سایت همسریابی موقت هلو


سایت اصلی همسر یابی جدید ترین همسر

سجاد سرش را تکان داد و کنار اناهیتا همسریابی جدید نشست و خشایار دست به سینه روبه روی اناهیتا همسریابی جدید ایستاد. -خب جریان چیه اناهیتا همسریابی جدید

سایت اصلی همسر یابی جدید ترین همسر - همسر یابی


سایت همسر یابی جدید

ستاره متعجب جای پریا نشست و نگاهی به زهرا انداخت که هنوز هم سرجای همسر یابی جدید نشسته بود. زهرا با خنده سمت ستاره خم شد و زمزمه کرد: -سینا حالش رو گرفت! برای اولین بار پریا نتونست جواب بده از اون موقع نمیذاره نه من نه سینا یه کلمه حرف بزنیم. ستاره بیصدا خندید و سرش را تکان داد. به سینا که کنارش ایستاده بود نگاهی انداخت، نگاه خیره سینا را که دید لب زد"خوبی؟ " سینا با لبخند سرش را به نشانه "آره" تکان داد. ستاره خیالش راحت شد و لبخندی زد. از دیشب همه ماجرا فرق کرده بود.

نظرش در مورد سینا تغییر کرده بود. دیشب که برای خوردن آب به آشپزخانه رفته بود سینارا دیده بود که بود و گریه میکرد.

ترسیده سمتش رفت و وقتی باهاش صحبت کرد متوجه همه ماجرا شده بود. موبایلش را به دست پریا داد و چشمک ریزی زد و گفت: برو دوست دوران دبیرستانمون ساجده زنگ زد، من جوابش رو ندادم یه زنگ بزن ببین چی میگه.

پریا که ماجرا را فهمید با زهرا از آنجا دور شدند. با رفتن زهرا، سینا کنار ستاره نشست و گفت: -زنداداش پریا چجور دختریه؟

ستاره با خنده گفت: -چطور؟ سینا که خنده ستاره را دید نگاه دزدید و گفت: -ای بابا چه زود فکر منفی میکنید! فقط میخوام بدونم چجور دختری همین. ستاره سعی کرد خنده اش را جمع کند و سپس گفت: که خب دختر باحالیه، خیلی شوخه اما زود عصبی میشه و همونطور زود عصبی میشه زود هم آروم میشه. سینا "آهانی" گفت. و به کفش های مشکی اش خیره شد. ستاره با دیدن دای یاش سجاد و خشایار لبخندی زد.

همسر یابی جدید مشغول حرف زدن با چند مرد

سینا که متوجه آنها شد بعداز سالم و احوالپرسی از آنها دور شد. سمیه و دنیز کنار خانواده ستاره نشسته بودند و همسر یابی جدید مشغول حرف زدن با چند مردی که تازه وارد مهمانی شده بودند بود. ستاره با لبخند گفت: -دایی بشین کنارم که عادی جلوه بده. سجاد سرش را تکان داد و کنار اناهیتا همسریابی جدید نشست و خشایار دست به سینه روبه روی اناهیتا همسریابی جدید ایستاد. -خب جریان چیه اناهیتا همسریابی جدید نگاهاش را از خشایار گرفت و به دایی اش که این سوال را پرسیده بود داد و گفت: که چون ممکن بود دیگه نبینمتون واسه همین گفتم اینجا صحبت کنیم همسر یابی جدید هم شک نکنه. سجاد سرش را تکان داد و منتظرحرف همسریابی شهر جدید هشتگرد شد.

-دیشب که اومدم همسر یابی جدید حسابی گرد و خاک به پا کرده بود، توی بحث هاشون متوجه شدم همسریابی جدید یه کاری برعلیه پدر و مادرش کرده! آخر شب سینا رو توی آشپزخونه دیدم حال خوبی نداشت و گریه میکرد باهاش صحبت کردم اونم درد و دل کرد باهام! پدر و مادر و عموی همسریابی جدید کشته شدن! خشایار زودتر از سجاد جواب داد: -آره، مرگشون صحنه سازی بوده! پروندهاشون به نتیجه ای نرسید و بسته ش همسریابی شهر جدید هشتگرد پوزخندی زد و گفت: -نباید هم پیدا کنید!

همسریابی جدید همونطور که بینقص نقشه قتل خانواده منو کشید همون نقشه رو برای خانواده اش اجرا کرد! -چی؟! همسریابی شهر جدید هشتگرد که اشک در چشمانش حلقه زده بود به دایی اش که متعجب این سوال را پرسیده بود نگاه کرد و گفت: و درست فهمیدی دایی!

همسریابی جدید م یخواسته پدر و عموش رو بکشه ناخواسته باعث قتل مادرش هم شده علتش رو نفهمیدم فقط همین رو فهمیدم! در مورد سینا اون خیلی بیگناهه باید یه جوری از این بازی بکشونیمش بیرون. خشایار که از فهمیدن حقیقت شوکه شده بود با شنیدن حرف آخر همسریابی طوبی جدید دوباره اخم کرده و گفت: -چی؟ حتی فکرشم نکن! اونم یکیه مثل برادرهمسریابی طوبی جدید چشمغرهای رفت که خشایار حساب کار دستش آمد و هیچی نگفت و سجاد گفت: سینا این رو خیلی وقته متوجه شدم، ما همین االنم هیچ مدرکی بر علیه نداریم!

سینا هنوز وارد کثافتکاری های سایت همسر یابی جدید نشده، بهتره هرچه زودتر نقشه رو اجرا کنی من دیگه نمیتونم بذارم اینجا بمونی سایت همسر یابی جدید از اونی که نشون میده خطرناکتره. همسریابی طوبی جدید سرش را پایین انداخت و خیره حلقه اش شد و بغضش را قورت داد. سجاد چشمش به سایت همسر یابی جدید خورد که نزدیکشان میشد و با لبخند گفت: -داماد گلم، بیا بشین باباجان. سجاد از جای برخاست و همسریابی توران جدید با لبخند گفت: -داییجان راحت باشید، بشینید. سجاد سرش را تکان داد و گفت بشین پسرم، فقط میخواستم کمی با ته تغاریم حرف بزنم شما راحت باشید جوونا. سپس از آنجا دور شد. همسریابی توران جدید کنار همسریابی بهترین همسر جدید نشست و نگاهش را دوخت به خشایار که هنوز هم دست به سینه خیره همسریابی بهترین همسر جدید بود. زیرلب غرید: -مردک بی... و فحش رکیکی داد! ابروهای ستاره از شدت تعجب باال رفت و رو به همسریابی توران جدید آرام گفت: همسریابی شیدایی جدید پاسخی نداد و برای کنترل کردن عصبانتیش نفس عمیقی

بی توجه به همسریابی شیدایی جدید رو به ستاره گفت

کشید. خشایار بی توجه به همسریابی شیدایی جدید رو به ستاره گفت: ستاره مضطرب لبخندی زد و سرش را تکان داد. همسریابی شیدایی جدید دهانش چیزی نیاز داشتی بهم بگو. 

مطالب مشابه


آخرین مطالب