با اخم و صورت کمی کانالهمسریابی زل زده بود روی صورتم. خیلی واقعا پرویی، من مثلا نامزدت الان روبه روت ایستادم و اصلا دوست ندارم این چرت و پرتاتم گوش کنم! و کانال همسربابی با شماره تلفن با حرص از اتاق بیرون رفت. به درک که نمیخوای! راست میگم دیگه زندگی تو به من چه، چه زودم به آقا برمیخوره! کانالهمسریابی که هیچ کارهی من نیستی، پس به تو چه! بعد این که سر و وضعم رو مرتب کردم منم بیرون رفتم و با دیدن مادر شوهرم که داشت میز صبحانه رو میچید با لبخند سمتش رفتم و سینی چایی رو از دستش گرفتم. شما چرا زحمت میکشین؟
کانال همسریابی مطمئن مادر صدات چی
بدین به من! کانال همسریابی با شماره تلفن هم پشت میز نشسته بود و داشت با آرامش صبحانهش رو میخورد. مرگم بده، کانال همسریابی مطمئن مادر صدات چی شده؟ ناخودآگاه دستم رو زیر گلوم کشیدم. هیچی، الان چایی گرم بخورم صدام باز میشه! صدای کانالهمسریابی رو شنیدم که آهسته گفت: آدمی که دنبال فضولی باشه، این بلا هم سرش میاد. کانال همسربابی با شماره تلفن از گوشه چشم بهش نگاه کردم و توی دلم اداش رو در آوردم. پشت میز کنار مادر شوهرم نشستم و مشغول خوردن صبحانه شدم. کانال همسریابی با شماره تلفن با عجله چاییش رو خورد و بلند شد که مادرش گفت: کجا مادر
کانال همسربابی با شماره تلفن گفتم
کار بانکی دارم مادر من. منم با عجله صبحانهم رو خوردم و رو به کانال همسربابی با شماره تلفن گفتم: زحمت میکشی منم بذاری خونهمون؟ مادر شوهرم رو به من گفت: کجا عروس خوشگلم؟ از پشت میز بلند شدم و بو*س*های روی گونهش کاشتم. مادرجون میام باز بهتون سر میزنم، ولی یه کاری دارم که باید برم. که صدای کانالهمسریابی اومد: تو مثلا چه کاری داری؟ بهش گفتم.
توروسننه کانال همسریابی مطمئن رو بهش چشم غرهای رفتم و زیر خب یه کاری دارم دیگه کانال همسربابی با شماره تلفن! جان رو یه جوری کشیدم که از هر چی فحش بدتر بود. کانال همسریابی با شماره تلفن با اخمهای درهم به اتاق اشاره کرد و گفت: پس زود حاضر شو. از ظرفهای روی میز یکمیش رو جمع کردم که مادر شوهرم دیگه نذاشت که بقیهش رو جمع کنم و من رفتم و زود حاضر شدم.
بعد خداحافظی از مادر شوهرم از خونه خارج شدیم و توی کانال همسریابی مطمئن متوجه اخمهای کانال همسریابی با شماره تلفن شدم. میشه بپرسم اخمهات چرا تو همه؟ نباید مادرم رو تنها میذاشتی. ابروهام ناخوداگاه بالا پریدند و پوزخندی زدم. چته؟