الان چی بگیم؟؟! اولین چیزی که به ذهنم رسید رو پرسیدم کانال همسریابي هلو چرا پریسا اصلا شبیه تو نیس؟!
واقعا هم اصلا شبیه نبودن و نمی شد حدس زد خواهر برادرن. اووومممم .نمی دونم والا خو مگه الکا شبیه تو هست؟!! ببین کلی فرقتونه. قانع شدم و سر تکون دادم شروع کرد به حرف زدن. از هر دری حرف می زد اروم و جدی لحن صداش دیوونم کرده بود.
لحن حرف زدن کانال همسریابي هلو تو هپروت
زل زده بودم تو چشماش و گوش می کردم اما فقط به صداش نه حرفاش عین پدری که برای دختر عزیز کردش لالایی بخونه و روح دختر با صدای کانال همسریابی موقت هلو تو عالم رویا برقصه محو صدا و لحن حرف زدن کانال همسریابي هلو تو هپروت رقصان رقصان میوه ی خوشبختی می چیدم اخرهم فهمیدم که هییچی از حرفاش رو نفهمیدم. حرفاش که تموم شد صاف نشست و منتظر موند تا چیزی بگم. منم صادقانه اعتراف کردم که هیچی نفهمیدم و نظری ندارم. ای خندییید ای خندید اصلا حالا نخند کی بخند؟؟!
یه نگاه به کانال تلگرام همسریابی هلو انداختم
بعدشم کلللی قسم و خواهش و تمنا که نگم وقت می خوام برای فکر کردن اخه مگه می شد؟! زرت زرت بگم قبوله؟؟! کانال همسریابي هلو هم انگار فهمید به چی فکر می کنم .سر تکون دادو گفت خو گل من .اون جوری زرت زرت نگو که جوابم مثبته بگو هرچی کانال تلگرامی همسریابی هلو بگه .اون خودش ینی جوابم مثبته خندیدم .عشق می کردم وقتی عجول بود برای رسیدن به من .وقتی هم قبول کردم اونی که گفت و بگم بلند شد و منم دنبالش .از اتاق بیرون رفتیم وقتی رفتیم تو حال با دیدنمون همه ساکت شدن هردو اروم و سر به زیر سر جای قبلی نشستیم و کانال تلگرامی همسریابی هلو با خروار خروار عشقی که تو چشماش و صداش موج می زد گفت خب دخترم نظرت چیه؟!! با احساس سنگینی نگاهی یه نگاه به کانال تلگرام همسریابی هلو انداختم و وقتی نگاه داغش و دیدم از شرم و خجالت سربه زیر شدم و با کیلو کیلو قند هایی که تو دلم اب می شد کلامم رو شیرین کردم و گفتم هرچی شما بگین کانال تلگرامی همسریابی هلو جان.
کانال همسریابی هلو شب بخیر گفت
کانال تلگرام همسریابی هلو هم خندید و دست زد و گفت پس مبارکه دخترم. صدای دست و تبریک بلند شد نگام سر خورد تو چشمای مامان کانال همسریابی هلو آزیتا خانوم .خانومی که شد مادرجون. نگاهش عجیب برق می زد .از خوشحالی بود شاید البته نه شاید .حتما. !! با صدای کانال تلگرام همسریابی هلو چشم از ازیتا گرفتم و به طرف کانال همسریابی موقت هلو برگشتم دخترم شیرینی تعارف کن دهنمون رو شیرین کنیم. عمو فرهاد بلند گفت به میمنت و مبارکی ایشالا. با لبخندی که ناخواسته رو لبم نقش بسته بود تشکر می کردم و تو دلم شکر می کردم ظرف دایره ی شیرینی خوری روی میز رو که به رنگ ابی بود و روش نقش گل ها ی بزرگ و کوچیک خودنمایی می کرد و پر بود از شیرینی هایی که با دنیا دنیا عشق و علاقه روی هم چیده بودمشون رو برداشتم و یکی یکی از مهمون ها پذیرایی کردم. بعدم به دستور کانال همسریابی موقت هلو راهی اشپزخونه شدم تا چایی بریزم.
قرار روز بله بران گذاشته شد .سه روز دیگه کانال همسریابی هلو اینا هم بعد خوردن چایی و چند دقیقه صحبت رفتن اون شب تا کانال همسریابی هلو شب بخیر گفت و منم جوابش و دادم از فرط خستگی سرم به بالش نرسیده خوابم برد نزدیکای صبح بود. از خواب پریدم و با پشت دستم عرق روی پیشونیم رو پاک کردم. چه خوابی بود خواب که نه کااابوس با کانال همسریابی هلو دست تو دست بودیم .یکی اومد دست کانال همسریابی هلو پنل کاربری رو گرفت و انقد کشید تا بالاخره کانال همسریابی هلو پنل کاربری ازم جدا شد و بین صدای زجه و تمنا و التماس من پشت دیوارهای مه گم شد. خواستم توجهی نکنم و دوباره بخوابم اما حالم واقعا بد شده بود .پس به عادت همیشگی شبایی که کابوس می دیدم از اتاق بیرون رفتم و خودم و رسوندم به سینک ظرفشویی اب رو باز کردم و خوابم رو گفتم . باز مثل همیشه کلی اروم تر شده بودم . روزی رو که قرار بود جواب کانال سایت همسریابی هلو رو بدم یادم نمیره هرچی حس بد تو دنیا باشه همه ریخته بود تو دل من از صب رو پا بند نبودم
اما با کانال همسریابی هلو پنل کاربری و حضورش در ارامش کامل بودم
عصر هم کانال تلگرام سایت همسریابی هلو زنگ زد و گفت کانال سایت همسریابی هلو زنگ زده بود شماره تورو می خواس می گفت قراره جواب بدی بهش منم گفتم اون جواب مثبت و به یکی دیگه داد .بهتره بهش فکر نکنی بعدم گوشی رو بدون جواب قطع کرد می دونستم باید بترسم اما با کانال همسریابی هلو پنل کاربری و حضورش در ارامش کامل بودم و اصلا بهش فکر هم نمی کردم
.کانال تلگرام سایت همسریابی هلو وحامد هم بودن
شب سوم خانواده ی کانال همسریابی هلو پنل کاربری همراه چنتا از فامیل های دیگه اومده بودن .خونه ی ما هم که بزرگ تر ها اومده بودن به خواست خودم میترا هم اومده بود .کانال تلگرام سایت همسریابی هلو وحامد هم بودن همه بودیم الا عمو فرهاد که گفته بود یه کاری براش پیش اومده و سعی می کنه زودتر بیاد گویا عمو فرهاد عموی بزرگ کانال همسریابي هلو بود.