گفت و بعد با صدای بلند خندید لجم گرفت اه بیشعور..با چشمای برافروخته بدون جواب سرمو زیر انداختم و برگشتم.. پشت سرم بیرون اومد و درو بست هنوز هم می خندید.. از در هتل که بیرو ن اومدیم دوباره زد زیر خنده.. با چشمای گشاد زل زدم بهش..خندش هرلحظه شدت بیشتری می گرفت.. من که دلیل خنده رو نمی دونستم اطراف و نگاه انداختم هیچ چیز خنده داری وجو نداشت.. اخی بمیرم این بیچاره هم خل شدااا.. کم کم منم با خنده ی اون خندم گرفت.. هرچی سعی کردم جلوی خودمو بگیرم هم موفق نبودم..اخر هم با صدا ترکیدم.. مردم بیچاره نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهمون می کردن و بعد از تکون دادن سرشون می رفتن.. نخیییر انگار تمومی نداشت این خنده.. به زور خندمو قورت دادم..
راستش عاشق خنده ی سایت همسریابی دوهمدم جدید شده بودم با خنده دلبری می کرد.. . حالام خندمو قورت داده بودم تا به خنده ی اون خیره بشم و کیف کنم.. اما اونم وقتی دید من دیگه نمی خندم خندشو به زور قورت داد زل زد به چشای قهوه ایم.. . خل شدی یهو؟به چی می خندی؟! خل؟!. . ..نه!! قیافه ی بالات یادم افتاد نتونستم نخندم.. خنده ی چند دقیقه پیش انگار همه چیو از ذهنم پاک کرده بود...گیج گفتم هاان؟ دوباره خندید اما کوتاه و مردونه.. وقتی حرص می خوری اما به روی خودت نمیاری، وقتی بدون این که دوس داشته باشی و بخوای جواب نمیدی و میری خیلی.. . با نمک میشی خانوم کوچولو.. گفت و رفت..بی توجه به حالم که با اون چند کلمه زیر و رو شده بود.. . یه نگاه به هیکل خودم انداختم و با صدای ارومی گفتم چقدم کوچولوام من.. تصمیم گرفتم به کارخانه ی قند و شکری که تو دلم به راه افتاده بود بی توجه باشم.. .
جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید. بین زمین و اسمون بودم
چند قدم ازم جلو تر بود..فاصله رو دوییدم و وقتی بهش رسیدم اصلا نفهمیدم چطور شد که پام گیر کرد به اون چاله ی لعنتی. جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید. بین زمین و اسمون بودم..گفتم الانه که با کمر می خورم زمین..از ترس چشامو بسته بودم.. انقد ترسیده بودم که متوجه دستایی که دورم حصار شد نشدم.. وقتی متوجه شدم که فشار دست ها دورم بیشتر شد.
از این که تو بغل سایت همسریابی دوهمدم جدید بودم کلی خجالت کشیدم
.چشام که باز شد از این که تو بغل سایت همسریابی دوهمدم جدید بودم کلی خجالت کشیدم و کلی سرخ و سفید شدم.. رنگ عوض کردنم و که دید تک خنده ای کرد و خم شد رو صورتم.. دست و پا چلفتی.. باز لجم گرفت از حرفش خودمو از بغلش کشیدم بیرون و با حرصی که سعی در پنهون کردنش داشتم قدم برداشتم.. یاد حرف چند دقیقه پیشش افتادم و صداش توی سرم اکو پیدا کرد.. وقتی حرص می خوری و به روی خودت نمیاری بانمک میشی.. دلبستن به اون ادم که از یه دختر زخم خورده بود حماقت محض بود.. .
وقتی اون نگه داشت سایت همسریابی دوهمدم جدید از پنجره خم شد
اون بارها گفته بود که احساسش نسبت به همه ی دخترا یکیه.. . به فاصله ی چند ثانیه کنارم حاضر شد و به من اجازه ی میدان دادن به افکارم رو نداد..کنار خیابون ایستاد و منم به طبع از اون ایستادم.. برای ماشینی دست تکون داد و وقتی اون نگه داشت سایت همسریابی دوهمدم جدید از پنجره خم شد داخل ماشین و بعد چند کلمه حرف با راننده برگشت و رو به من گفت سوار شو.. ترجیح دادم بدون حرف سوارشم...بدون این که علتش رو بدونم بهش اعتماد داشتم.. وقتی اونم سوار شد ازش پرسیدم کجا میریم؟ شهرگردی.. تو ماشین بینمون سکوت بود.. . صدای گوشیم که بلند شد از تو کیفم درش اوردم و به عکس سایت همسریابی دوهمدم آدرس جدید تو صفحه خیره شدم.. جواب دادم سلام ابجی گل خودم.. سلام عزیزم..خوبی؟ مرسی تو خوبی؟ فداتشم عالیم.. کجایی خواهری؟! بیرونم.. عه خوش می گذره؟! ؟ بدون تو مگه خوش میتونه بگذره؟! ؟ عه خبریه سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج ؟مهربون شدی.. نه عزیزم چه خبری؟! کرم درونیم ازم می خواست اینطور حرف بزنم تا سایت همسریابی دوهمدم جدید فکر کنه پسره..که چی؟! که ببینم واکنشش چیه..
