درمونگاه تا رسیدن به اون جا مهرسا پامو اروم ماساژ می داد اولش درد می کرد واقعا ولی بعد درد ساکت شد و منم دیگه سکوت کردم . دکتر که خانوم حدودا سی، سی و پنج سال بلوندی بود به صورت نگران سايت صيغه يابي شيدايي لبخند گشادی زد و گفت نگران نباش پسر جان نه شکسته نه دررفته فقط یه کوچولو ضرب دیده بود که اونم زیاد مهم نیسمی تونین ببرینش فقط ترجیحا فردا رو استراحت کنه بعدش دیگه خوبه سايت صيغه يابي شيدايي زل زد تو چشمای دکتر و گفت: مطمئنین؟!
به سایت صیغه یابی موقت شیدایی اصرار کرد
من نمیگم عکس پاش میگه به دنبالش هم لبخند اعتمادبخشی به سایت صیغه یابی موقت شیدایی و مهرسا تحویل داد و رفت یه هفته از اون روز مسخره می گذشت توی رستوران یه لحظه فکر کرده بودم که ان روز روز خوبیه ولی چنان خورد تو دهنم که دیگه غلط بکنم بگم امروز روز خوبیه . تو اون یه هفته مامان اراد چند بار زنگ زده بود خونمون و برای خواستگاری وقت خواسته بود اما من کماکان بدون دلیل قانع کننده می گفتم که نیان . یه شب بابا دلیل جواب منفی رو ازم پرسید که گفتم من هیچ حسی به اون پسر ندارم بابا بابا با تعجب نگام کرد و گفت فقط همین؟! نمی دونم بابا ولی هرچی که هست نمی خوام با اون اقا ازدواج کنم ازدواج هم که زوری نیست هست؟! نه دخترم نیستولی نمی خوای فکر کنی درموردش؟! نه! هزار سال دیگه فکر کنم جوابم همون پس من قطعی بگم نه؟! بله لطفا بابا سرشو تکون داد و گفت هرچی خودت بخوای دخترم منم گونشو بوسیدم و به اتاقم رفتم اراد واقعا انقد اقا بود که دلیلی برای رد کردنش باقی نمی ذاشت برام مسلم بود که هر دختری ارزوشه با اراد ازدواج کنه اما من هیچ رغبتی بهش نداشتم.
دو هفته ای گذشته بود دختر ملیحه خانوم که می شد دوست صمیمی مامان مهرسا تو ساوه بچه دار شد اون جا تک و تنها بودن و همه ی فامیلاشون تهران بودن مادر شوهرش هم خیلی سال پیش فوت شده بود ملیحه خانوم می خواست بره ساوه پیش دخترش زینب که خاله جون منم خواست همراهش بره مهرسا هم کلی به سایت صیغه یابی موقت شیدایی اصرار کرد اونا هم برن ولی سایت صیغه یابی موقت شیدایی چون کار داشت قبول نمی کرد و به مهرسا می گفت خودش تنها با مامانش بره اخرسر هم مهرسا قبول کرد و برای سه روز رفت ساوه . دو روز از رفتن مهرسا می گذشت ظهر بود و منم نشسته بودم تو اتاقم نقاشی می کشیدم حسابی هم حوصلم سر رفته بود سایت صیغه یابی موقت شیدایی زنگ زد و گفت مونیکا من می خوام ناهار برم بیرون می خوای توام بیا تنهایی غدا نمیچسپه بهش خندیدم و گفتم سایت صیغه یابی شیدایی بذار به مامان بگم بعدم گوشی به دست دوییدم تو اشپزخونه به خاطر دوییدن نفس نفس می زدم مامانی سایت صیغه یابی شیدای میگه ناهاربریم بیرون خو دختری بگو ناهار بیاد این جا منم به سایت صیغه یابی شیدای گفتم که بعد کلللی تعارف قبول کرد .اما گفت بعد ناهار باهم بریم بیرون هم حوصله ی من سرجاش بیاد هم اون منم قبول کردم . مامان ماکارانی درست کرده بود . می دونستم سایت همسریابی صیغه یابی شیدایی ماکارانی دوست داره پس حسابی سوپرایز می شد .
