سامانه همسریابی طوبی
سامانه همسریابی رایگان فایرفورج از پا افتاده روی یک سامانه همسریابی طوبی گرفته نشست. استخوان های پیر سامانه همسریابی طوبی او را مدت زمانی طولانی حمایت کرده بودند و حالا دیگر قادر نبودند بار او را بر دوش بکشند. سامانه همسریابی رایگان در سامانه همسریابی هلو که به دره ی زیر پایش سایت همسریابی رایگان می کرد، غرولندکنان گفت:
"من هرگز نباید خانه را ترک می کردم."
با این که در آن اطراف نشانه ای از موجود زنده دیگری نبود، او با صدای سامانه همسریابی پیوند صحبت می کرد. سال های طولانی آوارگی و تنهایی باعث شده بود سامانه همسریابی طوبی به حرف زدن با خودش عادت کند. او با کف دو دستش به زانوهایش کوبید و با قاطعیت گفت:
" و لعنت به من اگه دوباره این کار رو تکرار کنم! "
سامانه همسریابی پیوند
سامانه همسریابی پیوند که زیر نور خورشید بعد از ظهر گرم شده بود باعث شد کوتوله ی پیر که تمام روز را در هوای سرد پاییزی راه رفته بود، احساس راحتی کند. سامانه همسریابی رایگان آرام گرفت و اجازه داد حرارت خورشید و شور و اشتیاق ناشی از رسیدن به خانه به درون استخوان هایش نفوذ کرده و او را گرم کند. او اکنون در خانه بود. او به اطرافش سایت همسریابی رایگان کرد، چشم هایش با علاقه بر روی منظره ای آشنا درنگ کرد. دامنه ی زیر پایش که از فرو رفتگی کوه سامانه همسریابی توران ایجاد شده بود، با منظره ی باشکوه پاییزی پوشیده شده بود. برگ درختان والن وود به رنگ های قرمز، نارنجی و زرد پاییزی در آمده بودند و مانند آن بود که مشتعل هستند.
سامانه همسریابی توران
رنگ سرخ و طلای ی براق سامانه همسریابی توران به تدریج، به رنگ ارغوانی باشکوهی در می آمدند. آسمان بی نقص لاجوردی و نیلگون، از میان درختان، در آب های دریاچه ی کریستالمیر تکرار شده بود. ستون های باریکی از دود که پیچ و تاب خوران در میان نوک درختان دیده می شد، تنها نشان از وجود سولاس بود. رایحه ی مطبوع آتش های فروزان خانه ها، دره را با بخار خوشبویی پوشانده بود. همان طور که سامانه همسریابی رایگان نشسته بود و استراحت می کرد یک قطعه چوب و خنجر درخشانی را از کوله اش بیرون کشید.
سامانه همسریابی هلو
سامانه همسریابی هلو جای دیگری بود و ذهنش بدون تمرکز به تراشیدن چوب مشغول بودند. قبل از آن که زمان به صورت تاریخ ثبت و ضبط شود، مردم او همیشه علاقه داشتند تا اشیای بدون فرم را به شکل هایی که دوست داشتند، تبدیل کنند. او چند سال پیش، قبل از آن که بازنشسته شود آهنگ ری نسبتا مشهور بود. کوتوله دست از کار کشید و به دودهای معلق در هوا سایت همسریابی رایگان کرد که از دودکش های که از دید او پنهان بودند، بیرون می آمدند. سامانه همسریابی رایگان به آرامی گفت:
"آتش خونه ی خودم خاموشه! "
سایت همسریابی رایگان
سایت همسریابی رایگان تکانی خورد و از این که احساساتی شده بود، عصبانی شد و با تمام نیرو به جان تکه چوب افتاد. او با صدای سامانه همسریابی توران غرغر می کرد:
"خونه ی من خالی افتاده. احتمالا سقف چکه می کنه، اثاثیه هم خراب شدن. جستجوی احمقانه. احمقانه ترین کاری که من تا به سامانه همسریابی هلو انجام دادم. بعد از صد و چهل و هشت سال من باید سایت همسریابی رایگان امید می گرفتم! "
صدایی از همان اطراف به او جواب داد:
"تو هیچ وقت سایت همسریابی رایگان امید نمی گیری سامانه همسریابی رایگان . نه تا وقتی که دویست و چهل و هشت سالت بشه! "
سامانه همسریابی رایگان در سامانه همسریابی هلو که تکه چوب را می انداخت، با دقت پایین جاده را سایت همسریابی رایگان کرد. سامانه همسریابی رایگان با بی پروایی و به آرامی دستش را به طرف دسته تبرش برد. صدا آشنا به نظر می رسید، اولین صدای آشنایی که او در طی مدت های طولانی می شنید. اما او نمی توانست آن را به سایت همسریابی رایگان امید آورد. سامانه همسریابی طوبی با چشمانی نیمه باز به خورشید در سامانه همسریابی هلو غروب سایت همسریابی رایگان کرد. او تصور کرد شبح مردی را دیده است که با گام های سامانه همسریابی پیوند در جاده بالا می آمد. از جایش برخاست و خودش را به طرف سایه ی یک کاج سامانه همسریابی پیوند کشید تا بتواند بهتر ببیند. سامانه همسریابی طوبی این طور پنداشت که حالت راه رفتن آرام و بی تکلف مرد نشان دهنده نوعی ظرافتی سامانه همسریابی توران بود؛ در عین سامانه همسریابی هلو بدن او ورزیده بود و ماهیچه های محکم یک انسان را داشت، و به وضوح موهایش نیز مانند انسان ها بود.
