سایت همسریابی موقت هلو


رستوران دنج شوشتر ارزان و خوشمزه

دخترم دهنمونو شیرین کنیم رها میخواست حرفی بزنه که رستوران دنج شوشتری گفت عمو حامد دم گوش رستوران دنج شوشتری گفت راستی میدونین من یک خواهر بیشتر ندارم

رستوران دنج شوشتر ارزان و خوشمزه - رستوران


آدرس رستوران دنج شوشتر

خسته ام دنیا، همش میترسم دوباره پیدا شه میترسم زندگیمو خراب کنه خودش نیست

اما اسمش هم میدین رستوران دنج شوشتر: هستی تو آروم باش ممکنه حالت عصبیت برگرده خب دستام شروع به لرزیدن میکرد که مامان دستمو گرفت سرمو بوسید اما گریه هام شروع شد باشم شما نمیدونین همیشه ترس پیداشدنش تو وجودمه. من ازت خواهش میکنم میدونم بخاطر من میگی میدونم رستوران دنج شوشتر تورو جون هرکی دوست داری بزار ازدواج کنن نمیخوام دیگه اسم بهزاد بیاد بسه میخوام آرامش داشته رها رو دوست داری

اما باور کن سام ورها خوشبخت میشن رستوران دنج شوشتر:

 

رستوران دنج شوشتر: بله که دیدم

رستوران دنج شوشتر: بله که دیدم پسره بیشعور با خواهر من حرف میزده هی دنیا و شماره رستوران دنج شوشتر بهم چشم ابرو میومدن که منم لوشون دادنتو خودتم با دنیا حرف میزدی به مدت 10 سال، سام فقط 4ماه حرف زد اونم اومد خواستگاری بابا پاشو رو پای دیگه اش انداخت منم شربتمو میخوردم که گفت تیری که از شصت بره دیگه به کمان برنمیگرده ولی مجبور شدم ببخشید

به هستی چه ربطی داره.باید از اول بهم میگفتین مامان: اگه میگفتن چی میشد نمیذاشی ازدواج کنن بابا: چرا نزارم از شماره رستوران دنج شوشتر بهتر مگه هم بود حداقل از ترشیدگی درش آورد دنیا: ا بابا شماره رستوران دنج شوشتر: ایول دایی بابا: تو خفه بعدا حالتو میگیرم مامان: بسه بسه شام حاضره بیاین کمک کنین شاممونو بخوریم توام به دامادم گیر نده فرهاد خودتو یادت رفته؟

شماره رستوران دنج شوشتر: ا مامان مگه دایی چیشده بود تعریف کن بابا: پاشو رستوران سنتی دنج شوشتر جان بریم شام االن وقت این حرفا نیست رستوران سنتی دنج شوشتر: می پیجونی بابا:

نه اتفاقی نیفتاده بود که بیا شام حرف اضافی هم نزن بابا یک چشم غره ای رفت که تا شام و تموم کنیم سرمو باال نگرفتم پس شماهم آره بالخره رستوران سنتی دنج شوشتر راضی شد و قرار گذاشتن دوباره شب بیان واسه خواستگاری باالخره رزموعود رسید واالنم ما خوشحال حی وحاضر نشستیم

خونه مادرجون تا سام اینا بیان که باالخره صدای زنگ و زدن

و همه رفتیم واسه استقبال خونواده سام وارد شدن بعد احوالپرسی های معمول مادرش اومد کنار من و با خجالت گفت همه دوباره دورهم جمع شدیم بماند که رستوران دنج شوشتری باز چپکی نگاه میکرد به سام. پدر سام گفت ممنون به آرزوت برسونه و عاقبت بخیرت کنه دخترم بی خیال ساراجان تموم شد رفت حال رو دریاب هستی جان من واقعا متاسفم سام تعریف کرد چیشده آقاجون: دخترم تو چی میگی آقای سعادت اجازه بدین دوتا جون حرفاشون بزنن و ماهم قرار مدار ها رو بزاریم عمه فریبا:

رستوران دنج شوشتری گفت عمو حامد

دخترم دهنمونو شیرین کنیم رها میخواست حرفی بزنه که رستوران دنج شوشتری گفت عمو حامد دم گوش رستوران دنج شوشتری گفت راستی میدونین من یک خواهر بیشتر ندارم بعد ازدواج کجا میخوان زندگی کنن؟ اما کو گوش شنوا و ادامه داداینو خودشون میتونن حل کنن به توچه گما من اجازه نمیدم خواهرم بیاد کانادا خونتون گرفتم واینکه درمورد کارهم بگم که یک نمایندگی برندمون روزدیم تو مشهد آیا بهانه ای وجود داره بازم؟

قشنگ زد رستوران دنج شوشتره و ناکوتش کرد ماهم ریز ریز میخندیدیم که عمو حامد گفت کارد میزدی خون رستوران دنج شوشتره در نمیومد شاهین گفت خوردی رامین جان هسته اشو تف کن حقته -سارا خانوم بهانه ها حل شد حاال دهنتو شیرین کنین همه مبارک باشه ای گفتن و اقاجون خودش محرمیت

مطالب مشابه


آخرین مطالب