نفس راحتی کشیدم و گفتم اها..به سلامتی.. مرسی..این مونیکا خانوم دختر عمو که کم از خواهر نیس امروز نذاشته خانومم و کم داشته باشم..دستشم درد نکنه.. بعدم دستشو انداخت دور شونه ی مونیکا..مونیکا هم بازوی ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل و که تقریبا چند برابر بازو های من بود و بوسید و گفت.. عه ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل..باز گفت دختر عمو هااا..نگفتم بگو ابجی؟! ؟! ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل لبخند زد و دستشو از دور مونیکا ازاد کرد و مشغول خوردن قهوش شد.. مونیکا هم همین طور.. تو دلم باز داشتم به حسودی می کردم.. پس پسرعموش بود..چرا خودم متوجه نشدم که این دوتا فامیلی هاشون عین همه؟! ؟! خو عزیز من شوما وقت داشتی فک کنی بس که حرص خوردی؟!!! من از تو نظر خواستم؟! ؟! اصن به من چه؟! ؟! خوبه خودتم جواب خودت و می دونی.. صدای ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل مانع از ادامه ی بحث با ندای درون جون عزیزم شد.. . برنامه کوهتون هنوزم هس داداش؟! ؟
ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل لبخند زد
اره بابا..شما قاطی مرغا شدی دیه نمیای ماها که خانوممون مث خانوم شما عین کوه پشتمون نیس که از کوه دل بکنیم.. حامد خندید و گفت عه پ این جمعه منو مهرسا هم باهاتون میایم.. باشه قدمتون رو تخم چشم اون کیوان در به در..بیاین به ماهم بیشتر خوش می گذره.. مونیکا و حامد خندیدن.. مونیکا زد تو بازوی حامد و بعدم عین بچه ها دستاشو تو هم پیچوند و روشو برگردوند و گفت.. حامد بد حامد نگاش کرد و گفت.. دیه چی شد؟! ؟تو که داشتی می خندیدی؟! ؟ به تو چه اصن..تو برو با مهرساخانوم جوونت کوه.. حامد غش غش خندید.. منم به خاطر قیافه ی معصوم و بچگونش تو دلم قند اب می شد اونم یکی دوتا نه کیلو کیلو.. حامد با یه حرکت کشیدش تو بغلش و مونیکا یهو منو نگاه کرد انگار می خواست واکنش منو ببینه.. منم که دیه نگو..اخمام رف تو هم.. اووو اق پویا امروز توام یه چیزیت میشه هااا.. چطوور؟؟! بابا خو طرف مث داداششه..تو این وسط چیکاره ی این خانومی اخه؟! ؟!!! چی میگی بابا تو؟! اه.. میگم اخمات و وا کن..مونیکا الان ناموس ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم..چه دلیل داره رو ناموس مردم غیرتی بشی مثلا؟! ؟! اووممم..راس میگیااا.. . بعدم اخمام و باز کردمو با لبخند نگاشون کردم.. مونیکا مهمون ویژه ی من..البته اگه افتخار بدی.. ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم با محبت نگام کرد.
ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم دوستم بود
فک کنم حس منو می فهمید..اخه اونکه غریبه نبود..میدونس من به هیییچ وجه بیشتر از جواب سلام با دختری حرف نمی زنم.. مخصوصا حالا که انقد گرم تحویلش می گرفتم.. ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم دوستم بود و می دونست این لحن گرم فقط و فقط مخصوص مامانم و دوستامه.. مونیکا لبخندی زد و گفت.. خواهش می کنم..باعث افتخارمه.. رو کرد به ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم و دوباره اخم کرد و از بغلش درومد و گفت ولی ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم خاان هنوز ازت دلخورمااا.. ای بابا بازم؟! ؟
بت نام سایت همسریابی دوهمدم کف دستاشو چسپوند به هم
چشمکی به من زد و ادامه داد هرکسی افتخار مهمون ویژه ی پویا بودن و نداره هااا لبخند زدم..چی می گفتم؟!! حالا دیگه با این حرف ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم فهمیدم که اونم فهمیده یه جا یه خبریه.. مونیکا بی تفاوت گفت ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم..؟ دیگه جونم خواهری؟!! به یه شرط می بخشمت.. وای نکن اینکارو با من..قلبم ضعیفه هااا.. ع هه پس اینطورر؟! ؟ پس نمی بخشمت.. عه مونی؟! ؟باشه غلط کردم بگو.. اسم من مونیکاس نه مونی..این یک.. دومنشم خواهش کن بگم.. از لجبازی مونیکا خندم گرفته بود..به زور جلوی خودمو گرفتم تا نخندم.. ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم کف دستاشو چسپوند به هم و گرفت جلوی دهنش و گفت خواااهش می کنم میتی کامان بزرگ..بگو و بعدش منو عفو کن.. دیگه نتونستم خودمو نگه دارمو غش غش خندیدم.. مونیکا هم خندش گرفت.. گفت باید یه شامم بهم بدی تا ببخشمت.. مخلصتم هستم.. بعدم لبخند گشادی زد که دوتا سوراخ رو لپش افتاد.. سوراخ نه..چااال حالا هرچی.. مونیکا بدون توجه به همه جا و همه کس خم شد و گونه ی ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم و بوسید و گفت.. چال گونه ات اخر مرا دق می دهد..خواهشا دولت تمام چاله هارا پر کند.. ای جاانممم چقدم با احساس گفت.. ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم دوباره خندید و گفت.. ای باباا دق نکن عزیزم.
دوست مشترک منو ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل بود
میگم بیان پر کنن.. چقد دوس داری این جمله رو؟! . . بعدم رو به منکه با لبخند نگاشون می کردم کرد و گفت.. هر چند ساعت یه بار این جمله رو میگه هاا.. من نیشم شل شد و مونیکا چشاشو بست و گفت خییلی دوسش دارم.. ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم با شیطنت گفت منو چالم و یا جملتو؟! ؟ مونیکا از ته دل خندید و گفت هرسه. . البته چال تو فقط نه ها. . چال دخی خاله مهرسامم دوس دارم. . چال خواهر اون اراد دربه درم دوس دارم. . اراد رو خوب می شناختم..دوست مشترک منو ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل بود..اما مونیکا از کجا می شناختش؟!! ؟ رادارام به کار افتاد اما چیزی نگفتم. . ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل: میگم مونی؟! مونیکا با اخم نگاش کرد که ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل زود اصلاحش کرد و گفت مونیکا جان پاشو بریم دیه..شامم می خوام بدم بت. .
ولی حرف ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل همیشه یکی بود
بعدم کار دارم..برم خونه رو مرتب کنم خانمم صب که اومد دور از جونش زبونم لال جلو در سکته نکنه. . همه خندیدم و مونیکا کیفش و برداشت و بلند شد. . ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل بر خلاف مخالفت های من رفت سمت کیوان تا پول قهوه ها رو حساب کنه. .. از همون اول گفته بود اگه بگی پول نده دیه نمیام. . حالا این بارم اصرار کردم مهمون من باشن ولی حرف ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل همیشه یکی بود. . مونیکا در حالی که بند کیفش و روی شونش درست می کرد گفت