به دنبال این فکر برگشتم سمتش..با بیخیالی از پنجره بیرونو نگا می کرد.. در هر حال تو مشکوکی سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج..زنگ زدم ببینم کی میای؟! فردا 9 صبح با جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید.. . اهان جووونمی جووون دلم برات یه ذرهههه شده بودااا خوبه زود میای.. ای جانم دل منم تنگ شده.. ولی خو فردا میبینمت دیگه ابجی گلم از قصد اخر مکالمه گفتم ابجی که بفهمه پسر نیس.. می خواستم بازم واکنششو ببینم..باز همونطور بیخیال نشسته بود.. مواظب خودت باش سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج جونم.. چشم عزیزم توام همینطور.. فعلا عزیزم..
فعلا همسریابی دوهمدم ادرس جدید جون.. بعد ها به خنگی خودم چقد خندیدم که متوجه نشده بودم هم عکس و اسم همسریابی دوهمدم ادرس جدید رو روی گوشیم دیده بود و دلیلی نداشت فک کنه دارم با یه پسر حرف می زنم اون روز تا ظهر با تو شهر گشت زدیم.. جاهای خیلی خوشگل و جالبی بود.. یه تعصب خاصی رو کشورم داشتمو دارم که هرجای دنیا که برم هرچند زیباییش بی نظیر باشه اما در مقابل زیبایی های کشورم به خصوص شهرم هیییچی نبود.. این یه باور قلبی بود و هرگز بهش تظاهر نمی کردم.. سایت همسریابی دوهمدم آدرس جدید و مهرسا هم همیییشه بابت این اعتقادم مسخرم می کردن.. اونجا هم شهر زیبایی بود و جاهای دیدنی وصف ناپذیری داشت اما مدام توی ذهنم با تهران و بامش یا جاهای دیگه مقایسه میشد و همیشه هم کم می اورد.. . سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر به بالا پایین پریدنای من از سر ذوق می خندید و من هم از این که مسخرم می کرد لجم می گرفت.. . توجه همه ی دخترای اطراف متوجه سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر بود و انگار با نگاهشون داشتن درسته قورتش می دادن. .
همسریابی دوهمدم جدید بلند شد
نمیدونم چی باعث شده بود حس حسادت من برانگیخته بشه..اما هرجیزی که بود داشت دیوونم می کرد. . سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر که اخم منو مقابل توجه اون ها می دید یا پوزخند می زد یا کلا بی تفاوت بود. . و این بیشتر لجمو در میورد. . ظهر هم با احساس گرسنگی به سمت رستورانی رفتیم. . از اون غذاهای عجق وجق خارجکی سفارش دادیم. . قبل از این که غذامونو بیارن همسریابی دوهمدم جدید بلند شد و به سمتی رفت..حدس زدم بره سرویس بهداشتی. . بی خیال مشغول دید زدن اطراف بودم که خیلی زود برگشت...
گارسون که کنارمون ایستاد همسریابی دوهمدم جدید کاغذ و ازش گرفت
غذا رو که مقابلمون چیدن بی صدا مشغول شدیم. . یکم بعد گارسون با کاغذ صورتحساب نزدیک می شد. .همسریابی دوهمدم جدید نگاهی به من انداخت و من هم شونه بالا انداختم. . گارسون که کنارمون ایستاد همسریابی دوهمدم جدید کاغذو ازش گرفت و با ژست خاصی دست کرد تو جیبش. . لبخند کجی کنج لبم رو پر کرد. . از فکر شیطانیم تو دلم عروسی بود. . رو به گارسون به انگلیسی گفتم. . نه صبر کن وچنان با تحکم جمله ی بعدی رو گفتم که دست همسریابی دوهمدم جدید تو جیبش خشک شد.