جستجوی همسر موقت
جستجوی همسر موقت ترسیدم، چرا در نزدی؟ در جستجوی همسر موقت تیزبینش بین من و قوطی در گردش بود. من با خونسردی خیره اش بودم. دستی میان موهای خرمایی اش کشید، سینه به سینه ام ایستاد. خم شد قوطی را از روی زمین برداشت، جلوی صورتم با در جستجوی همسر موقت به آن اشاره کرد. تند تند آب دهانم را قورت می دادم. نگاهش تا مغز جستجوی همسر موقت نفوذ می کرد. همه می گن برو دکتر، بعد خودت رفتی دکتر این ویتامین قوی رو داده؟ نازی چت شده؟ اگه مریضی بگو تا با جستجوی ازدواج موقت ببرمت اون جا بهترین دکترا رو داره. جستجوی همسر موقت را به پشت گوشم هدایت کردم. نه... نه مریضی کجا بود؟ من... من.... تو چی؟ درست حرف بزن نازنین. نگران شدم. نفسم را آهسته بیرون فرستادم.
یه کم سردرد و حالت تهوع داشتم. من دیگه بزرگ شدم. نخواستم کسی نگران شه. یکی دو تا از ویتامینای بدنم کم بود دکتر دارو داد. منم دارم استفاده می کنم. مشکوک نگاهم کرد، دانشجوی پرستاری بود و پنهان کردن موضوع به آن بزرگی کار دشواری بود. داری راست می گی دیگه؟ آره خیالت..... با شنیدن در جستجوی همسر موقت زنگ گوشی ام حرفم نیمه ماند. با دیدن اسم جستجو ازدواج موقت سریع پاسخ دادم. الو سلام چی شد؟ تونستی کاری کنی؟ در جستجوی همسر موقت از رفتار هیجان زده ام گرد شده بود. به سمت تراس اتاقم رفتم. چی شد جستجو ازدواج موقت؟ تونستی کاری کنی؟ نفسش را فوت کرد. دختر مگه ضبط صوتی مدام رو تکراری. جستجوی همسر موقت را کنار زدم، هوای خرداد کلافه کننده بود. جستجو ازدواج موقت! زمان خوبی برای سر به سر گذاشتن نیست. چی شد؟ تونستی کاری کنی یا نه؟ خنده ی ریزی کرد.
در جستجوی همسر موقت
مژدگونی بده در جستجوی همسر موقت. لبخند محوی روی لب هایم نشست. حتما". حالا بگو چی کار کردی؟ دوست برادرم از رو شماره قبلی اش شماره ی عموش رو پیدا کرد. می خواستم بال در بیاورم. باورم نمی شد به هدفم رسیده بودم. بعد از کمی صحبت با جستجو ازدواج موقت به داخل رفتم. با دیدن نادر غرق خواب پیشانی اش را بوسیدم و با احساس سبکی بیش از حدی، جستجوی ازدواج موقت را روی تخت کنارش رها کردم و نفهمیدم چه زمانی خواب مهمان در جستجوی همسر موقت شد. در آینه به دختری که برای اولین مرتبه صورتش به طور کامل تغییر کرده بود، خیره شدم. چقدر با هستی یک هفته قبل فاصله گرفته بودم. آرایشگر مشغول جمع کردن جستجوی همسر موقت بود. ذهنم به چند هفته قبل پر کشید. همه چیز خیلی سریع پیش رفته بود.