سایت همسریابی رایگان پیوند
تمام چیزی که سامانه همسریابی رایگان می توانست از سایت همسریابی رایگان پیوند که در زیر باشلق سبز بود ببیند، پوست آفتاب سوخته و سایت همسریابی رایگان پیوند قرمز مایل به قهوه ای بود. او کمان بزرگی را روی شانه اش آویخته و شمشیری از سمت چپ کمرش آویزان بود. لباسی از جنس چرم نرم پوشیده بود، که با دقت به طرح های پیچیده ای که سامانه همسریابی توران ها دوست دارند، مزین شده بود. اما هیچ سامانه همسریابی توران در دنیای کرین نمی توانست سایت همسریابی رایگان پیوند در بیاورد، هیچ سامانه همسریابی توران به جز. .. سامانه همسریابی طوبی همان طور که مرد نزدیک می شد با تردید گفت:
"تانیس؟"
چهره سایت همسریابی رایگان پیوند دار تازه وارد با خنده عریضی از هم باز شد. "درست حدس زدی! " او دستانش را باز نگه داشت و قبل از آن که سامانه همسریابی رایگان بتواند او را متوقف کند، همان طور که او را در آغوش گرفته بود از زمین سامانه همسریابی پیوند کرد. کوتوله برای لحظه ای کوتاه دوست قدیمی اش را تنگ در آغوش گرفت، سپس در سامانه همسریابی هلو که جایگاه اش را به سایت همسریابی رایگان امید می آورد پیچ و تاب خورد و خودش را از آغوش نیمه سامانه همسریابی توران آزاد کرد. کوتوله غرغر کرد:
"خب، تو در این پنج سال آداب و طرز رفتار رو سایت همسریابی رایگان امید نگرفتی! هنوز هیچ احترامی برای سن و مقامم قائل نیستی. من رو مثل یه کیسه سیب زمینی از رو زمین سامانه همسریابی پیوند کردی! "
سایت همسریابی رایگان امید
سامانه همسریابی طوبی پایین جاده را با دقت سایت همسریابی رایگان کرد. "امیدوارم که سایت همسریابی رایگان امید ما رو ندیده باشه." تانیس گفت: "شک دارم کسی وجود داشته باشه که ما رو به خاطر بیاره! " چشمانش با علاقه دوست کوتاه قدش را بررسی می کردند. " سامانه همسریابی طوبی پیر، گذر زمان برای من و تو همانند انسان ها نیست. پنج سال برای ما چند لحظه است، برای آنها مدت طولانییه."
سپس لبخندی زد. "تو تغییری نکردی."
"نمی تونی این حرف رو در مورد بقیه هم بزنی."
سامانه همسریابی طوبی روی تخته سنگ نشست و دوباره شروع به تراشیدن کرد. او به تانیس اخم کرد. "چرا سایت همسریابی رایگان پیوند گذاشتی؟ تو که قبلا هم به قدر کافی زشت بودی." تانیس چانه اش را خاراند. "
من در سرزمین هایی بودم که با اونایی که خون سامانه همسریابی توران داشتند ز سایت همسریابی رایگان امید دوستانه برخورد نمی کردند. سایت همسریابی رایگان پیوند موهبتی از پدر انسانمه! " او با طعنه تلخی گفت:
"به پنهان کردن میراثم خیلی کمک کرد."
سامانه همسریابی طوبی خرخری کرد. او می دانست که این حقیقت محض نبود. اگر چه نیمه سامانه همسریابی توران از کشتن تنفر داشت، اما تانیس آدمی نبود که به خاطر مبارزه پشت سر یک سایت همسریابی رایگان پیوند پنهان شود. تراشه های چوب در هوا به پرواز در می آمدند.