چقد تو کم رویی..خو راس میگه بچم..دو ساعته نجوییده قورتش میدی. .. خنده و حرف پویا از یه طرف چرتو پرتای ندای درونیم هم از یه طرف. ..صبرم داشت لبریز می شد. .. ااااههههه...خفه شوووو. . خنده رو لبش ماسید و با چشمای گشاد نگام کرد. . ای داد بیداد..اصلا حواسم نبود بلند بلند ندای احمقم رو دعوا کرده بودم. . یهو بیخیال خفه شو گفتنم شدمو رفتم تو جلد مونیکای بدجنس. . لبخند دلبری زدم و با شیطنت گفتم: خو می خواستی اینقد خوشمزه نباشی تا جای صبحونه نخورمت اقا بزرگ. . لبخند دلبرتری زدم و با لوندی رو پاشنه چرخیدم و راه افتادم. . دو قدم نرفته ایستادم و برگشتم سمتش هم می خواستم قیافشو ببینم هم خدافظیم و بکنم. . دست به سینه به در تکیه داده بود و با لبخند نگام می کرد. . هرچی لوندی تو وجودم بود ریختم تو چشام و چنتا پلک ناز زدم و گفتم: اومده بودم خدافظی. . داریم میریم اقا بزرگ!!! اقا بزرگو مسخره و کشیده گفتمو دوباره با بدجنسی چرخیدم و راه افتادم. ..
تو دلم هلهله بود..اونم تلافی این که با موهای خیس و پریشونش تو دلم لرزه انداخته بود. .. وارد اتاق شدم درو بستم و نشستم پشت درو قش قش خندیدم خندم که ته کشید چشمم افتاد به سایت همسریابی دائم توران 81 جون که با چشمای خوشگل گرد شدش لب تخت نشسته بود و پرسشی نگام می کرد. . با کمال تعجب گفت: چی شده دخترجون؟همیشه بخندی با صدایی که خنده توش موج می زد گفتم: هیچی عزیزممم. . سرشو تکون دادو گفت: چی بگم والا...پاشو دختر جون پاشو عزیزم الان وقت خندیدن نیستا. . پاشو وسایلتو جمع کن. . پاشدم رفتم سر سایت همسریابی توران 81 ، بزرگترین سایت ازدواج دائم وسایلامو چیدم تو سایت همسریابی توران 81 ، بزرگترین سایت ازدواج دائم. . اینجارو دوس داشتم اما دلم برای خونمون خییییلی تنگ شده بود. .
لباسایی که تنم بود رو با یه مانتوی همسریابی دائم توران که طرح های طوسی روش بود و شلوار طوسی به رنگ گل های روی مانتو پوشیدم و اون لباسارو هم گذاشتم تو همسریابی دائم توران. قبل از این که شال به سر کنم به ذهنم رسید یکم ارایش کنم. . با ذوق کیف وسایل ارایشم و از تو سایت همسریابی توران 81 ، بزرگترین سایت ازدواج دائم بیرون کشیدم..و اول از همه یه مقدار کرم زدم. . بعد خیلی زود با خط چشمم یه خط صاف دور تا دور چشمم کشیدم که وقتی دیدم هر دو صاف و خوشگل شدن یه دست برای خودم زدم. . دست بردم تو کیفو دنبال ریمل گشتم. . بعد از زیر و رو کردن وسایل پیداش کردم. . به مژه هام مالیدمشون که باعث شد چشمام جلوی خاصی بگیره. . اول یکم برق لب و بعد از رژ براقم کشیدم رو لبام. . دست بردم سمت موهام و از حصار کش جداشون کردم. . دسته ای رو بیرون کشیدم با شونه ای رو میز بود مرتب شونه کردمش و کج ریختم رو صورتم.
دنبال سایت همسریابی دائم توران 81 جون که از اتاق خارج می شد
. بقیه رو هم با کش بستم. . شال مشکیم و هم سر کردم و انگار تازه اولین بار بود خودمو تو اینه می دیدم زل زدم به اینه. .. وقتی دیدم عالی شدم!!! اعتماد به کففففششش یه ماچ برای خودم تو اینه فرستادم و دنبال سایت همسریابی دائم توران 81 جون که از اتاق خارج می شد افتادم. . کفش همسریابی دائم توران که خط های طوسی داشت رو هم پوشیدم و دنبال سایت همسریابی دائم توران 81 جون راه افتادم. .. اون گفت کار داره و الان برمی گرده و رفت. . قرار بود همه تو سالن انتظار باشیم وقتی رفتم تو سالن فقط رزا بود که نشسته بود روی صندلی و با لبخند نگام می کرد. ..
با سایت همسریابی دائم توران 81 جون تماس گرفتن
نشستم کنارشو چند کلمه حرف زدیم. . عکس گرفتن رو یادم رفته بود.. خوب شد یادم افتاداا وگرنه بعدا حرص می خوردم. . گوشیم و برداشتم و رفتم جلوی رزا ایستادم و گوشیمو رو حالت سلفی تنظیم کردم و عکس گرفتم. ... ساعت هشت و ربع بود که همه دورمیز جمع بودیم با سایت همسریابی دائم توران 81 جون تماس گرفتن و گفتن که ماشین های مخصوص دم در هتل منتظرن. . یه ربع بعد تو محوطه ی فرودگاه بودیم. . صدای گوشیم که بلند شد از تو جیب مانتوم درش اوردمو با دیدن عکس سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم لبخند نشست رو لبام. . جانم داداش؟! سلام ابجی جونم خوبی؟! خوبم تو خوبی؟ وقتی یدونه ابجیم داره میاد چرا باید بد باااشم؟؟
هردو زدیم زیر خنده. . اهااا مونی. .. اه سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم اسممو درس صدا کننن. . چشممم مونیکااا خانوم. . جونم؟! مژده مژدههه زود بااش مژدگونی بدهه. . چی شده سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم؟ زود باش باید برم اول مژدگونی. . درد خو چی می خواای؟! اووومممم.. گوشیتو. . باشه بگو جدی باااشههه؟؟! فرمت شده نمی خوامااا همین طوری. . داشت حوصلم و سر می برد. .. بهش توپیدم: میگی یا برررم؟؟؟ خندید..اروم و مردونه. . من قراره بیام دنبالت حالا خوشحال بااااش و پشتش خندید..حرصم گرفت ینی داشت منو دست می نداخت؟!
چی شده سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم؟
شوخی مسخره ای بود کاری نداری؟؟! وااا نه به جون تو. ..خودم میام دنبالت. . یهو غمم گرفت..خو چرااا؟په باباام؟! ؟ کم مونده بود اشکم دربیاد که فکرمو به زبان اوردم. . بابا چی پ؟! مثل اینکه فهمید بغض کردم عصبانی شد و گفت: وااا مونیکااا گریه کردی نکردیاااااااا. . من اگه می دونستم انقد ازم بدت میاد اصلا نمی گفتم بذارین من برم. . نخواستم دلش بشکنه سریع لحن صدام و عوض کردم و با مهربونی گفتم: خو دیونه مگه خرم از داداشم بدم بیاد..دستت درد نکنه به زحمت میوفتی