شاید توی توصیف این نگاه سلین کمی اغراق کردم؛ اما واقع یت همین بود. خاله، بابایی نمی ذاره؛ دعوا میکنه. تو رو هم دعوا میکنه. از حرفی که اهنگ شاد رقصیدنی زد هم حس شرمندگی کل وجودم رو گرفت؛ هم حس عصبانیت و حرص از دست ساتیار. شرمندگیم به خاطر لج و لجبازیهایی که داشتم و بعضی وقتها، ساتیار ای ن قدر اعصابش بهم میریخت که باعث میشد بگو مگو کنیم و مسلما سلین هم ای ن بگو مگو ها رو م یشنید؛ اما حرص و عصبانیتی که داشتم به خاطر رفتار های ساتیار بود که عین ی ه پسر بیست ساله، داشت از کسی انتقام میگرفت که هیچ نقشی توی ای ن حالش نداشت و خود اون شخص یک جورایی قربانی بود. امشب رو حتما باید در مورد این موضوع با ساتیار صحبت میکردم.
دانلود اهنگ شاد رقصیدنی یکجا
درسته دلم نمیخواد یک لحظه ام نگاهم بهش بخوره؛ اما به خاطر اهنگ شاد رقصیدنی یکجا مجبورم که باهاش حرف بزنم و بگم این بحث و مشاجرههامون رو کمتر کنیم و اون هم کمی از این رفتار انتقام جویانه اش، دست بکشه. نه خاله دعوا نمیکنه؛ یعنی نمی ذارم. حاال هم بیا بریم یکم گشتی توی باغ بزنیم. زیر بارون قدم بزنیم بعدم ب یام کی ک بپزیم. ها؟ چطوره؟ اهنگ شاد رقصیدنی یه ذوق کوچیک تو چشمش افتاد ولی دوامی نداشت؛ چون دوباره با ناراحتی سرش رو انداخت پایین و گفت: چرا خاله، بابا دعوا میکنه؛ هم تو رو، هم من رو، بعدش هم میگه خودت رو به گند کشید ی.
- انقدر از ساتیار کفری شده بودم که دست مثل یه انبار باروت شده بودم و منتظر یه جرقه بودم که فوران کنم؛ اما به خاطر اهنگ شاد رقصیدنی یکجا، این جا جای فوران نبود. االن بهترین کار این بود که به اهنگ شاد رقصیدنی یکجا اطمینان بدم که هیچ اتفاقی نمی افته تا بعد حسابم رو با سات یار درست کنم. مردیکه گنده؛ خجالتم نمی کشه با بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودشه، این جوری رفتار میکنه.
- چشمام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم ی ه لبخند واقعی و اطمینان خش، رو لبام نقش ببند وبا همون لبخند، انگشت شصتم رو گذاشتم زیر چونه اهنگ شاد رقصیدنی و با مطمئنترین لحن ممکن گفتم: اگر من قول بدم هیچ اتفاقی نیوفته و بابایی هم کاری به کار کسی نداشته باشه، میای بر یم؟ اهنگ شاد رقصیدنی کودکانه با خوشحالی دستای کوچیکش رو بهم کوبید و گفت: معلومه که میام. از ذوق و خوشحالی اهنگ شاد رقصیدنی کودکانه، لبخند روی لبم عمیقتر شد و باعث شد از ذوقش، پیشونیش رو ببوسم.
- از جام بلند شدم و درحالی که دست سلین توی دست هام بود، از بالکن بیرون اومد یم و به سمت در اتاق حرکت کردیم. از اتاق که خارج شد ی م، بعد از چند قدم، وارد اتاق اهنگ شاد رقصیدنی شد یم. دست سلین رو رها کردم و رفتم سمت کشوی لباساش و از توش کاله و شال گردن صورتی رنگ زمستونی دراوردم. از توی کمد هم براش یه پالتوی صورتی رنگ برداشتم. برگشتم سمتش و لباسها رو بهش نشون دادم و یه چشمک زدم و هم زمان ی سرم رو هم به طرفین تکون دادم تا نظرش رو بپرسم.
اهنگ شاد رقصیدنی ترکی کمی لباسها رو نگاه کرد
اهنگ شاد رقصیدنی ترکی کمی لباسها رو نگاه کرد و بعد از چند ثانیه، انگشتها ی َشصتش رو اورد باال و این یعنی مورد قبوله. این حرکت رو بهار ی ادش داده بود. تک خنده ای کردم و رفتم سمتش تا لباسها رو تنش کنم. زانو زدم جلوش و شروع کردم لباسها رو تنش کردن و وقتی خوب از گرم بودن اهنگ شاد رقصیدنی ترکی مطمئن شدم، برای رفتن توی حیاط، اعالم رضایت کردم.
خودم لباسهام گرم بود. یه تونیک باف ِت آبی رنگ، به همراه شلوار ساپورت مشکی و شال زمستونی مشکی رنگ تنم بود و یه شنل قرمز رنگ هم که دور شونه ام پیچیده بودم و دیگه نگرانی بابت سرماخودگی نداشتم. از اتاق که خارج شد یم، اهنگ شاد رقصیدنی ترکی با خوشحال و ذوق، رفت سمت پله ها و پله ها رو با سرعت تند، طی میکرد و اهمیتی به صدای نسبتا بلند من که مدام میگفتم: اهنگ شاد رقصیدنی کودکانه یواش؛ مواظب باش؛ حواست باشه زمین نخوری؛ سلین پلهها ُسره؛ خاله بانو تازه تم یز کرده! نمیداد و با فقط با ذوق توی صداش، که حاال کامال به گوش می خورد، میگفت: مواظبم خاله جون. وقتی خوشحالی سلی ن رو توی ی ه موضوعی می دیدم، ب یشتر به خودم افتخار میکردم و مطمئنتر و مسممتر میشدم برای موندن و رها نکردن.