همسریابی نازیار
نازیار به آرومی گفت:
همسریابی نازیار. مثل خودش لب باز کردم و گفتم جانم. یادته؟ اون روزی که لب دریا بود؟ کنجکاو پرسیدم کی؟ لباش رو روی هم فشار داد و بعد از مکث طولانی گفت:
داشتی گریه می کردی همون دوستت عسل هم کنارت بود. سرم رو با شتاب به طرفش چرخوندم و گفتم تو... تو اونجا بودی؟ سرم رو دوباره روی شونه اش گذاشت و سر خودش رو روی سرم گذاشت و گفت:
آره. طاقت نداشتم همسریابی نازیار دلم می خواست بیام و اون لحظه سفت بغلت کنم. سرم رو فرو کرد تو موهام. باد خنکی که می اومد موهام رو به رقص گرفته بود. فال داریم فال، بیا فال آینده ات رو بخر. با این که به این چیزا اتقاد نداشتم گفتم سایت نازیار بخرم؟ لبخندی زد و زنه که فال می فروخت رو صدا زد. یه فال بدید. زن شروع کرد به شیرینی زبونی.
همه فالم واقعیه، من دوساله این جام فال من سر زبون همه هست. بعد رو کرد سمت من و گفت:
خوشگل سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار فال تو رو بگیرم؟ سرم رو بدون حرف تکون دادم.
سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار
گذشته سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار داشتی و این اواخر یه خبر خوشحالت کرده، آینده ات باریکه. نازیار بیست تومنی به زنه داد و گفت:
ممنون. دستم رو کشیدیم به مانتوم و پاکش کردم. دست نازیار رو آوردم بالا و مثل زنه نگاهی به کف دستش کردم و گفتم پسر جون آینده ات میگه یه سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار خوشگل آدرس سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار نفس جیگر طلا بانوی ارس قطره ای از عشق وجودی از شادی هروز صبح بیدارت می کنه و بوست می کنه و تو هم قدرانشی. خنده ای بلندی کرد و گفت:
اینا که همش در مورد تو بود پشت چشمی نازک کردم و گفتم خب کف دستت نوشته من از کجا بدونم؟ از روی صندلی بلند شدیم و لبه ی پرتگاه ایستادیم. زندگی خیلی کوچیکه نازیار.
همسریابی نازیار پاشو دیگه، ساعت ششه. با بد غنقی گفتم همسریابی نازیار خوابم میاد. با حالت زاری نگاهش کردم. شونه اش رو انداخت بالا و گفت:
پاشو گوشیت زنگ می خوره. خواب آلود گوشیم رو از روی عسلی برداشتم. الو. صدای مهربون نازیار بلند شد. عزیزم بلند شو، سه ساعت راهه ساعت یک کلاس داری. نازیار خوابم میاد. با چشم غره ای همسریابی نازیار سیخ نشستم سرجام و گفتم چیزه من برم. بدون این که منتظر جواب نازیار باشم قطع کردم و با دستم چشمام رو مالیدم. نازیار بود؟ از روی تخت بلند شدم و با من من جواب دادم آره.
خیلی خب، من میرم بیرون آماده شو بیا صبحونه ات رو بخور. سرم رو تکون دادم و نفس آسوده ی کشیدم. کوله ام دیشب جمع کرده بودم و نازیار قضیه رو تو جمع مطرح کرد. سایت همسریابی نازیار با لبخند ازش تشکر کرد و همسریابی نازیار قربون صدقه اش رفت. از دیشب تمرین می کردم میوه چه جوری پوست بگیرم. وارد سرویس بهداشتی اتاقم شدم و کارای مربوطه رو انجام دادم. در کمد رو باز کردم و یه مانتوی چهارخونه ی قرمز مشکی و جین مشکی کوتاه و شال بلند قرمز برداشتم. بعد از این که پوشیدم جلوی آینه ایستادم و صورت خیسم رو با حوله خشک کردم.
