اولااا بنده مونیکا هستم ورود به سایت ازدواج هلوخانووم ثانیااا جونم؟! تو واقعا با داداش من رقصیدی؟! ؟! اره خو تعجب داره؟! اره دارهههه چیشد بگو ببینم نگاه عاقل اندرسفیهانه ای بهش انداختم که طاقت نیورد و گفت عههه منو نگا می کنههه خو بگو ببینم چی شد داداش من با تو رقصید؟!! ؟ اوهوووو .چه دست بالاااا چی شد داداش من باتو ؟! انگار من چمههه به جای هر جواب دندان شکنی تصمیم گرفتم سربه سرش بذارم طلا جونم من و داداشت باهم دوست شدیمممم بروووو به جان عمت عمه خودتتت جدی نمیگی که نه؟! ؟!
سايت ازدواج هلو پاكدشت جلوی در ارایشگاه ایستاد
یه لحظه به فکرم رسید شاید این اراده زن داره که این بچه اینجوری تعجب کرده چرا انقد تعجب کردی طلا؟! ؟ اخه این اراد که میبینی تو بیست و هشت سال عمرش با یه نفرم دوس نشده بود حالا عجیبه با تو دوس شه هنوزم چشاش اندازه ی نعلبکی بود قیافش خیلی بامزه شده بود که باعث شد بخندم و اذیت کردنم لو رفتتت جریان و براش گفتم و اونم خندید و گفت جز من که خواهرشم تو اولین تجربه ی رقص با یه دختر ارادی اون شب با همه ی خوشی هاش تموم شد و ساعت دوازده شب بود که تقریبا همه ی مهمونا رفته بودن حامد ازم خواست امشب و برم خونه ی سايت هلو ازدواج اینا تا فردا راحت تر بتونیم بریم ارایشگاه . اخه بازم قرار بود من سايت هلو ازدواج رو همراهی کنم.
وقتی به بابا و مامان گفتم قبول کردنو من سوار ماشین حامد شدم تا بریم لباساس من و برداریم تا فردا معطل نشیم . لباس مخصوص عروسی رو با مخلفاتش و یه دست لباس راحتی برداشتم و از خونه زدم بیرون . حامد ساعت یک شب تو خیابون سرسام اور می روند و سایت هلو ازدواج موقت هم هییی جیغ می کشید منو حامدم هیی بش می خندیدیم . من برخلاف اکثر دخترها عاااشق سرعت و هیجان بودم . حامد که اون قدر با سرعت می رفت انگار روح و جون من تازه تر می شد بالاخره رسیدیم و اول سایت هلو ازدواج موقت رفت حموم تا دوش بگیره منم رفتم تو حیاط بزرگشون و نشستم رو پله ها تا سایت هلو ازدواج موقت بیاد و بعد من برم دوش بگیرم سیاهی شب عجیب همه چیزو تو خودش قایم کرده بود خبری از ماه نبود اما ستاره ها دسته دسته انگار رو کول اسمون سوار بودن و می درخشیدن . حوض کوچیک وسط حیاط دوباره شده بود منعکس کننده ی نور با این که چنتا چراغ تزیینی اطراف جاده ی شنی توی حیاط روشن بودن اما باز انگار ظلمت اسمون بهشون دهن کجی می کرد.
منظره ی قشنگی بود من دختر شب بودم صدای سایت هلو ازدواج موقت از پشت بند احساسات شاعرانم رو پاره کرد گفت خانوم خانوما پاشو من دوشمو گرفتم حالا نوبت تو پاشو برو فقط زود بیا که صبح خواب نمونی یادت نره موهاتو خشک کنی تا سرما نخوری لبخندی به چهره ی مهربون و خستش پاشیدم و بلند شدم و راه افتادم سمت حموم صبح اول وقت حامد اومد دنبالمون و دوباره رفتیم همون ارایشگاه سودابه جون با این که چنتا عروس دیگه هم داشت اما دوباره مسولیت ارایش سايت ازدواج هلو پاكدشت برعهده گرفت منم دوباره خواستم که برم زیردست ثریا چون واقعا کارشو دوس داشتم . حدودا ساعت سه عصر بود که حامد اومد دنبالمون دوباره اراد و طلا هم باهاش بودن.
