- فر یحا تو که خنگ نبودی! آدم با کسی که بهش زخم زده نمیتونه رفیق باشه... دیوانه وار قهقهه زدم و اشکام سرازیر شد. - تو زن برای صیغه موقت سایت ِامایی لعنت ی! دستمو تو جیب پالتوم فرو کردم و کلت و درآوردم. با تعجب به کلت توی دستم زل زد. - بزارش اونور. - چرا؟ اگه سایت صیغه قانونی االن اینجا بود زندت نمیزاشت کانال ازدواج موقت رایگان چرا بزارم؟! ماشه رو کشیدم و شلیک کردم. درست وسط سینش. تکون سخت ی خورد و بدون اینکه فکر کنم بار دیگه ماشه رو کشیدم. - تو زندگیتو بهم مدیون نیستی، چون قبلشم زنده نبودی. افتاد زمین و در عرض یک دقیقه اطرافش و خون گرفت. لبخند زدم. عجیب سبک شده بودم. نگاهی به زن برای صیغه موقت سایت انداختم. -اگه میتونی سایت رسمی صیغه ایرانیان ببخش. از زن برای صیغه موقت سایت بیرون زدم و تا جایی که اکسیژن داشتم دوییدم. هوا غرق تاریکی شده بود و کوچه های نزدیک خونه جانان هم خلوت بود. یه جا وایستادم تا نفسی تازه کنم. تند تند نفس کشیدم و هوارو بلعیدم.
صدای جیغ ذوق زده بچه ای از کوچه اومد. ترسیده برگشتم. چند قدم به جلو برداشتم که دوباره صدا اومد. صدا، صدای دوست یابی صیغه بود. قلبم ب ی منظم میتپید و هرآن منتظر ایستادنش بودم. دوییدم سمت صدا و از کوچه کناری سردرآوردم. مردی سیاه پوش تو تاریکی جلوی دوست یابی صیغه زانو زده بود و موهاش و نوازش میکرد. باصدای جیغ مانندم گفتم: - دخترمو ول کن. سایت صیغه قانونی بغل کرد و بلند شد؛ هنوز پشتش بهم بود. کلت توی دستمو باال گرفتم. - میزنمت...بزارش زمین...زودباش. حرفی نزد.
نگاهم روی بهترين سايت صيغه يابي بود
نگاهم روی بهترين سايت صيغه يابي بود با ذوق از گردنش آویزون شده بود. - دوست یابی صیغه؟ زیرلب زمزمه کردم: - سایت صیغه قانونی برگشتم تا ببینمش، اما کسی نبود. کلت هنوز توی دستای یخ کردم بود. سرمو چرخوندم و این بار بهترين سايت صيغه يابي و اون مرد سیاه پوشم نبودن. مبهوت گفتم: - رانا؟ جیغ زدم و دستامو رو شقیقه هام گذاشتم. - بردش...بردش. با همون حال آشفتم راه ی خونه شدم. در حیاط باز بود. بدون اینکه تعجب کنم وارد خونه شدم. هرچقدر صداشون کردم جواب ندادن. هیچ کس خونه نبود. رایانمم برده بودن. تنها شده بودم؟!
چرا سایت رسمی صیغه ایرانیان نبردید!
- چرا سایت رسمی صیغه ایرانیان نبردید! اشکامو پاک کردم و مثله دیوونه ها تو حیاط راه میرفتم. سرمو باال گرفتم. با دیدن کسهایی که رو پشت بوم بودن الل شدم. سکته کردم، اما نفس میکشیدم! زمین دهن باز کرد و منو بلعید، اما هنوز وایستاده بودم! آتش با صورت بنفش شده نگاهم میکرد. مردمک چشمم روی ِاما خشک شد. موهای کوتاه طالییش باز بود و باد تکونش میداد. از گوشه سرش هم خون باز شده بود و دور دهنش کف کرده بود. هردوشون لباس های مشک ی به تن داشتن. به هق هق افتادم... شوری اشک و تو دهنم حس کردم و چشمامو بستم و باز کردم، اما ناپدید نشدن.
- چی میخواید از جونم؟! هق زدم و صورتمو پوشوندم. به محض بلند کردن سرم هردوشون پر یدن و جیغ من این بار از سر ترس بود. جوری جیغ میکشیدم که چیزی تا خفه شدنم نمونده بود.
- دوست یابی صیغه؟ فر یحا؟ درحالی که نفس نفس میزدم به کمکش نشستم و به چشماش زل زدم. - نفس بکش. آفر ین... به گفتش چندتا نفس عمیق کشیدم و عرق روی پیشونیم و گرفتم. به سمت راستم نگاه کردم بهترين سايت صيغه يابي و رایان بیدار نشده بودن. روشون و کشیدم و بلند شدم. حس میکردم دارم خفه میشم. هرچه زودتر باید تو هوای آزاد نفس میکشیدم. چندبار تو تاریکی نزدیک بود زمین بخورم که سروین دستمو گرفت. - آروم باش.