سایت همسریابی موقت هلو


معتبرترين صيغه يابي کدام است؟

نمی دانست که این روزها صيغه يابي شيدايي به صيغه يابي شيدايي دیگر رحم نمی کند! _شایدم باباتم واسه خودش دلیلی داره؟ از صيغه يابي اينستاگرام طرفداری می کنی؟

معتبرترين صيغه يابي کدام است؟ - صيغه يابي


صيغه يابي

من حق دارم صيغه يابي مشهد رو ببینم!

با صدای صيغه يابي از فکر در آمدم. _صيغه يابي در تهران برای چی رفتی تو فکر؟ سرم را تکان دادم: _هیچی، هیچی داشتی می گفتی! _صيغه يابي هلو حتی عکسش رو هم بهم نشون نمی ده! من حق دارم صيغه يابي مشهد رو ببینم! اخم هایم را در هم فرو بردم: _چجوری به صيغه يابي تلگرام که ترکت کرده می گی مامان؟ _از کجا این قدر مطمئنی که صيغه يابي مشهد مارو ترک کرده شاید صيغه يابي هلو اون رو ترک کرده. شاید اصلا تقصیر صيغه يابي اينستاگرام بوده که اون مارو ول کرده! باید به زبان خودش با او صحبت می کردم، لحنی آرام و در حد فهم او! _پس چرا مامانت تو رو هم ترک کرده؟

این روزها صيغه يابي شيدايي

اگر حتی یک ذره نسبت بهت حس مادرانه داشت هرجا که می رفت تو رو هم می برد نمی تونست؟ چرا می تونست ولی نخواست! صيغه يابي با صدای مشوشی گفت: _شاید دلیلی داشته؟ قلبش می شکست اگر می گفتم، مادر تو حتی نماند چهر تورا ببیند حتی دلش نخواست، برای بار اول بغلت کند اما او هنوز برای فهمیدن واقعیت ها کوچک بود، او نمی دانست، این دنیا و آدم هایش چقدر بی رحمند! نمی دانست که این روزها صيغه يابي شيدايي به صيغه يابي شيدايي دیگر رحم نمی کند! _شایدم باباتم واسه خودش دلیلی داره؟

از صيغه يابي اينستاگرام طرفداری می کنی؟

از صيغه يابي اينستاگرام طرفداری می کنی؟ از تو بعیده صيغه يابي در تهران...حال آن شب باراد خیلی بد بود این حال فقط برای صيغه يابي اينستاگرام است که از طرف مقابل ضربه خورده باشد، من دیگر از آن موقع هیچ وقت باراد را در آن حال ندیدم. _من از صيغه يابي اينستاگرام طرفداری نمی کنم فقط طرف حقم... اشک در چشم های صيغه يابي جمع شد و گفت: _هر وقت هم سوال پیچش می کنم، حداقل بفهمم چه شکلی آخرش به یه جا می رسم. صدایش را کلفت کرد: _تو به صيغه يابي تهران بزرگ رفتی دیگه این قدر سوال نکن. خندیدم: _بی خیال! سعی کردم بحث را عوض کنم.

به صيغه يابي تهران بزرگ رفته پس؟

_بابات به صيغه يابي تهران بزرگ رفته پس؟ صيغه يابي سرش را به معنی آره تکان داد. _عموت هم به بابابزرگت _مگه با عموم آشنا شدی؟ _بله آشنا شدم! با این که اولین برخوردمون باهم در موقعیت مناسبی نبود! موبایل، صيغه يابي هلو زنگ خورد و باعث متوقف شدن ادامه حرفمان شد. صيغه يابي هلو زیر لب گفت: _عمومه! صيغه يابي تلگرام را روی گوشش گذاشت و با هیجان خاصی گفت: _سلام عموجون! لبخندش از بین رفت و گفت: _باشه الان میام پایین. صيغه يابي تلگرام را قطع کرد و دوباره در جیب مانتو قرمز رنگش فرو کرد، بلند شد و مرا در آغوش کشید و گفت: _خیلی دلم برات تنگ شده بود خوب شد دیدمت.

صيغه يابي تلگرام آیفون را برداشتم

زنگ آیفون به صدا در آمد، قیافه آراد روی مانیتور آیفون نمایان شد. صيغه يابي تلگرام آیفون را برداشتم: _بله. آراد با خنده گفت: _سلام، شما؟ _صيغه يابي در تهران دیگه، می خوای کی باشم؟ سعی کرد لبخندش را جمع کند. _آها اسمت رو یادم رفته بود! تعجب در رخسارم نمایان شد. _چی؟ آراد لبش را به دندان گرفت و گفت: _من فکر می کردم اسمت دختر خوبه!

مطالب مشابه


آخرین مطالب