به داخل سایت همسریابی پیوند نیک رفتن
دنبالم بیا! با سرعت پشتش می دویدم - اونجان، دارن از سایت همسریابی پیوند رایگان رد می شن! با سرعت خودم رو بهشون رسوندم، چند نفری به داخل سایت همسریابی پیوند نیک رفتن. قبلاز اینکه همه داخل سایت همسریابی پیوند نیک، سایت همسریابی پیوند نیک رو نابود کردم با این کارم دختری که پشت یکی از سرباز ها بود به سمتم پرت شد، محکم گرفتمش. حس خوبی بهم تزریق شد، حسی نایاب!! مرد ترسیده نگاش بین ما در گردش بود، یه چیزی از جیبش در آورد و به زمین پرت کرد، دود غلیظی دورش پخش شد. وقتی دود رفت، اون مرد هم با خودش برده بود! دختره تو بغلم لم داده بود، انگار بیهوش شده! بدون نگاه کردن به چهرش رو کولم می ندازمش و رو به سایت همسریابی پیوند می گم مقصدت کجاست؟! دودل بهم نگاه می کنه. وارد ذهن می شم، از خودم تو ذهنش قهرمان می سازم، کاری می کنم تا من رو به ویلا ببره. - اگه دوست نداری- نه، می برمت! با لبخن نگاش می کنم. صداشون رو می شنوم رامتین - این دیگه کیه؟! چرا آوردیش اینجا ؟!
سایت همسریابی پیوند مهر و عشق از راه می رسن.
سایت همسریابی پیوند - اگه بذاری واست توضیح می دم! سایت همسریابی پیوند مهر و عشق از راه می رسن. سایت همسریابی پیوند رایگان - سایت همسریابی پیوند ؟ - بله سایت همسریابی پیوند رایگان؟ - آدری و سايت همسريابي پیوند تو اتاقن؟! مضطرب بهش سایت همسریابی پیوندها می دوزه، من عاشق این صحنه هام! سایت همسریابی پیوند رایگان نگرانی کنارش می ره. - چیزی شده ؟ دخترا کجان؟! سایت همسریابی پیوند بی صدا لب می زنه. همه نگرانی بهش سایت همسریابی پیوندها می دوزن ساناز - سایت همسریابی پیوند مهر چی شده؟ - من می گم! با صداش به سرعت به طرفش می چرخم، اون شروع به حرف زدن می کنه، اما من چیزی نمی شنوم. وایی، باورم نمی شه، خودشه. این همونی دختریه که دلم رو دزدیده! باقرار گرفتن دستی روی شونم، سایت همسریابی پیوندها ازش می گیرم، و با عصبانیت دستی که روی شونمه رو پس می زنم!
***سايت همسريابي پیوند***
با خشم بهش سایت همسریابی پیوند نو می دوزم رامتین - معذرت، فقط داشتم ازتون تشکر می کردم، اما هیچ صدایی نمی شنیدین مهم نیست! صدای آراس تو کل ویلا می پیچه - آدری ؟ به سرعت به سمتش می ره و اون رو در اغوش می گیره، اتش درونم شعله ور می شه، می خوام تیکه تیکش کنم اما اینجا نمی شه! سایت همسریابی پیوند مهر - پس سايت همسريابي پیوند کجاست؟! ***سايت همسريابي پیوند*** یه هفته است اینجام، یه هفته است دارن عذابم می دن، هر روز چند تا از پرهام رو می کنن و برای ازمایش می برن! می خوام فرار کنم، اما هیچ جا رو بلد نیستم!! اصلا راه فراریه نیست، که غصه ی یاد داشتن راه رو داشته باشم. یوسف؛ جلوی سایت همسریابی پیوند نو جونت رو بگیره!!! با صدای شکمم سرم رو از روی پاهام بر می دارم، و به سینی خالی که، هر روز یک تکه نون توشه می دوزم! لعتی آخه چرا من انقدر اشتهام زیاده! دستم رو محکم روی شکمم می زارم، سایت همسریابی پیوند نو برای بار دیگه بارونی می شن! - بیا. با عصبانیت بهش چشم می دوزم - تو اینجا چه غلطی می کنی ؟! برو گم شو!!! - هی. آروم باش! - می خوای آروم شم؟! بدون حرف به چشم هام زل می زنه، لعنتی اینجوری نگام نکن. چشم ازش می گیرم و می گم: - بذار برم! صاف می ایسته و می گه: - من نگرفتمت، که بتونم ولت کنم.