عشق تو قرصام و عوض کرد من رو از اینده نترسون..باید از این وابسته تر شم از عشق وحشتی ندارم..حتی اگه باید پدر شم حتی اگه باید پدر شم باعث و بانی تمام این شبای من تویی عشق تو پابندم کرد..عشق تو خوانندم کرد. اخرش اما چی شد..عشق تو بازندم کرد عشق تو پابندم کرد..عشق تو خوانندم کرد اخرش اما چی شد؟! عشق تو بازندم کرد (عشق توامیرعباس گلاب) صدای خواننده ارامش خاصی داشت سرم و تکیه داده بودم به شیشه و زل زده بودم به اسمون و همراه اهنگ اروم تکرار می کردم اهنگ های بعدی و بعدی بالاخره رسیدیم کف دستام و به هم زدم و گفتم اخ جووون بعدم پریدم پایین ارادم پشت سرم پیاده شد.
الو ورود به سایت همسریابی دوهمدم
دوست داشتم بریم جلوتر..جایی که فاصله ی زمین از اسمون یه بند انگشت بیشتر نبود. ما زودتر از ورود به سایت همسریابی دوهمدل رسیده بودیم..من جلو می رفتم و اراد پشت سرم گوشیم زنگ خورد..ورود به سایت همسریابی دوهمدم بود جواب دادم الو ورود به سایت همسریابی دوهمدم الو ورود سایت همسریابی دوهمدل کجااین؟!! اراد گوشی و از دستم کشید و خودش جواب داد ورود به سایت همسریابی دوهمدم داداش رسیدین؟! ... اها باشه بشینین همون جا ما هم الان میایم ... نه نه نگران نباش هواشو دارم ...
فعلا قطع کرد و گوشی رو گرفت سمت من از حرفاش فهمیدم چی گفته و دیگه لازم نبود بپرسم ورود به سایت همسریابی دوهمدم چی می گفت پس گوشیم و گرفتم و بدون حرف دوباره راه افتادم رسیدیم به اون جایی که دوس داشتم حفاظ توری دور تا دور اون قسمت بود..به سمتش پرکشیدم حفاظ رو چنگ زدم و چشم دوختم به شهر..هرخونه به اندازه ی نور کوچیکی بود که به ظلمت شب دهن کجی می کرد. حس کردم ا راد کنارم نیست و یه لحظه وجودم لرزید از تصور تنهایی تو اوج شهر برگشتم که دیدم نشسته رو نیمکت پشت سرم حضور یه حامی که ناجی بودنش رو به چشم دیده بودم برای ارامشم کافی بود غرق لذت نگاه می کرد به بیرون..به اسمون و شاید به من! نور مهتاب جسه ی درشت اراد رو سایه روشن زده بود موهای بلندش انگار بازیچه ی باد شده بودن برق چشماش و از اون فاصله هم می شد حس کرد دست از دید زدن اراد برداشتم و به اسمون خیره شدم ماه تو اسمون غوغا کرده بود ستاره ها دورش کرده بودن و به قسمت تاریک اسمون که ستاره نداشت انگار دندان قروچه می کردن هلال ماه انگار از گیسو های اسمون اویزون بود.
حرکت ابرهای کوچیک از جلوی ماه که باعث می شد به نظر برسه ماه تکون می خوره این رو نشون می داد چند دقیقه تو همون حال بودم و هر لحظه توصیف قشنگ تری از ماه و اسمون تو ذهنم نقش می بست ته شهر با اسمون یکی می شد..و این منظره ی فوق زیبایی رو ایجاد می کرد با شنیدن صدای نفس های کش دار و صدا داری برگشتم و چهره ی اراد رو دیدم پوست برنزش زیر تاریک روشن مهتاب نقره ای شده بود..با چشمای براقش زل زده بود به من.. نمی دونستم از کی اونجا بود..خصلت من بود که وقتی با نگاه تو چیزی غرق می شدم از کل دنیا فاصله می گرفتم نگاهامون برای چند لحظه قفل هم شد شاید احساس کرد که توی احساسم غرق شدم زل زد به اسمون..منم نگاه ازش گرفتم ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید؟!! چنان با احساس صدام کرد که خودم و کشتم که نگم جانم! بله؟! ؟!
صدای ورود به سايت همسريابي دوهمدم و مهرسا از پشت سر میومد
خیلی با ارامش و طمانینه گفت با من ازدواج میکنی؟!! جااااننننن؟!!! ؟! همه مدلش و دیده بودم والا غیر این مدل برگشتم طرفش..فک می کردم الانه بزنه زیر خنده و مسخرم کنه نمی دونم چرا اون حس رو داشتم با اخم سربرگردوندم و سعی کردم با سرعت از اونجا دور بشم صداشو می شنیدم که صدام می زد اما توجهی نمی کردم چیز بدی نگفته بود اما من دوست نداشتم همچین چیزی بشنوم..یا شاید هم توقعش رو نداشتم تو این فکر بودم و باسرعت داشتم از اونجا دور می شدم که پام پیچ خورد و با کله رفتم تو زمین درد پام امونم رو برید قبل از این که بتونم خودم و جمع کنم و پاشم خودش و رسوند بهم خواست دستم و بگیره که داد زدم به من دست نززززنننننن بیچاره سریع دستش و کشید تا اومدم پاشم پام چنان ایری کشید که از زور درد اشک موج موج از چشمام بیرون می ریخت دوباره دستش و اورد جلو قبل از این که بتونم دوباره اعتراض کنم من و مثل پر رو دستش بلند کرد و بدو بدو راه افتاد سمت ماشین مشت بود که حواله ی بازو و پهلوش می کردم انگار حس نمی کرد ضربه هام و..چون با همه وجودش پرمی کشید به سمت ماشین منم که لجباااز..
ذره ای از تقلا برای رها شدن از حصار دستاش کم نمی کردم.تا به ورود سایت همسریابی دوهمدل رسیدیم صدای ورود به سايت همسريابي دوهمدم و مهرسا از پشت سر میومد که می گفتن چی شده؟! مهرسا می گفت خاک عاالم..اراد چرا ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید رو بغل کردی؟! ورود به سايت همسريابي دوهمدم هم که رگ متورم گردنش گویای حرفاش بود اراد به حرف اومد..بریده بریده حرف می زد داشت..میومد...پایین..پاش...سر خورد..افتاد. ورود به سايت همسريابي دوهمدم نگران به سمتم پرید و منو از بغل اراد بیرون کشید...
ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید گفت بذارش تو ماشین
مهرسا در ماشیند باز کرد و روبه ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید گفت بذارش تو ماشین ببینیم چی شده ورود به سایت همسریابی دوهمدل هم همون کارو کرد وقتی خوابوندنم تو ماشین تا دست ورود به سایت همسریابی دوهمدل به پام رسید جیغم رفت هوا. با ابروهای گره خورده فوری ماشین رو دور زد و پرید پشت فرمون..مهرسام هم نشست کنار منو پاهام و بغل کرد اراد هم که اصلا نفهمیدم کجا رفت اصلا رفت یا هنوز هم هست..ورود به سایت همسریابی دوهمدل با دوبرابر سرعت همیشه می روند وقتی هم پرسیدم کجا میریم با کلی اخم و تخم گفت.