این رو که گفتم بلیط هواپیمای خارجی ارزان قیمت قهقهه زد. برگشتم به بلیط هواپیما خارجی ارزان چارتر نگاه کنم که با تعجب به ما نگاه می کرد. دوباره سمت بلیط هواپیما خارجی ارزان چارتر برگشتم و گفتم: -آروم تر خرید بلیط هواپیما خارجی ارزان! چی گفتم مگه؟ کمی از شدت خندش که کاسته شد گفت: -هیچی با خودمم فکر می کردم چی بهت گذشته که االن چاق تر شدی.
حاال فهمیدم که غذاهای خوشمزه تر می خوردی. لب ورچیدم و گفتم: -به لب به غذاهای حروم نمی زدم. این آقا آرسامتون یک سره برام غذا می آورد و با هم می خوردیم. می دونی چیه تو فکر می کردی اون بده! اتفاقا دل رحم ترین آدم روی زمینه. لبخندی زد و گفت: -به خاطر تو اینطوری شد. این رو یادت نره. سرخ شدم و چیزی نگفتم که ادامه داد: -از زندگیش چیزی بهت گفته؟ البته که گفته بود. سیر تا پیاز زندگیش رو برام تعریف کرده بود. از ماجرای زن گرفتنش تا بچه دار شدنش، از مردن اونا و انتخاب مسیر مجرم بودنش، فکر نکنم چیزی هم کم گذاشته باشه. سکوتم رو که دید جواب رو گرفت. خواست چیزی بگه که بلیط هواپیما خارجی ارزان سینی به دست پیشمون اومد و سینی چایی ر و مقابل بلیط هواپیما خارجی ارزان چارتر گرفت و گفت: -بفرمایید. ببخشید این چند ماه شما هم درست زندگی نکردید. به ما نمی خواستیم باعث زحمت شما بشیم. انقدر شنیدن دزدیده شدن بليط پرواز خارجي ارزان برامون سخت بود که نمی دونستیم چه بد و بیراهای به شما میگیم. خود من هم فکر نمی کردم بتونم دوباره دخترم رو ببینم. خواست که بمونه، از شما هم ممنونم!
بلیط هواپیمای خارجی ارزان قیمت شرمسار چایی رو برداشت
بلیط هواپیمای خارجی ارزان قیمت شرمسار چایی رو برداشت و در حالی که وانمود می کرد از رفتارهای اونا ناراحت نشده گفت: -باالخره حق داشتین. خرید بلیط هواپیما خارجی ارزان قیمت نتونستم محافظ خوبی براش باشم. کامال درکتون می کردم و مسئله ای نیست. حاال همه چی شکر تموم شده و بلیط پروازهای خارجی ارزان به زودی اعدام میشه. از شنیدن این حرف خوشحال شدم ولی با فکر بليط پرواز خارجي ارزان ناراحت شدم. تکلیف اون چی میشه؟ یعنی اونم مثل بلیط پروازهای خارجی ارزان اعدام میشه؟ بلیط هواپیما خارجی ارزان کنارم نشست و گفت: -اون پسره چی؟ اون مگه باهاشون دست نداشت؟ هم من و هم بلیط هواپیمای خارجی ارزان با چشم های ناراحت بهش نکاه کردیم. این وضع مارو که دید تعجب کرد و گفت: -چیز بدی گفتم؟
بلیط هواپیمای خارجی ارزان نگاه کردم.
به بلیط هواپیمای خارجی ارزان نگاه کردم. اون هم داشت به من نگاه می کرد. منتظر بودم ببینم چی میگه که بعد اینکه لباش رو تر کرد گفت: -شما دیگه نیازی نیست فکر این چیزا باشید. حاال که دور همین استفاده رو بکنید، ارزش نداره که وقتتون رو با این حرف ها تلف کنید. من هم بهتره برم به کارم برسم. بلند شد که بره، بلیط هواپیما خارجی ارزان با شکایت گفت: -کجا؟ اصال فکرش رو هم نکنین. امشب پیش ما باشین. چی میشه مگه؟ همه ی خواهرام و داداشام می دونن که شما کی هستین، باالخره شما هم با این رفت و آمد ها دیدینشون. لطفا شما تو جشن امشبمون باشید. لطفا! از این اصرارهای بلیط هواپیما خارجی ارزان شوکه شده بودم. چقدر اصرار به موندنش داشت ها...! اون موقع ها که محافظم بود، اینطوری نمی کرد؛ حاال چش شده؟ بلیط هواپیمای خارجی ارزان بالتکلیف به من نگاه می کرد. انگار براش مهم بود که من چی می خوام بگم. خب منم بدم نمی اومد امشب بمونه. کلی باهاش حرف داشتم که باید می زدم. شونه ای تکون دادم و گفتم: -حاال کاراتون رو بعدا هم می تونین انجام بدین. االن دیگه خرید بلیط هواپیما خارجی ارزان میان. چیزی به شب نمونده.