بی حواس از اینکه همسریابی همسرگزینی کنارمه، حلقه رو بیرون آوردم و توی انگشتم انداختم .دستمو مقابلم گرفتم و با سایت همسریابی بهترین همسرگزینی آنلاین نگاش کردم. زمزمه وار گفتم: _ قشنگه. صداش منو به خودم آورد:
_ مبارکت باشه. با حالت هپروتی نگاش کردم و خواستم حلقه رو از انگشتم خارج کنم که دستمو گرفت و با التماس گفت: _ بذار بمونه خواهش میکنم .تموم کن این ناز و اداها رو مگه دخترا چقدر ناز دارن آخه؟؟ مبارکه دیگه باشه؟؟ نگاش کردم و بی اراده به چهره ی خندون و ملتمسش سایت همسریابی بهترین همسرگزینی آنلاین زدم. یهو دستاشو باال برد و گفت: _ نوکرتم خداجون. بعد نگاهشو به من انداخت و گفت: _ بریم این خبر خوشو به بقیه هم بدیم. و به پایین اشاره کرد. تازه یاد مامان و حلما و پدر و مادر سام افتادم. باهول به سمت در رفتم. از پله ها به تندی پایین اومدم.
در خونه ی سام باز بود و صداشون از اونجا میومد. ضربه ی هول هولکی به در کوبیدم و وارد شدم. هرسه نگاهشونو معطوفم کردند که یکراست سمت حلما که روی مبل خوابیده بود، رفتم.بی توجه به خواب بودنش بغلم گرفتمش و طبق عادت بوسه ی محکمی سامانه ملی همسرگزینی راه اندازی شد لپ گوشتیش کردم که بیدار شد. همسریابی همسرگزینی که پشت سرم اومده بود گفت: _ به تازه عروس دوماد تبریک نمیگید؟؟ هرسه به ما دونفر زول زدند و سایت همسریابی بهترین همسرگزینی آنلاین زنان و مردد تبریک گفتند. با خجالت حواسمو به حلما دادم که دستای همسریابی همسرگزینی جلو اومد و حلما رو ازم گرفت: _ ببینم این دخترو. لحنش پرذوق بود. با شوق به حلما نگاه کرد و گفت:
_ شبیه خودته. زدم. دست حلما رو بوسید و گفت: _ حیف که با این صورت اصالح نشده نمیتونم روی ماهشو ببوسم.اصالح کنم از خجالتش در میام. صدای مادرش بلند شد:
_ چه بالیی سر ریخت خودت آوردی آخه؟؟
همسریابی بهترین همسر گزینی همینطور که به حلما زول زده بود
برو بزن اون ریش و سیبیلو. همسریابی بهترین همسر گزینی همینطور که به حلما زول زده بود گفت: _ چشم میرم.فعال که سایتهای همسرگزینی قانونمند شد دارم. و به ما اشاره کرد. مامان با همسریابی همسرگزینی در جهان ایستاد و گفت: _ ما دیگه میریم.ولی امروز حسابی ترسوندیمونا.همسریابی بهترین همسر گزینی چشمکی تحویل من داد.چون فقط من میدونستم نقشه بوده همش ! به همین سادگی قول و قرار ازدواج منو سامی صورت گرفت. برای چندمین بار همراه خوانواده اش به منزل ما اومدن و حرفای آخرو قرار مدار عقدو گذاشتیم.
شاید باورتون نشه ولی هنوز هم نتونستم دلمو به همسریابی بهترین همسر گزینی بدم.
همسر جدیدم بهترین سایت همسریابی ایران خیلی حلما رو دوست داره
دلم برای پیمانه برای عشق اولم برای همسری که وجودش خیلی کمرنگ بود تو زندگیم و حاال .دوست جون جونیش قراره بشه همسر جدیدم بهترین سایت همسریابی ایران خیلی حلما رو دوست داره و بهش محبت میکنه .در تمام این روز ها که کار ما خرید و بیرون رفتنه، اصرار دار ه حلما هم همراهمون باشه. گرچه هوای زمستون خیلی سرده ولی تو بیشتر گردشامون حلما هم حضور داشته .باورش سخته .ولی انگار باید باور کنم زندگیم در حال تغییره یه تغییر بزرگ و اساسی اضافه شدن یه شخص به زندگیم یه مرد که قراره نقش اصلی زندگیمو بازی کنه بهترین سایت همسریابی ایران خیلی مهربونه خیلی هوامونو داره حال مامان هم واقعا دیدن داره .
از اینکه قراره بهترین سایت همسریابی ایران همسرم بشه زیادی خوشحاله .مثل پسر نداشتش با امیر رفتار میکنه و گاهی ما رو تو خریدا همراهی میکنه .قراره خونه ی مشترک من و سام طبقه ی پایین باشه. مستا بدم و البته اینو خودم خواستم .نظر سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین این بود که هر دو طبقه رو به جر پولش به حساب شخصیم واریز بشه .و اصرار داشت به خونه ای جدید نقل مکان کنیم تا ۰ نفری با هم زندگی کنیم ولی من ترجیح دادم برای زندگی پایین بریم و خونه ی باال هم در اختیار مامان باشه. میدونستم با زندگی کردن با ما مشکل داره و راحت نیست. اینطوری خیلی به هم نزدیکیم و مامان هم راحت تره. سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین به خاطر من رضایت داد .ولی یه شرط گذاشت اون شرط هم این بود که اجاره خونه هرماه به حسابم واریز بشه.با اینکه مخالف این کار بودم
ولی امیر دست بردار نبود و من مجبور به موافقت شدم.
قرار بود یه مجلس کوچیک برای عقد و عروسی بگیریم .
کمی معذب بودم که مثل عروسا ماکسی بپوشم و برم آرایشگاه ولی به خواسته ی امیر احترام گذاشتم
من و مامان که بجز خونواده ی عمو و خاله مهری کسی رو نداشتیم. ولی سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین قرار بود کلی سامانه ملی همسرگزینی راه اندازی شد دعوت کنه .هم خودش هم خونواده اش حلما رو بوسیدم و شیرشو باالی سرش گذاشتم تا حین بیدارشدن، مامان بهش بده مامانو هم بوسیدم و همراه همسریابی همسرگزینی در جهان راهی آرایشگاه شدم .حس خوبی نداشتم ولی بخاطر آرزوی همسریابی همسرگزینی در جهان که دیدن من تو لباس سفید عروسی بود، کوتاه اومدم در هر حال اون قراره همسرم شه و خواسته اش مورد احترام بود.