فس عمیقی کشیدم و اشکمو پس زدم یه تاکسی گرفتم و راهی خونه شدم بهتره وسایل بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول بیارم پایین تا با هم زندگی کنیم باال خالی بشه واسه اجاره باید روی پای خودمون بایستم .
یاد اصرارای امیرسام برای پرداخت مهریه ام افتادم و سرسختی من دلم نمیخواست چیزی دریافت کنم شاید چون فکر میکردم امیرسام از این زندگی نتیجه ای نبرد شاید میخواستم اگه دِینی به گردنم داره، اینطور دینم ادا شده باشه. مقابل خونه کرایه رو به راننده دادم و تا خواستم درو باز کنم جیغ های پی در پی حلمارو شنیدم. با عجله در خونه رو باز کردم که حلما با بلیط چارتر پرواز تهران استانبول و ترس بیرون دوید . تا چشش به من افتاد خودشو تو بغلم انداخت، مقابلش زانو زدم .وحشت زده گفتم: _ حلما جان، چی شده عزیزم؟؟ اتفاقی افتاده؟؟
هق زد و بسختی گفت:
بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول زری .افتاده تو خونه
_ بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول زری .افتاده تو خونه .صداش میزنم جواب نمیده. چشام از ترس گرد شد و باعجله به داخل رفتم از پله ها باال رفتم و در خونه ی و باز کردم وسط پذیرایی افتاده بود، کنارش زانو زدم و شونه هاشو گرفتم تا بلندش کنم:
_ بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول؟؟؟؟؟ بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول جان؟؟؟؟ بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول حرف بزن. همینطور که تکانش می دادم با صدای بلندی گفتم: _ بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول حالت خوبه؟؟ بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول تو رو جون هرکی دوس داری یه چیزی بگو صورتش بخاطر برخورد با زمین کمی کبود شده بود. حلمایِ گریونم گفتم: با هول به _ برو یه لیوان آب بیار زود باش. دوید سمت آشپزخونه، موبایلمو بیرون کشیدم و به اورژانس زنگ زدم. حلما لیوان آبو دستم داد همینطور که اشکام دیدمو تار کرده بود لیوانو مقابل لباش گرفتم و آب رو راهی دهانش کردم ولی جای اینکه جرعه ی آبو فرو بده، تمامش برگشت بیرون، با ناله چند قطره آب به صورتش پاشیدم
از فکری که به ذهنم رسید وحشت کردم میترسیدم دستمو روی نبضش بذارم اما نزنه، میترسیدم گوشمو روی قلبش بذارم اما نتپه هق هقم تو خونه با صدای قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول حلما هماهنگ شد و با ترس، دست بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول و گرفتم و انگشتمو روی نبض دستش فشردم. پس چرا؟؟ .چرا نمیزنه؟؟
.پس چرا هیچ حرکتی نداره؟؟ با عجله گوشمو روی سینش گذاشتم و گوش سپردم، از چیزی که فکر کردم محکم توی سرم کوبیدم و داد زدم: _ مامااااااااااااان نه تو دیگه تنهام نذار بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول پاشو .پاشو یه چیزی بهم بگو .بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول خیلی زوده خیلی زود .مارو تنها نذار تنهام نذار صدای آژیر آمبوالنس تو گوشم پیچید و زنگ در به صدا در اومد. با قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول دستمو روی قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول گذاشتم بوی حلوا و خرما حال و هوای خاصی داشت که غم عالمو به دلم میریخت. صدای بی قرار حلما، تو گوشم پیچید کی فکرشو میکرد؟؟ کی؟؟ تنها کس زندگیمم از دست دادم غم ناراحتی . یا. س بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول علی بابا و زاری . تا کِی؟؟ تا کِی؟؟ کافی نیست؟؟ چرا تمومش نمیکنی زندگیمو ازم بگیر تا کنار مادرم آروم بگیرم مادر . چه واژه ی زیبا و غریبی حاال کیو به این اسم صدا بزنم؟؟ دیگه طاقت نیاوردم و با زجه داد زدم: _ حاال کیو صدا کنم بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول ؟؟ کیو پشتم ببینم؟؟ کی برام دلسوزی کنه؟؟ کی برام مادری کنه؟؟ چرا این یکی رو ازم گرفتی؟؟ کجای دنیاتو گرفته بود؟؟
جای کدوم آدمی رو تنگ کرده بود؟؟ من بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول مو از تو میخوام از تو چرا ازم گرفتیش؟؟ حاال بدون اون چه غلطی کنم؟؟ اون تنها تکیه گاهم بود اون تنها کسم بود امیدم بود زندگیمبود .مامااااااااان ماماااان جونم چرا رفتی؟؟ چرا؟؟ جای خالیتو با چی پر کنم؟؟ با چی؟؟
وای داره نفسم قطع میشه داره قلبم وایمیسته .
این چه داغی بود؟؟
چه داغی؟؟
چکار کنم با غم نبودش؟؟
چکارکنم؟؟؟
بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول مستحق
روی قبرش افتادم و از ته دلم زار زدم بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول مستحق این اشکها و این قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول زاری های من بود من تنها دخترش بودم من باید براش عزاداری میکردم جز من کسی رو نداشت مادرم تنها کسم تنها تکیه گاهم تنهام گذاشت و رفت کسی که یه عمر با تن دادن به هر کار سختی منو به دندون گرفت و بزرگم کرد با تمام بدبختیامون ساخت بخاطر من با هیچ مردی ازدواج نکرد، تا زیر دست ناپدری بزرگ نشم ولی در برابرش ازم خواست من ازدواج کنم، تا خودم و دخترم تنها نباشیم سختی نکشیم زنعمو ازروی قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول بلندم کرد و سرمو به آغوش کشید و بابلیط چارتر پرواز تهران استانبول گفت: _ داغتو نبینم دختر .بسه خودتو کشتی خاله مهری منو تو آغوشش کشید و میون بلیط چارتر پرواز تهران استانبول گفت: _ بمیرم برات خاله وای زری وای که چه داغی به دلمون گذاشتی کمرم خم شد زری چرا اینقدر زود رفتی؟؟
وای که دخترت بی مادر شد .وای که بی پشت و پناه شد وای بزرگیتو شکر چرا این دختر بیچاره رو بی کس کردی چرا؟؟؟ چه گناهی کرده؟ خاله هرچی بیشتر میگفت داغ دلم تازه تر میشد از ته دل زار زدم