سرخوش وشاد وسط باغ بزرگی راه می رفتم و آزاد برای خودم می چرخیدم مثل چهارده ساله ها بالا پایین می پریدم لب جوی زلالی نشسته بودم و داشتم اب می خوردم که باصدای بلند گوشیم از خواب پریدم به زحمت تماس رو برقرار کردم و خواب آلود گفتم بله! ؟؟!
صیغه یابی موقت شیدایی کی می خوای ادم شی ضد حال نزنی؟؟
صدای سرخوشی تو گوشم می پیچید و هیاهو به پا می کرد سعی کردم حواسم رو جمع کنم تا ببینم این دیوونه کیه که منو از خواب نازم بیدار کرده تا چندتا ریچار بارش کنم بعلهههه!!! صیغه یابی شیدایی بود ای بمیری صیغه یابی شیدایی!! چه خبرته اول صبحی مثل خروس بی محل صدای نکرت رو انداختی رو سرت؟؟ نا باور صدام زد _ صیغه یابی موقت شیدایی؟!!! _ زهرمار چیه؟! مثل اینکه حالش بدجور گرفته شد آروم تر گفت:منو باش زنگ زدم خبر انتخابی رو به کی بدم بای بلافاصله تماسو قطع کرد بی توجه به حرفش، به امید اینکه ادامه ی خوابمو ببینم سرمو رو بالش گذاشتم اما به ثانیه نکشیده انگار تازه فهمیدم صیغه یابی شیدایی چی گفت.. پاشدم فووری شمارشو گرفتم و _ سلام عشقم جون دلم؟؟کارم داشتی؟ _ منت کشی فایده نداره..دلمو شکوندی _ عههه خواهری خودمی بگو دیگه و لحنمو بچگونه کردم تا شاید تاثیر بذاره نووچ صیغه یابی موقت شیدایی کی می خوای ادم شی ضد حال نزنی؟؟ هرشرایط دیگه ای بود تماسو قطع می کردم چون اصلاا نازکشی تو خونم نبود اما بعد چند لحظه سکوت _ می خواستم بگم خبرمرگت انتخاب شدی واسه مسابقه ی جهانی _ چی؟! ؟؟؟؟!!
از خوشحالی داشتم پرپر می زدم..هنوز باورم نشده بود!!! من؟! ؟؟ صيغه يابي شيدايي صدر؟؟! ؟ مسابقات جهانی تیراندازی؟؟! ینی بالاخره رسیدم به اون چیزی که ارزوشو داشتم؟! _ صيغه يابي شيدايي جونم فداتشم بهترین خبری بود که می تونستی بهم بدی عاشقتم عزیزم فعلا بای و تماس قطع شد.. ساعت هفت صبح بود و بابا طبق معمول ماموریت بود و کانال صیغه یابی شیدایی هم خواب بود با صدای بلند جیغ می زدمو می خندیدم تو خونه مثل جن زده ها بالا پایین می پریدم تازه چهره ی متعجب صیغه یابی موقت شیدایی رو دیدم که ناباور نگام می کنه _ سایت صیغه یابی شیدایی؟! ؟؟
بدون لحظه ای درنگ فاصله ی بینمون رو تقریبا پرواز کردم _ مامااان دخترت داره قهرمان می شه ماماااان دخترت دعوت شده مسااابقه! خوشحالی اون لحظه ی هردومون غیر قابل وصف بود ربات صیغه یابی شیدایی خیییلی بیشتر از من خوشحال بود فردای اون روز وقتی بابا اومد با کلی ذوق و شوق شروع کردم به تعریف چشمای بابا هر لحظه بیشتر می درخشید اونم مثل ما خوشحال بود حرفام که تموم شد مهمون یه بغل پر از مهربونی و یه بوس با یه دنیا عشق شدم بابام از همون اول که من به تیراندازی علاقه نشون دادم باهام مخالفت می کرد به خیال خودش می خواست به دکتر مهندس شدنم افتخار کنه اما خب از همون اول من هیچ رغبتی به درس نداشتم و هیچ وقت زیر بار نرفتم تا منو از چیزایی که دوسشون دا رم منع کنه امسال با همه ی سختی هایی که کشیدم و تمرین های فشرده ای که داشتم دو پیشامد خوب برام داشت اولش روز تولدم که بهترین هدیه رو از گرفتم و اونم اینکه خبردار شدیم ربات صیغه یابی شیدایی بارداره سنش زیاد نبود سی و پنج سال داشت اونموقع..
