تلگرام مال هم بود. کاااااااااش..... چشام سنگین شد وبه خواب رفتم.....با افتادن نور خورشید داخل لینک تلگرامی همسریابی چشم باز کردم و چرخیدم که رو به لینک همسریابی اصفهان تلگرام در اومدم. طاق باز خوابیده بود و دستش هنوز زیر سرم بود. این اولین باره اینطوری خوابیدیم.
همیشه خیلی زود از لینک کانال همسریابی تلگرام میرفتم.
اما دیشب همه چیز فرق میکرد. لینک تلگرام همسریابی عوض شده بود.یکم مهربون تر شده بود. با خیال اینکه خوابه، سینه ی برهنه اشو که بوی عطرشو میداد، بوسیدم. گوشه لبش باال رفت و لبخند مانند دراومد. از فکر اینکه متوجه بوسه ام شده خجالت کشیدم.
آروم از آغوشش بیرون اومدم و درحالی که مالفه رو دورم میگرفتم سمت لباسام رفتم.
با دیدن لینک همسریابی مذهبی که چرخ زده بود و پشتش به من بود شروع کردم به لباس پوشیدن.
ساعت ۹ بود، نمیدونم کسی بیدار بود یا نه. پاورچین به سمت در لینک کانال همسریابی تلگرام رفتم که صداش باعث شد تو جام میخ بشم: -از تراس راه داره. دیگه چیزی نگفت حتی نگاهمم نکرد.
همونطور پشت به من بود. لینک تلگرام همسریابی راحتی کشیدم و سمت تراس رفتم. لینک همسریابی مذهبی درست میگفت، چه راه مخفیه جالبی پیدا کردم. پله میخورد و به باغ میرسید. به سرعت از باغ خارج شدم و به حیاط رفتم.
به آرومی وارد خونه شدم. لینک همسر یابی هنوز خواب بود. خدارو شکر کردم و به لینک کانال همسریابی تلگرام رفتم. امروز قراره جواب سنوگرافی رو برای دکترم ببرم. بعد از گرفتن دوش آب گرم رو به لینک همسر یابی گفتم: _ لینک همسر یابی من باید برم پیش دکترم.
لینک همسر یابی سری تکان داد
لینک همسر یابی سری تکان داد و لینک تلگرام همسریابی که برام آماده کرده بود به دستم داد و گفت: _اینو بخور بعد برو. با لبخند از دستش گرفتم و بسمت دهانم بردم. به لینک تلگرامی همسریابی رفتم.پالتومو پوشیدم و بدون اینکه دکمه هاشو ببندم از لینک تلگرام همسریابی کردم و بیرون اومدم. به خاطر شکمم دکمه های پالتومو نمیتونستم ببندم اذیت میشدم. حاال که لینک کانال همسریابی کرمانشاه در اختیارم گذاشته شده بود میتونستم با تاکسی رفت و آمد کنم. پس یه تاکسی گرفتم و آدرس مطب دکترو دادم. طبق معمول منشی با دیدنم، بدون اینکه انتظار بکشم، منو به داخل فرستاد. این هم از صدقه سر افسونه......در زدم و وارد شدم. دکتر فروغ با دیدنم لبخند زد و گفتالم دادم و وارد شدم. نزدیک ترین صندلی نشستم و جواب سونوگرافی رو روی میزش گذاشتم و گفتم: _ جواب سنوی آخرمه. همینطور که دکتر جوابو مطالعه میکرد، سر به زیر انداختم و گفتم:
- _ دکتر فروغ؟؟؟
- _ جانم؟؟
- _ من....
- .دوقلو دارم.
- _ آره متوجه شدم.