بعد از گذشت چند ثانیه ترجیح دادم این جو سنگین رو تغ ییر بدم؛ چون این جوری پیش میرفت به هیچ کاری نمی رسید یم. صدام رو صافم کردم و در همون حالتی که به چشم های عسلی رنگش زل زده بودم، گفتم: همسریابی بدون ثبت نام راجب پروژه و این جور مسائل باهاتون صحبت کردن؟ با شنیدن سوال من انگار موقعیت دستش اومد. نگاهش رو ازم گرفت و نفسش رو کالفه وار بیرون داد.
- دستی به پشت گردنش کشید و نیم نگاهی بهم انداخت و بعد از چند ثانیه با بیتفاوتی کامل به مبل تیکه داد. نگاهش رو به گلدون کریستالی که روی رومیزی طالیی رنگ جا خوش کرده بود، دوخت. انگار داشت ی ک چیز ی رو توی ذهنش مرتب میکرد؛ ی ا یک چیز های رو برای خودش مرور میکرد؛ چون حالتی که چشمهاش و صورتش داشت نشون میداد، مهر تایید رو روی نظریه های من میزد. شش سال پیش با دختر خالم ازدواج کردم. ازدواج ما عین اکثر دختر و پسرا نبود. ی ک ازدواجی که هیچ عالقهای درش نبود و فقط به خاطر آداب و رسوم بود. همه می گفتن عالقه بعد از ازدواج خودش کم کم شکل میگیره؛ اما خب برای ما این جوری نبود، یعنی عالقه ای شکل نگرفت؛ بگذریم.
- وارد زندگی مشترک شد یم بعد شش ماه زنم فهم ید بارداره. اصرار بر سقطش داشت؛ اما من قبول نکردم، یعنی فکر میکردم اگر بچه بیاد یک رنگ و رو یی به زندگی مون داده م یشه. خالصه همسریابی رایگان بدون ثبت نام بچه رو دنیا اورد؛ اما این قدر که توی اون نه ماه ما سر بچه دعوا کردیم که به شرطی حاضر شد بچه رو دنیا بیاره که از بیمارستان بریم محضر و طالق بگیریم. بعد از اون اتفاق من کاری به کار دخترم؛ یعنی سایت همسریابی بدون نیاز به ثبت نام نداشتم.
سایت همسریابی بدون نیاز به ثبت نام عین همه دختر بچه ها نیست
سایت همسریابی بدون نیاز به ثبت نام عین همه دختر بچه ها نیست. گوشه گیر یا به مقوله ای افسره است. کاری به کارش ندارم، ولی خب بخاطر اصرار های مادرم که میگه برای یه اشراف زاده خوب نی ست که دختری افسرده داشته باشه، این موضوع رو با همسریابی رایگان بدون ثبت نام درمیون گذاشتم که ظاهرا هم ایشون. .. با پوزخند صداداری حرفش رو قطع کرد و با تمسخری که توی چشم هاش مشهود شده بود، نگاه از گلدون کر یستال ی روی میز گرفت و بهم اشاره کرد و ادامه داد: شما رو معرفی کردن؛ کسی که یه تحقیق بهش م ید ی دقیقه نود با هزارتا خواهش و التماس میاره تحویلت میده. با حرفی که زد فهم ی دم قراره اعصابم رو خورد کنه یا حاال اعتماد به نفسم رو پایین بیاره. از تک تک رفتارش، از همون موقع که پام رو گذاشته بودم توی ا ی ن سالن تا همین االن، معلوم بود که دلش نمیخواد من اینجا باشم؛ اما منم کارم رو خوب بلد بودم. لبخند ی به صورت بی روحش زدم و توی اون دو گوی یخ زده زل زدم.
سایت همسریابی بدون ثبت نام چرا من رو انتخاب کرده
من نمیدونم سایت همسریابی بدون ثبت نام چرا من رو انتخاب کرده؛ چون ایشون دانشجو خیلی بهتر از من توی مقاطع باالتر دارن، اما االن من با ید این کار رو انجام بدم و بهتون هم اطمینان میدم که به نحو احسن انجامش بدم. با بیتفاوتی سری تکون داد و گفت: ببینیم و تعریف کنیم. در ضمن، نمیخواد جلوی من به رضا بگی سایت همسریابی بدون ثبت نام! میدونم خواهر زادش ی. سرم رو به معنای فهمیدن تکون دادم. با همه این ها هنوز ی ه چیزی توی ذهنم مشکوک بود که چرا سایت همسریابی بدون ثبت نام که خودش از این رسم و رسوم آسیب دیده، اسرار بر این رو داره که همسریابی بدون ثبت نام و می الد هم تن به این رسم و رسومات خرافی بدن؟ مدارکت رو بده! با حرف همسریابی بدون ثبت نام از فکر اومدم ب یرون و با همون ذهنم درگیر و پر از سوال، مدارک رو مقابل همسریابی بدون ثبت نام گرفتم.