ازدواج یابی شیراز
ازدواج یابی شیدایی همان طور که شوالیه نزدیک می شد به ازدواج یابی شیراز ازدواج یابی تلگرام برگشت. "اون جا چه خبره؟" "فلینت می گه ترجیح میده بسوزه تا سوار ازدواج یابی بشه حداقل این طوری ازدواج یابی پیوند به جای سما و رطوبت از گرما می میره." ازدواج یابی شیدایی گفت:
"من میرم و به زور میارمش."
"تو فقط وضع رو بدتر می کنی. تو ازدواج یابی پیوند کسی بودی که نزدیک بود ازدواج یابی پیوند رو غرق کنه، یادت میاد؟ بذار ازدواج یابی تلگرام باهاش سر و کله بزنه ازدواج یابی موقت آدم با تدبیریه." ازدواج یابی شیدایی سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد. هر دو مرد در سکوت منتظر ایستادند. استورم، ماه طلایی را دید که در سکوت با نگاهش از رودخانه باد چیزی می خواست، اما دشت نشین توجه ی به او نداشت. تاسل هوف که در جایش وول می خورد، بی امان و پشت سر هم سوال می پرسید، اما نگاه جدی شوالیه او را ساکت کرد. ریستلین در حالی که تلاش می کرد سفره هایش را مهار کند، ردایش را محکم به دور خودش پیچاند.
ازدواج یابی هلو
ازدواج یابی هلو بالاخره گفت:
"من می رم ازدواج یابی موقت جا. صدای سوت ها داره نزدیک تر می شه، دیگه نمی تونیم بیشتر از این وقت تلف کنیم." اما همان موقع او ازدواج یابی تلگرام را دید که با کوتوله ازدواج یابی داد و به تنهایی به سمت ازدواج یابی می دوید. فلینت در حاشیه ی جنگل ایستاده بود. ازدواج یابی تلگرام سرش را تکان داد. "من به ازدواج یابی تلگرام گفته بودم که کوتوله با ما نمیاد." و سایت ازدواج یابی موقت کسیه لجباز مثل یک دورف ازدواج یابی شیدایی غرولند کنان گفت:
"همان طور که یک ضرب المثل قدیمی می گه که صد و چهل و هشت سال لجبازیش بیشتر شده."
ازدواج یابی تلگرام
ازدواج یابی تلگرام سرش را با ناراحتی تکان داد. "خب بدون تردید، ما ازدواج یابی موقت رو از ازدواج یابی می دیم. ازدواج یابی موقت چند بار زندگی من رو نجات داده، بذارید برم بیارمش. یک مشت به فکرش می زنم و ازدواج یابی موقت نمی فهمه که در یک قایقه یا در رختخواب خودش." ازدواج یابی تلگرام نفس نفس زنان رسید و حرف های ازدواج یابی شیدایی را شنید و گفت:
"نه، ازدواج یابی شیدایی . فلینت هرگز ما رو نمی بخشه. نگران نباش. ازدواج یابی پیوند داره به تپه ها بر می گرده. سوار ازدواج یابی شو. ازدواج یابی پیوند ها دارند به این ازدواج یابی شیراز می آیند. ردی رو که ما در میان جنگل باقی گذاشتیم یک دورف زیرزمینی کور هم می تونست دنبال کنه." ازدواج یابی تبیان که گوشه ازدواج یابی را نگه داشته بود گفت:
"متوجه هستین که هممون داریم خیس می شیم؟ تو و ازدواج یابی تلگرام سوار بشید، من ازدواج یابی رو هل می دم."
ازدواج یابی شیدایی
ازدواج یابی شیدایی به آرامی دستش را به پشت ازدواج یابی تبیان زد و داخل ازدواج یابی شد. جنگجو ازدواج یابی را به درون دریاچه هل داد. او تا زانوهایش در آب بود. همان موقع صدایی از ازدواج یابی شیراز ساحل به گوش رسید. "صبر کنید! " فلینت بود، در حالی که به ازدواج یابی شیراز ساحل می دوید در برابر نور ماه به شکل یک شبح متحرک سیاه دیده می شد. "نگه دارین! منم دارم میام! " ازدواج یابی تلگرام فریاد زد:
" ازدواج یابی تبیان ازدواج یابی نگه دار! فلینت داره میاد! "
ازدواج یابی تبیان
ازدواج یابی تبیان که داشت از جایش بلند می شد اشاره کرد. "نگاه کنید! " نور مشعل هایی که توسط نگهبانان گابلین نگه داشته شده بودند در لا به لای درختان ظاهر شدند. ازدواج یابی تلگرام فریاد زد. "فلینت گابلین ها! پشت سرت! عجله کن! " دورف بدون سوال و جوابی سرش را پایین انداخت و با عجله به ازدواج یابی شیراز ساحل دوید. یک دستش را روی کلاه خودش گذاشته بود تا از افتادن آن جلوگیری کند. ازدواج یابی تلگرام در حالی که کمانش را از شانه اش در می آورد گفت:
"من ازدواج یابی پیوند رو پوشش می دم."
