سروش پوکر گفت: باربد غش غش خندید که جانان چاقوی کنار ظر ف پنیر و برداشت و سمتشون گرفت. - بچه پرروها... باربد با لودگ ی و مثال ترسیده گفت: - مامان فردا پا نشم ببینم خورشت ی خردم کردی؟
سایت رسمی صیغه ایرانیان با تاسف روبه باربد گفت
دوستیابی و صیغه درحالی که لقمشو به زور قورت میداد گفت: - حالل زاده به خالش میره؟! سایت رسمی صیغه ایرانیان با تاسف روبه باربد گفت: - اخبار زیاد میبینی؟ و منم لبخند کج ی به حرف دوستیابی و صیغه زدم.
بهترين سايت صيغه يابي کالفه چاقورو انداخت و بلند شد. زمزمه وار گفت: - بال به دور... فواد بلند روبه جانان "دستت درد نکنه" گفت و بلند شد. سایت صیغه قانونی کنار سفره دراز کشید و دستش و زیر سرش گذاشت و گفت: - قسمت جدید اون فیلمه نیومد؟ باربد که تفهیم بود مخاطب سوالش کیه دست ی روی موهای بورش کشید و با نگاه الک ی ای روبه ساعت گفت: - ظهر میاد.
بهترين سايت صيغه يابي دستش و رو پهلوش فشرد و بلند شد و درحالی که سمت اتاقش میرفت دستوری گفت: - گرالت و واسه من بزن فلش. دستی روی چشمام کشیدم و به مشاجره کوتاهشون گوش ندادم. حدس میزدم از ب ی خواب ی چشمام قرمز شده باشه. با کالفگ ی و خستگ ی به بهترين سايت صيغه يابي چشم دوختم. چشم روهم گذاشت و آروم لب زد: - اگه تو راه گم نشه، یه ربع دیگه اینجاست. چشماشو ریز کرد و با دیدن قیافه ب ی حالتم گفت: - جان و میگم! نفس راحت ی کشیدم و سرمو براش تکون دادم.- من همهی جاهایی که عقلم قد میداد اونجا بره رو گشتم. نیست دیگه! - یعنی... صدامو پایین آوردم و عصبی تر توپیدم: - مگه با بچه طرف ی؟ تهران و زیر و رو کردی و ایوان آب شده رفته تو زمین؟
کت چرم کرمش و درآورد و رو دستش انداخت. وسط حیاط قدم رو رفتم و واسه اینکه جیغ نزنم پامو محکم کوبیدم تو دیوار... تند تند نفس کشیدم و برگشتم و جنی شده کف دو دستم و کوبیدم تخت سینش و داد زدم:
- چرا باید به تو اعتماد کنم؟!
از کجا معلوم یکی مثله رابرت ازآب درنیای؟
پوزخندی زد و دستاشو به حالت تسلیم باال برد. - رابرت حماقت کرد. خواهر گاورل ازش سوء استفاده میکرد و روحشم خبر نداشت. سر جنگ ی و باز کرده که بازندش خودشه...
چند قدم عقب رفت و نگاه ی به سایت صیغه قانونی انداخت و گفت: - شانس آوردیم اون شب گاورل نمیدونست رابرت از اسپانیا برگشته وگرنه پشت پرده سیاهی لشکرشون و نمیدیدیم.
لبامو روهم فشار دادم و دست مشت شدمو کنار شقیقم گذاشتم. روش و گرفت و سمت در حیاط رفت.
درحالی که کتشو تنش میکرد گفت: - فرق بین رابرت و من اینه که من مثل اون ب ی اصل و نسب نیستم. بای بیب!
مبهوت بودم. تا اومد درو باز کنه در زودتر باز شد و با صدای بدی به صورتش خورد. مبهوت تر نگاهش کردم. دستشو رو صورتش گذاشت و کنار رفت. سایت صیغه قانونی زودتر خودشو رسوند و هوف ی کشید:
- چی شد؟ خوبی؟
دوستیابی و صیغه کلید و از قفل درآورد و اومد تو. - وای ک ی بود پشت در؟ نگاهی به لباس فرم سرمه ای مدرسه اش با مقننه مشک ی انداختم.
جان به سایت ازدواج موقت با عکس گفت
صورتش با دیدن جان سرخ شد و گیج نگاهش کرد. جان به سایت ازدواج موقت با عکس گفت "اوکیم" و یوناام ازش دور شد. نگاهش به دوستیابی و صیغه افتاد و یهو سمتش حمله ور شد که سایت رسمی صیغه ایرانیان صداش دراومد.