شب موقع خواب یه اس ام اس به صيغه يابي شيدايي فرستادم
خییلی ذوق کردم بالاخره بعد از بیست سال یکی یه دونه بودن داشتم حس شیرین خواهر بودن رو تجربه می کردم دومین اتفاق خوشایند امسال هم انتخاب شدن واسه مسابقات جهانی بود دو سه روز بعد از رسیدن خبر به خودم و بعدش پیچیدن تو کل خانواده!! شروع کردم به تمرین من به کم قانع نمی شدم من باید بهترین نتیجه رو بگیرم یه ماه به همین منوال گذشت.. با تمرکز روی بهترین شدن خستگی از سرو کولمون می بارید برای امروز کافیه دخترا خسته نباشید..
به امید اینکه صبح از صیغه یابی رایگان شیدایی بخوام که باهامون بیاد
همه پخش زمین شده بودیم بچه ها داشتن سلانه سلانه سمت رختکن می رفتن فکری به ذهنم رسید و _ مریم جون مریم جون یه لحظه صبر کن.. _ جونم سایت صیغه یابی شیدایی! ؟ _ می شه فردارو نیایم؟! اخماش رفت تو هم مثل اینکه داشت فکر می کرد _ اوووممم!! بد فکری هم نیستا باشه بعد بلند تر طوری که همه بشنون _ فردا نیستیم بچه ها همه خسته شدیم فردارو استراحت کنین ایشالا با انرژی پس فردا تمرین رو ادامه می دیم.. بچه ها کلی خوشحال شدن قدرشناسانه محو چهره ی ظاهرا اروم اما مواجش بودم که لبخند مهربونش رو مهمون چشمام کرد.. .
شب موقع خواب یه اس ام اس به صيغه يابي شيدايي فرستادم و ازش خواستم اگه وقت داره فردا بیاد باهم بریم خرید اونم خواسته قبول کرد می دونستم که ربات صیغه یابی شیدایی چون ماه های اخرشه سنگین شده و شاید نتونه با ما بیاد ولی خب دلم برای بیرون رفتن و خرید کردن سه تاییمون تنگ شده بود به امید اینکه صبح از صیغه یابی رایگان شیدایی بخوام که باهامون بیاد و اونم قبول کنه چشمام گرم شد و به خواب عمیق فرو رفتم نزدیک ظهر بود و نشسته بودم جلو تلوزیون که تازه یادم افتاد که برنامه ی عصرو به صیغه یابی رایگان شیدایی نگفتم پاشدم جستجو کنان رفتم اشپزخونه حدس می زدم که اونجا باشه.. . داشت سبزی پاک می کرد.. . دستامو دور شکمش قفل کردم و یه بوسه ی اروم زدم رو گونش برگشت سمتم لبخند زد و بوسم کرد.. . نشستم کنارش _ سایت صیغه یابی موقت شیدایی؟
منو صیغه یابی شیدایی می خوایم عصر بریم خرید
جون دلم گل دخترم؟ _ منو صیغه یابی شیدایی می خوایم عصر بریم خرید.. _ خو برین دیه عزیزم خوش بگذره.. _ نه می خوایم تو هم باهامون بیای.. سایت صیغه یابی شیدایی جون عزیز سایت صیغه یابی موقت شیدایی می دونی که این روزا سنگین راه می رم و نمی تونم پا به پای شما جوونا راه برم _ اشکال نداره سایت صیغه یابی موقت شیدایی اروم می ریم خرید بدون شما صفا نداره.. .. کللی اصرار کردم تا بالاخره قبول کرد بیاد.. . موهای مشکیمو که تا زیر شونه هام می رسید رو روی سرم دم اسبی بستم ارایش زیادی نمی خواستم.. .
یه ذره ریمل زدم تا مژه های بلند و تا خوردم بیشتر به چشم بیاد.. . و حالا رژ قهوه ایمو رو لبام کشیدم.. . صورت کشیده با پوست صاف و سفید، بینی کشیده و باریک لب های گوشتی و چشمای قهوه ای.. . اوومممم عالی شدم.. . رفتم سمت کمد تا شلوار و پالتوی مناسبی بردارم اما تا دستم به دسته ی کمد رسید صدای جیغ و داد کانال صیغه یابی شیدایی میخکوبم کرد