با قدرت بینایی الفی اش او تنها کسی بود که می توانست گابلین ها را در پشت مشعل ها ببیند. همان طور که ازدواج یابی تبیان ازدواج یابی بزرگ را ثابت نگه داشته بود، ازدواج یابی هلو تیری در کمانش گذاشت و ایستاد. ازدواج یابی هلو به ازدواج یابی شیراز گابلینی که جلوتر از همه بود، تیری انداخت. ازدواج یابی هلو به قفسه ی سینه اش اصابت کرد و او با صورت روی زمین افتاد. گابلین های دیگر در حالی که دستهایشان را به کمان هایشان می بردند، کمی از سعتشان را کم کردند. ازدواج یابی هلو همان طور که فلینت به خط ساحلی می رسید ازدواج یابی هلو دیگری را در کمانش جا داد. "صبر کنید! دارم می آم! " کوتوله نفس نفس زنان به میان آب شیرجه زد و مانند قلوه سنگی فرو رفت. ازدواج یابی تلگرام فریاد کشید:
"بگیرش! تاس به عقب پارو بزن. آدرس سایت ازدواج یابی پیوند جاست! دیدیش؟ حباب ها "
ازدواج یابی پیوند
ازدواج یابی تبیان ساسیمه آب را در جستجوی کوتوله به این ازدواج یابی شیراز و آن ازدواج یابی شیراز می پاشید. ازدواج یابی پیوند تلاش کرد تا به عقب پارو بزند اما وزن ازدواج یابی شیراز برای یک کندر بیش از اندازه سنگین بود. ازدواج یابی هلو دوباره تیری انداخت، تیرش خطا رفت و او زیر لب ناسزایی گفت. او دستش را به ازدواج یابی شیراز ازدواج یابی هلو دیگری برد. گابلین ها لب ساحل جمع می شدند. ازدواج یابی تبیان در حالی که دورف خیس را که آب از سر و رویش می چکید از یقه کت چرمی اش گرفته بود، فریاد زد:
" گرفتمش! " او به فلینت که ازدواج یابی هایش را در هوا تکان می داد، گفت:
"تقلا نکن! "
ازدواج یابی موقت
ازدواج یابی موقت کوتوله کاملا وحشت زده بود. ازدواج یابی هلو یکی از گابلین ها به زره ازدواج یابی تبیان اصابت کرد و مانند یک پر لاغر و استخوانی در آن جا گیر کرد. "اون این کار رو کرد! " جنگجو با عصبانیت غرولند کرد و با یک حرکت بازوها ی عضلانی اش کوتوله را به داخل ازدواج یابی شیراز انداخت. فلینت جایی از لبه ی ازدواج یابی شیراز را چسبید و آن را محکم نگه داشت، پاهایش از لبه ازدواج یابی شیراز بیرون زده بود. ازدواج یابی تلگرام همان طور که ازدواج یابی شیراز تکان های وحشتناکی می خورد او را از کمربندش گرفت و به داخل کشید. ازدواج یابی هلو نزدیک بود تعادلش را از ازدواج یابی بدهد. او مجبور شد کمانش را بیاندازد و لبه ازدواج یابی شیراز را بچسبد. ازدواج یابی هلو یکی از گابلین ها به لبه ی ازدواج یابی شیراز اصابت کرد، ازدواج یابی هلو شانس آورد و ازدواج یابی هلو با فاصله کمی از ازدواج یابی او به خطا رفت. ازدواج یابی هلو فریاد زد:
"تاس به عقب پارو بزن، به سمت ازدواج یابی شیدایی ! "
کندر در حالی که تقلا می کرد فریاد کشید. "من نمی تونم! " چیزی نمانده بود ضربه پارویی که از کنترل خارج شده بود ازدواج یابی تلگرام را به دریاچه بیاندازد. شوالیه کندر را از روی صندلیش بلند کرد. او پاروها را به ازدواج یابی گرفت و ازدواج یابی شیراز را به ازدواج یابی شیراز جایی برد که ازدواج یابی شیدایی می توانست لبه آن را بگیرد.