صیغه سایت همسریابی نازیار! نزدیک تر شد
سیاهی نزدیکم شد، چیزی در دستش برق می زد... صیغه سایت همسریابی نازیار! نزدیک تر شد، دست رو شانه ام گذاشت، صورتش مشخص نبود!! عقب، عقب رفتم. صیغه سایت همسریابی نازیار را بالا برد و... با صدای کوبنده ای چشم هایم را باز کردم، نفس هایم بند آمده بود، دستم را روی قلبم گذاشتم و از روی صندلی بلند شدم. عرق کرده بودم و قلبم بی رحمانه بر سینه ام می کوبید، شکر، شکر که کابوس بود... به سمت دری رفتم که بی وقفه و وحشیانه کوبیده می شد، ترس تمام وجودم را فرا گرفت لعنتی! حتما صیغه نازیار است! خواب ماندم و به مهمانی نیلوفر هم نرسیدم! به ساعت نگاه کردم به شال روی مبل چنگ زدم و آن را روی سرم انداختم. در را با شدت گشودم، زمانی که در را گشودم با دو چشم قهوه ای روشن که سعی داشتند صیغه نازیار را آرام کنند رو به رو شدم. مشخص بود که صیغه نازیار بسیار عصبی است، اما از چی؟ برای چی؟ پسر به سختی صیغه نازیار را نگه داشته بود و قصد داشت او را آرام کند. _چته؟ این موقع شب اینجا چی کار می کنی؟ _ساعت رو نگاه کردی؟ نیشخندی زدم و کتفم را به چهار چوب در تکیه دادم: _مثل این که فراموش کردی!
نازیار صیغه موقت را گرفت
تکیه ام را از روی چهار چوب برداشتم: _گفته بودم که نمیام. نازیار صیغه موقت به سمتم هجوم آورد. پسری که حضورش برایم مجهول بود، شانه نازیار صیغه موقت را گرفت و او را از من دور کرد. _نازیار صیغه موقت خواهش می کنم آروم باش! نازیار صیغه موقت یقه آن پسر را گرفت و فریاد کشید: _صیغه یاب نازیار دهنت رو ببند بذار حال این صیغه موقت همسریابی نازیار پررو رو بگیرم. صیغه یابی نازیار رسما جوش آورده بود و حرف هایی می زد تا مرا مانند خودش عصبی کند، اما هرگز به هدفش نمی رسید، بلند و بی پروا خندیدم. نزدیک تر رفتم و در چشم هایش، چشم دوختم، پوزخندی زدم: _تا زنگ نزدم جمعت کن، خودت جمع کن برو.
صیغه یاب نازیار او را مهار کرد
صیغه یابی نازیار قصد داشت درباره به من حمله کند که صیغه یاب نازیار او را مهار کرد و با دست دیگر خود، مرا به داخل خانه هل داد و در را بهم کوبید. سینه ام بالا پایین می رفت و نفس هایم نامنظم بود. کیفم را برداشتم و اسپریم را در آوردم و درون دهانم فشارش دادم، نفس هایم کمی نظم گرفت. در را باز کردم تا موقعیتم را بسنجم، صیغه یابی نازیار رفته بود و صیغه یاب نازیار جلوی در بود. صیغه یاب نازیار به سمتم آمد و گفت: _تو یا جونت رو دوست نداری یا دیوونه ای؟ اخم هایم را در هم کشیدم_هیچ کدوم! تحمل له شدن غرورم رو ندارم. _با این که برای اولین دیدار موقعیت مناسبی نیست اما از دیدنتون خوشحال شدم، تعریفتون رو زیاد شنیدم. سامانه صیغه نازیار را به سمتم دراز کرد، نتوانستم لبخند بزنم حتی از نوع مصنوعی اش، فقط اخم هایم را باز کردم و دستم را دراز کردم، دستم را فشرد. _منم همین طور اما تعریفم؟ تعریفم رو از کی شنیدید؟ آراد یکی از ابروهایش را بالا برد: _کم لطفی می کنید!
شما صیغه موقت همسریابی نازیار پر آوازه هستید
ناسلامتی شما صیغه موقت همسریابی نازیار پر آوازه هستید و البته بارانا که اسم شما از زبونش نمی افته! پر آوازه؟ چرا پر آوازه؟ در آن شرکت هیچکس مرا نمی شناخت! بارانا صیغه موقت همسریابی نازیار صیغه یابی نازیار بود که توانسته بود رابطه خوبی با من برقرار کند. سایت صیغه نازیار چشم هایش را روی صورتم چرخاند: _صورتتون قرمز شده فکر کنم فشارتون بالاس! دستم را روی گونه ام گذاشتم، سایت صیغه نازیار ادامه داد: _من دیگه برم تا باراد دوباره برنگشته صورتتون رو بشورید شاید بهتر شید. _حتما خداحافظ. لبخندی روی لب های سایت صیغه نازیار نشست و سامانه صیغه نازیار را به معنی خداحافظ تکان داد. سایت صیغه نازیار پشتش را کرد و رفت، در را بستم، به در تکیه داد و آرام، آرام سر خوردم و روی زمین نشستم.