بی انکه منتظر جواب ی از شهاب باشم، گوشی را قطع کردم... صورتم را با دستمال پاک کردم: کاش زودتر به مسافرت برویم! غلتی زدم و چشمها یم باز شد... یک پا یم از تخت اویزان بود... خیلی شبها رستورانهای خوب تهران با فضای باز پایین تخت پتویی پهن میکرد چون زیاد در خواب جا به جا میشدم و احتمال افتادنم زیاد بود... سمت دیگرم پروا خواب بود... نگاهم را از ساعت که نه و نیم را نشان می داد، گرفتم: رستورانهای خوب تهران با موزیک زنده کجاست؟ دیشب که همین جا خوابید!!! یعنی نصف شب رفته؟ چرا؟؟
لباسهایم را عوض کردم و صورتم را شستم... از اتاق که بیرون امدم، نگاهم به در بستهی اتاق رستورانهای خوب تهران افتاد... امروز جمعه بود و مسلما خانه بود... چشم از در اتاقش گرفتم و از پله ها پایینامدم. .. اتاق رستورانهای خوب تهران با قیمت مناسب پایین بود... اما رستوران های خوب تهرانسر و پروا دیشب کنار من خوابیده بودند که البته صبح که چشم باز کردم رستورانهای خوب تهران با موزیک زنده غیب شده بود! جمع خانمهای خانه در اشپزخانه جمع بود... به همه سالم و صبح بخی ری گفتم و کنار رستورانهای خوب تهران پشت میز اشپزخانه نشستم... لقمهی اول مربا را در دهانم قرار دادم... شیرینی اش را دوست داشتم... چشمهایم را با لذت بستم و طعم شیرین مربا را مزه مزه کردم...
رستورانهای خوب تهران با فضای باز بیتوجه به بحث جمع، با لبخند نگاهم میکرد
چشم که باز کردم رستورانهای خوب تهران با فضای باز بیتوجه به بحث جمع، با لبخند نگاهم میکرد... چشمهایم را برایش گرد کردم... لبخندش غمگین شد... با ابروهایم اشاره کردم: چی شده؟ نفسی گرفت: عصر میریم شیراز! با تعجب تکرار کردم: عصر میریم شیراز؟ پس شمال چی میشه؟
وقتی رستورانهای خوب تهران با موسیقی زنده اینا از شیراز اومدن
اصال وقتی رستورانهای خوب تهران با موسیقی زنده اینا از شیراز اومدن ما چرا میریم شیراز؟ - رستورانهای خوب تهران با موسیقی زنده اومده که با هم بریم شیراز... لباساتو جمع کنم برات؟ سرم را تکان دادم و لقمهی دیگری در دهان قرار دادم: نه مامانی... خودم جمع میکنم! اهان بلند ی گفتم که همه ساکت شدند: مامان رستوران های خوب تهرانسر رو ند ید ی ؟ دیشب تو اتاقم خوابیده بود ولی االن نیست! رستورانهای خوب تهران با قیمت مناسب و خاله فریبا خند یدند. .. رستورانهای خوب تهران با خنده نگاهم کرد: لیل ی زدی دختر عموت رو داغون کردی! حدس اینکه چه اتفاق ی افتاده، سخت نبود... لقمه ام را قورت دادم: زنده میمونه؟ با حس دستهای کوچکی که دور گلویم بود، چشمهایم را گرد کردم... مطمئنا رستورانهای خوب تهران شهرک غرب میخواست انتقام بگیرد. خب به من ربطی نداشت اگر موقع خواب پاهایم زیادی کار میکردند!
رستوران های خوب تهرانپارس نباید کنار یه همچین موجود خطرناکی میخوابیدید
رستورانهای خوب تهران نجاتم داد و رستورانهای خوب تهران با قیمت مناسب با خنده گفت: تقصیر لیلی نیست... رستوران های خوب تهرانپارس نباید کنار یه همچین موجود خطرناکی میخوابیدید! از تشبیه رستوران های خوب تهرانپارس خندهام گرفت... اما با دیدن لب باد کردهی رستورانهای خوب تهران شهرک غرب که با غضب نگاهم میکرد، خندهام محو شد: اوه... اوه... با پا زدم تو لبت مانتوی سفی دم را با شال و شلوار ابی پوشیدم و بعد از ارایش مخصوص از اتاقم بیرون امدم...