سايت ازدواج هلو پاكدشت جلوی در ارایشگاه ایستاد . حامد با کت وشلوار طوسی چند قدم به طرف سايت ازدواج هلو پاكدشت رفت عشق بود و عشق بود که تو نگاهشون رد و سايت هلو ازدواج می شد .چیزی که من اون روز از درکش عاجز بودم دست تو دست هم سوار ماشین شدن منم سوار ماشین اراد شدم طلا اون روز با ارایش کمش فوق العاده شده بود با لبخند سلام و احوال پرسی کردیم و باز طلا با چال لپش تو دلم بلوا کرد طلا از من چهار سال بزرگ تر بود اما هنوز ازدواج نکرده بود لیسانس معماری داشت اما سر از اتلیه ی داداشش در اورده بود اون طور که از طلا شنیدم اراد هم دوسال از طلا بزرگ تر بود ارشد شیمی تموم کرده بود اما گویا بعد از فارغ التحصیلی اتلیه عکاسی باز کرده بود دوربین دست طلا بود و داشت فیلمبرداری می کرد اراد هم با اخم های درهم داشت با سرعت سرسام اور دنبال حامد می رفت از این که طلا اونطور ریلکس داشت کارشو می کرد و از سرعت زیاد اراد ایراد نمی گرفت تعجب کرده بودم اراد؟! ؟ هووم؟! میشه پخشو بزنی؟! نه! عههه خو چراا اراد حرفی نزد که سایت همسریابی هلو ازدواج موقت دخالت کرد و گفت خو راس میگه بچم دلمون پوکید بس که اینا لاو ترکوندن و ما هم عین بدبختا نگاشون کردیم
من و سایت ازدواج هلو تلگرام هم تو ماشین موندیم
اراد بی حرف دست برد و پخش رو روشن کرد و یه اهنگ گذاشت که اصلا معلوم نبود به چه زبونیه صداشم تا ته بلند کرد تا رسیدن به باغ هیچکدوم حرفی نزدیم و تنها صدای توی ماشین همون اهنگ اجق وجق بود و اهنگ های بعدی که به همون زبان بودن به باغ عروس که رسیدیم حامد و سايت هلو ازدواج از ماشین پیاده شدن و اراد هم دوربین رو از سایت همسریابی هلو ازدواج موقت گرفت و پیاده شد من و سایت ازدواج هلو تلگرام هم تو ماشین موندیم اراد هی تذکر می داد و عقب گرد می کرد و عکس می گرفت ژست بعدی دوباره و چند باره دیگه داشت حوصلم سر می رفت اه بس بود دیگه چقققددد عکس.
یکم بعد سایت ازدواج هلو تلگرام هم پیاده شد
یکم بعد سایت ازدواج هلو تلگرام هم پیاده شد و چند ژست پیشنهاد داد و بعد از گرفتن چنتا عکس دیگه و چن دقیقه فیلم بالاخره رضایت دادن و برگشتن تو ماشین اخم های اراد دیگه تو هم نبود چند لحظه چشاشو بست و سرشو به صندلی تکیه داد انگار خسته شده بود چشمای سبزش زیر ابشار مژه های بلندش گم شد چقدر خواستنی بود ماشین حامد اروم شروع به حرکت کرد که سایت ازدواج هلو تلگرام اروم زد رو شونه ی داداشش و گفت داداش؟! رفتنا اراد بی حرف راه افتاد این بار دیگه خیلی تند نمیرفتند
منو ورود به سایت ازدواج هلو تا رسیدن کلی شوخی کردیم
منو ورود به سایت ازدواج هلو تا رسیدن کلی شوخی کردیم و خندیدیم اما اراد انگار تو این دنیا نبود تا به باغ رسیدیم در کمال تعجب دیدیم که جز عمو و رن عمو و خاله کسی بیرون نیست ینی حامد بهشون خبر نداده بود که داریم می رسیم؟! ؟! تا ماشین نگه داشت با ورود به سایت ازدواج هلو پریدیم پایین.