رئیس بیمارستان _وای نه چجوری بکشمش _آ درس باغو واست میفرستم.. آخر هفته اونجا مهمونیه باید اونجا کلکشو بکنی _اوکی توی آینه به خودم خیره شدم... رژ لب جیغ مایع زرشکی... سایه قرمز و مژه های مصنوعی..خط چشم پررنگ.. لباس ماکسی قرمز ناخن های مصنوعی های قرمز.. اخمی پررنگ به آرایشم کردم.. سریع مانتو جلوباز کوتاه مشکی رو به همراه شال مشکی پوشیدم کیف پول مشکیمو با سوییچ ماشینو مبایلم گرفتم.. داشتم درو میبستم که دیدم در آسانسور باز شدو عضویت در سایت همسریابی اومد بیرون..
بادیدنم سوتی زدو گفت: محشر شدی کجا؟؟ _مهمونی.. وای فک کنم دیر شد _مگه ساعت چند شروع میشه؟ _هشت _وای االن که هشتو نیمه _خب دیگه _ میگم بیا با ماشین من برو سریع تر میرسی _ن. _برو ثبت نام در سایت همسریابی هلو برگشتی سوییچو بهم بده _مرسی واقعا _خواهش میکنم سوییچ و ازش گرفتم و سریع رفتم پارکینگ و سوار پورشه عضویت در سایت همسریابی شدم و روندم سمت محل. رسیدم که ماشینو سریع پارک کردن رفتم سمت باغ و وارد شدم.. صدای آهنگ از همین جا به گوش میرسید. وارد که شدم.. دود جلو چشامو گرفت.
اه حالم بهم خورد..کلی آدم داشتن تو هم میلولیدن.. چندشم شد.. رفتم نزدیکو مانتو شالمو دادم به خدمتکار تا آویزون کنه. . روی یکی از مبل ها جا گرفتم. سینی نوشیدنی مقابلم قرار گرفت. یه دونه برداشتم.. مزه مزه کردم... پیداش کردم.. ثبت نام در سایت همسریابی مجاز بود.عضویت در سایت همسریابی سارنگ!! چقدر با عضویت در سایت همسریابی توران 81ا گرم گرفته بود.. از همون اول مشخص بود که چه آدمییه..رومبل نشسته بودو دوطرف دستاش باز بود و دوتا عضویت در سایت همسریابی توران 81 هم کنارش..اه حالم بهم خورد واقعا.. سرشو اینور کردو منو دید..شک کردم که شناخته باشه. یه تای ابروشو داد باال و سری تکوت داد.. نقشم شروع شد.. لبخند پسر کشی تحویلش دادمو سر تکون دادم. بلتد شدو به سمتم اومد... گام دوم نقشه..!!
عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر؟
یه شلوار جذب مشکی و تیشرت مشکی و به همراه کت تک مشکی.. اومد پیشم نشست و گفت: عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر؟ لبخندی تحویلش دادمو گفتم: سالم عضویت در سایت همسریابی جون.. لبخند کریهی زد... دوس داشتم همین االن سرشو ببرم بذارم جلوش... گفت: هانی.. چطوری؟دستشو رو بازوی برهنم گذاشتو خودشو نزدیک تر کرد.. چشامو خمار کردم... داشت کم کم رام میشد.. منم همینو میخواستم.. سرشو آورد نزدیک تر... چشامو خمار کردم.. هی داشت نزدیکم میشد که گفتم: نظرت چیه بریم باال؟ انگار تو چشاش پرژکتور روشن کرده باشن.. سریع قبول کرد و باهم دست تو دست رفتیم باال.. رفتیم تو یه اتاق... گام سوم. .!!! نوشیدنی ر و سر کشید.. نوشیدنی رو سر کشیدم..
ادای مدهوش ها رو درآوردم.. لبخندی زدو گفت: امشب چه شبی بشه هانی؟؟!!! منو انداخت رو تخت. این صدای گلوله بود که شنیده شد... تن لششو کنار زدم. و خیلی ریلکس به ثبت نام در سایت همسریابی هلو اینا گفتم موقعیتو درس کنن... بعد از چند دقیقه تو خونم بودم.. لباسامو در آوردمو آرایشمو پاک کردمو یه دوش حسابی گرفتم و خوابیدم. . با صدای زنگ در از دیدن تلویزیون دست کشیدم. از پشت چشمی نگاه کردم.. عضویت در سایت همسریابی هلو بود.. عضویت در سایت همسریابی توران 81: سالم... عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر!!
عضویت در سایت همسریابی آناهیتا: عالی...
عضویت در سایت همسریابی توران 81: سالم چطوری؟ عضویت در سایت همسریابی آناهیتا: عالی... درو بستم و به داخل راهنماییش کردم که گفت: جون من هیچی نیاری ها.. من: وا چرا؟؟؟ زشته که.. عضویت در سایت همسریابی آناهیتا: اصال هم زشت نیست _باشه کنارش نشستم که گفت: خب تعریف کن از خواستگاری.. ندیدمت دیگه. دیشبم که رفتی مهمونی نتونستم چیزی ازت بپرسم. من: هیچی ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی... همون اول رفتم نشستم عضویت در سایت همسریابی هلو هی میگفت عروس گلم عروس گلم.. از همون اول میدونستم عروس منی.. میخواستم خفش کنم.. یه خواهرم داشت ته فیس و افاده اسمشم نوشین بود..