-سالم، یکم نمک میخواستیم اومدیم از اینجا بردار یم! سپس پالستیک را سر جایش قرار داد. کانال ازدواج موقت صالحین که سکوت کرده بود
آرام گفت: -سالم، ببخشید تورو من به پریا گفتم که.... سیاوش که کمی عصبی بود میان حرفش پرید و گفت: -مهم نیست ب یاید بیرون.
کانال ازدواج موقت صالحین با حالت زاری
و از اتاق بیرون رفت. جلوی در، در انتظار خروج آن دو بود. کانال ازدواج موقت صالحین با حالت زاری به پریا نگاه کرد و با شانه هایی افتاده
از اتاق بیرون رفت و به دنبالش پریای پشیمان از اتاق بیرون زد. پریا با اشاره کانال ازدواج موقت صالحین به سمت اتاقشان رفت و کانال
بیوه یابی به سیاوشی که درآن پیراهن کاربنی رنگ و شلوار پارچه ای مشکی حسابی دلبری میکرد خیره شد. سیاوش بی توجه به نگاه کانال بیوه یابی
کلید اتاق را از جی بش درآورد و در را قفل کرد و به خود لعنت فرستاد که چرا لحظه آخر فراموش کرده است در را قفل کند. پس از قفل کردن
در نفس عم یقی کشید و به سمت کانال بیوه یابی برگشت. کانال ازدواج موقت رایگان که از برگشتن ناگهانی سیاوش به سمتش دستپاچه
شده بود تند گفت: -سالم! سیاوش آرام خندید و گفت: -علیک سالم خانوم. کانال ازدواج موقت رایگان شومیز آستین دار طالیی اش را کمی
مرتب کرد و گفت: روتورو ببخشید پریا خی لی دختر شی طونیه، سعی کردم جلوش بگیرم اما حر یفش نشدم. سیاوش دستش
به سمت تکه مویی که از زی ر شال کانال ازدواج موقت رایگان بیرون آمده بود و صورتش را جذابتر کرده بود رفت که با نگاه خیره ستاره
را طی میکردند. پریا مضطرب گفت: -مگه تو نگفتی فردا میاد؟ پس چرا االن اومده؟! کانال معتبر صیغه یابی عصبی گفت-حتما خواسته من
رو سورپرایز کنه، بهت گفتم پریا فضولی نکن حرف گوش نمیدی که! االن آبروی من جلوی سیاوش رفت. پریا ادایش را در آورد و گفت: -خیلی
کانال معتبر صیغه یابی رو به روی پریا
خب چیزی نشده که آروم باش! کانال معتبر صیغه یابی رو به روی پریا قرار گرفت و چشمانش را ریز کرد و گفت: -میتونست بیفته...
کانال معتبر صیغه یابی با نگاه هشدار آمیز پریا حرفش را نیمه رها کرد و نفس عمیقی کشید و گفت: -خیلی خب بریم پایین سیاوش هم میاد پایین.
پریا سرش را تکان داد و جلوتر از کانال معتبر صیغه یابی بیرون زد. کانال ازدواج موقت با عکس "پوف" کالفه ای کشید و دنبالش روانه شد.
هر دو پایین روی مبل های راحتی نشسته بودند و باهم پچ پچ میکردند. خانه در سکوت بود. صدای قدم های سیاوش روی پارکت های
قهوه ای به گوش هر دو رسید و صاف سرجایشان نشستند. سیاوش لباس هایش را با پیراهن سفید و شلواری طوسی عوض کرده بود.
رو به روی کانال ازدواج موقت با عکس نشست و به کانال ازدواج موقت با عکس لبخند جذابی زد. کانال ازدواج موقت با عکس شرمگین
سرش را پایین انداخت. پریا با لبخند گفت: -مشتاق دیدار، این کانال ازدواج موقت محمدی ما خیلی از شما تعریف میکرد خیلی دوست
داشتم ببینمتون. سیاوش خیره به کانال ازدواج موقت محمدی پاسخ داد: پریا از جواب کوتاه سیاوش خوشش نیامد و پشت چشمی نازک جان
کاری کند مهمانش بود و احترامش واجب-نه ممنون. -گفته بودی اومدم با دوستت بریم تهران رو بگردیم؟ کانال ازدواج موقت محمدی
کانال ازدواج موقت حسینی دهنش را باز کرد
سرش را به نشانه مثبت تکان داد. سیاوش لبخندی زد و گفت: -خب برید آماده بشید؛ که بریم بیرون. کانال ازدواج موقت حسینی
دهنش را باز کرد مخالفت کند؛ که سیاوش سریع گفت: -مخالفت رو قبول نمیکنم برید آماده بشید. کانال ازدواج موقت حسینی به پریای
اخمو اشاره ای زد و درحالی که بلند میشدند گفت: -باشه ما رفتیم آماده بشیم. بعد از رفتن کانال ازدواج موقت حسینی و پریا، سیاوش