دانا! بمون استراحت کن. نه، نه باید کمکتون کنم. و گرنه از شما آبی گرم نمی شه. سرتق لجباز. خودتی! مدام خنده بود و شوخی. وقتی برای اجازه ی عقد به دادگاه رفته بودیم مانند مرده ی متحرک بودم، بی نهایت برایم سخت بود. جستجو همسر موقت شانه ام را فشرد کنار گوشم زمزمه کرد مهم اینه ما الان این جا کنار هم هستیم. غصه خوردن و گفتن این که چرا این جوری شده هیچ دردی رو دوا نمی کنه اما... دستش را روی لب هایم گذاشت. هیس! می دونم خیلی سخته. اما ببین من هستم. بابا اردشیر عاشقته خواهش می کنم خودتو اذیت نکن. روز عقدم زودتر از آنچه که فکرش را می کردم رسیده بود. تمام لباس هایم سفید بودند، جستجو همسر موقت با کت و شلوار نوک مدادی که تن کرده بود از هر زمانی بیشتر دل می برد. زمانی که می خواستم بله دهم دستان سردم را در دست گرفت. از آینه به در جستجوی همسر موقت، الهه و افسانه که بالای جستجوی همسر موقت قند می سابیدند خیره شدم.
جستجو ازدواج موقت
زیبایی سفارشی جستجو ازدواج موقت چشم نواز بود. دیگه مال جستجوی ازدواج موقت شدی. از هیچی نترس. با لب های لرزان بله را داده بودم. وقتی نوبت به جستجو همسر موقت رسید، درست زمانی که فکر می کردم پاهایم شن های ساحل آرامش را لمس کرده. در جستجوی همسر موقت منحوسی طوفانی عظیم به پا کرد. شکر به موقع رسیدم. ببینم با اجازه ی کی می خوای بله بدی؟ مردمک در جستجوی همسر موقت تا آخرین حد ممکن گشاد شده بودند. مانند کابوسی شوم بود، به سختی آب دهان نداشته ام را قورت دادم. جستجو همسر موقت تن لرزانم را به خودش فشرد. مادر بزرگم به سرعت خودش را به ما رساند. من گفته بودم نمی گذارم راحت ازدواج کنی. سکوت وحشتناکی بر فضا حاکم بود. چیه؟ چرا ساکتی؟ تو پدرت زنده است و داری با مظلوم نمایی و دروغ ازدواج می کنی. نفس هایم به شماره افتاده بود. عرق از سر و رویم چکه می کرد. کم کم در جستجوی همسر موقت پچ پچ از همه طرف شنیده می شد، نگاه معنی دار همه روی من و جستجو همسر موقت سنگینی می کرد.
جستجوی ازدواج موقت
بند بند وجودم از عصبانیت می لرزید. با اجازه ی کی پاتو این جا گذاشتی؟ با همون اجازه ای که تو داری غلط زیادی می کنی. حس می کردم کل سالن به دور جستجوی همسر موقت می چرخد. خواستم جوابش را بدهم که عطر خاک نم زده اش زیر بینی ام پیچید و بعد از آن سایت جستجوی ازدواج موقت. در بیمارستان بعد از این که حالم بهتر شده بود فهمیدم کار نازنین بوده است، نمی دانستم چه کرده بودم که او این گونه می کرد. با در جستجوی همسر موقت آرایشگر به جستجوی ازدواج موقت آمدم.
کجایی عزیزم؟ پنج دقیقه است صدات می کنم. ببخشید، حوا... نمی خواد چیزی بگی. برو لباستو بپوش بعد می گذارم خودتو نگاه کنی. چشمکی زد و به سمت اتاق هدایتم کرد. به کمک آتنا و هما لباسم را پوشیدم، از یکی از بهترین مزون ها گرفته بودم، دامنش بدون فنر پوف ایستاده بود، پر از شکوفه های ریز و کلوش بود با آستین های حریر. جنسش بسیار سبک بود و قسمت بالا تنه ماهرانه با سنگ کار شده بود. تور کوتاهم را آرایشگر با سنجاق روی جستجوی همسر موقت فیکس کرد و تاج کوچکی از سنگ را لا به لای جستجوی همسر موقت گذاشت. وقتی به سمت بچه ها چرخیدم، آتنا سوت زد و هما از من چشم برنمی داشت. تک خنده ای کردم.