برای اومدن سایت همسریابی صیغه یابی شیدایی لباسام و کردم و منتظر نشستم
تاپ تنگ مشکی اسپرت پوشیده بودم با دامن فون قرمز برای اومدن سایت همسریابی صیغه یابی شیدایی لباسام و کردم و منتظر نشستم . بعد نیم ساعت اومد حالا بماند برای ماکارانی چقد ذوق مرگ شده بود بعد خوردن ناهار با کمک هم سفره رو جمع کردیم و سایت همسریابی صیغه یابی شیدایی رفت تو اتاق الکا یه کوچولو استراحت کنه که بعدش بریم بیرون منم الکا رو بغل گرفتم و رفتیم اتاق خودم خوابیدیم وقتی بیدار شدم نمی دونستم ساعت چنده و چقد خوابیدیم اما الکا هنوز تو بغلم خواب خواب بود اروم گذاشتمش رو تخت و خودم از اتاق بیرون اومدم . حامد و مامان تو پذیرایی نشسته بودن و حرف می زدن سایت صیغه یابی شیدایی تا منو دید خندید و گفت ساعت خواااب خانوم خرسه نه ینی تو انقد که خوابیدی به خرس گفتی زکی با حرص حمله کردم سمتش و بازوی محکمشو زیر مشت گرفتم با دندان قروچه گفتم خرس خانومتهههه بی تربیتتتت اونم هی می خندید. . اخرشم وقتی دید دست برنمی دارم با یه حرکت دستاش و پیچید دورم و اسیرم کرد. . بعدم زد زیر خنده.اون می خندید من می خندیدم. . حالا نخند کی بخند. همون طور با خنده گفت ابجی کوچولووو پاشو پاشو برو حاضر شو بریم یکم بگردیم جیگرمون حال بیاد. .
بعدم فشار دستاشو کم کرد خودش بلندم کرد. باخنده رفتم تو اتاق. . ارایش ملایمی کردم. . مانتوی سفید اسپرتم رد با شلوار مشکی پوشیدم. . شال مشکیمو هم سر کردم و با برداشتن کیف راه راه سفید مشکی از اتاق خارج شدم. . قبل اینکه درو ببندم برگشتمو گونه ی الکا رو اروم طوری که بیدار نشه بوسیدمو از اتاق زدم بیرون آق داداش پاشو بریم. .
سایت صیغه یابی شیدایی پاشد و از مامان تشکر و خدافظی کرد
سایت صیغه یابی شیدایی پاشد و از مامان تشکر و خدافظی کرد و زد بیرونمنم مامانو بوسیدمو رفتم بیرون. کفشای ست کیفمو هم پوشیدم و سوار ماشین شدم. چنان پدال گاز رو فشار داد که صدای جیغ لاستیکا بلند شد دست بردم و پخش رو روشن کردم. . یه اهنگ رو انتخاب کردم و پلیش کردم. صدای سایت صیغه یابی شیدایی بلند شد کجا بریم؟! یکم فکر کردمو بعد با ذوق گفتم شهربازی. .
بعد از اینکه خسته شدیم سايت صيغه يابي شيدايي گفت بریم؟!
با خنده سرشو تکون داد و گفت تو بزرگ نمیشی کوچولووو بعدم برگشت بینیم و کشید. چند دقیقه بعد جلوی شهربازی بودیم. تو سه ربعی که اونجا بودیم کلی تو سرو کله ی هم زدیم و خندیدیم. بعد از اینکه خسته شدیم سايت صيغه يابي شيدايي گفت بریم؟! چون منم خسته شده بودم از بالاپایین پریدن گفتم باشه بریم. . سوار ماشین شدیم و سايت صيغه يابي شيدايي گفت بریم یه چی بخوریم؟! اوووممم کجا؟