سایت همسریابی نازیار
بی خیال سایت همسریابی نازیار شدم و فقط یه رژ قرمز زدم. عطرم رو کمی زدم و بعد از برداشتن کوله ام با اتاقم خداحافظی کردم. سایت همسریابی نازیار همزمان با من از اتاقش بیرون اومد و لبخندی زد. کاش بیشتر میموندی سایت همسریابی نازیار گونه اش رو بوسیدم و گفتم مرخصی نگرفتم ممکنه برام دردسر بشه. چیزی نگفت و مهربون سرش رو تکون داد. نازیار هم تو زحمت افتاد.
کنجکاو نگاهش کردم که گفت:
خب خودمم می تونستم ببرمت هر چند که... شما نازیار رو به من ترجیح میدی. با اعتراض گفتم سایت همسریابی نازیار این چه حرفیه؟ شما عشق منید. بعد از حرفم دست انداختم و سفت بغلش کردم. پیشونیم رو بوسید و گفت:
بریم پایین همسریابی نازیار منتظره. سرم رو تکون دادم و از پله ها پایین رفتیم. عه احمد اومدی می خواستم بیام صدات کنم. سایت همسریابی نازیار لبخندی زد و موهای شلخته ی همسریابی نازیار رو بوسه ای زد و گفت:
سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار جان چایی آمادست؟ همسریابی نازیار سرش رو تکون داد. کوله ام رو پرت کردم رو صندلی خالی و کنار همسریابی نازیار نشستم. کانال همسریابی نازیار پنیر و گردو گرفتم و مشغول خوردن شدم. سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار همون جور که کانال همسریابی نازیار می گرفت گفت:
بیا بخور تقویت شی. کانال همسریابی نازیار کره عسل رو گرفت سمتم. با لذت ازش گرفتم و مشغول خوردن شدم. سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار تند تند کانال همسریابی نازیار می گرفت و اجازه نمی داد خودم بگیرم و به زور بهم می داد. میگم ماهور جان واسه ماهم کانال همسریابی نازیار بگیری بد نیست. با خنده سمت سایت همسریابی نازیار برگشتم که گفت:
تو این سه روز اصلا به من محل نمیزاره. سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار با اعتراض گفت:
عه احمد یه جوری میگی الان بچه ام باور می کنه، من دیشب نبودم اون همه. .. نیشم شل شده ام رو که دید حرفش رو عوض کرد. احمد. سایت همسریابی نازیار با لحن عاشقانه ای گفت:
جان احمد، بیا اصلا خودم برات کانال همسریابی نازیار بگیرم.
کانال همسریابی نازیار
کانال همسریابی نازیار رو کشیدم و گفتم سایت همسریابی نازیار لوسش نکن، با کفگیر بزنش. سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار پس گردنی بهم زد که آب پرتقالی که هنوز قورتش نداده بودم پرید تو گلوم سایت همسریابی نازیار پیشونی سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار رو بوسید و گفت:
مگه من می تونم از گل نازک تر به ماهور بگم؟ خیلی قانع و از رفتارای سایت همسریابی نازیار گفتم نه. پیامکی برای گوشیم اومد که صفحه اش روشن شد. " همسریابی نازیار راه افتادم آماده باش " در جوابش نوشتم؛ " باشه عزیزم " فرستادم و آخرین قطره ای باقی مونده ی آب پرتقال رو سر کشیدم و گفتم به زودی نوه دومتون هم میاد.
سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار با چشمای گرد شده گفت:
جان؟ چی گفتی همسریابی نازیار؟ چشمکی زدم و گفتم رامش خیلی دلش می خواد آبجی رامان رو واسه آیدا بیاره، خودم شنیدم. سایت همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار با عصبانیت گفت:
پشت در اتاقشون فال گوش وایستادی؟ سریع جیم زدم و توی حیاط رفتم.