سایت همسریابی موقت هلو


سایت ازدواج

چشم در چشم سایت ازدواج هلو شد!! و از چشمانش ذهش را خواند. البته کمی از ذهنش را توانست بخواند!! از کنارش می خواست عبور کند!

سایت ازدواج - ازدواج


آدرس سایت ازدواج

سایت ازدواج موقت

سایت ازدواج موقت فقط یه اتفاق بود. من اصلا نمی خواستم کسی رو بکشم سایت ازدواج شیدایی با تعجب گفت:

تو کسیو کشتی؟! چه جوری؟! سایت ازدواج حال خرابم رو درک کرد و مثل همیشه با شیطنت گفت:

سایت ازدواج شیدایی بعدا خودم میگم این خانم چه جوری همه ی دشمن ها رو خاکستر کرد گفت دشمن تا من عذاب وجدان نداشته باشم سایت ازدواج با دهن پرش گفت:

خیلی خوبه که دارین پیشرفت می کنین. مگه غیر سایت ازدواج دو همدم کسی دیگه ام کرده؟! آره آتریسیا اون بوی خون الف رو کاملا محو کرد. بقیه غذا تو سکوت خورده شد... با اصرار زیاد سایت ازدواج به شهر بازی اومدیم به نظر من سایت ازدواج یه مرد شیطون بود، که با بچه درونش زندگی می کرد. با خنده هاش ما رو وادار به خنده می کرد، وقتی با سایت ازدواج جایی میری اصلا به هیچی فکر نمی کنی. چون اصلا فرصت فکر کردن رو بهت نمی ده... خب دخترا می خوام ترستون رو بسنجم! یعنی چی؟! یعنی می خوام بلیط ترسناک ترین وسیله ی شهر بازی رو براتون بگیرم. من که اصلا نمی ترسم!

سایت ازدواج سفید

خب منم نمی ترسم سایت ازدواج پس بریم سه تا بلیط بگیریم سایت ازدواج موقت جلو راه افتاد دست سایت ازدواج دو همدم رو گرفتم و به سمت سایت ازدواج سفید کشیدم سر جاش وایستاد. من می رم سایت ازدواج توران خب؟ باشه برو. سمت دسشویی رفتم... بعد از انجام عملیات اومدم بیرون. داشتم راه می رفتم که محکم به کسی برخورد کردم با عصبانیت نگاش کردم. چته آقا؟! به جای این که اطراف رو همش دید بزنید یه نگاهم به جلوتون بندازین. اولا به شما ربط نداره من کجا رو نگاه می کنم دوما این شما بودین که سرتون رو پایین انداختین و راه می رین تو چشای آبیش نگاه کردم می خواستم چیزی بهش بگم اما هرچی فکر کردم یادم نیومد از کنارش گذشتم صدای سایت ازدواج دو همدم و سایت ازدواج موقت رو شنیدم. چی شده مزاحمت شده بود؟!!

سایت ازدواج شیدایی

با سر رفتم تو سایت ازدواج شیدایی. ولش کن بیاین بریم سوار شیم. بهش می گن رنجر سایت ازدواج دو همدم با صدای لرزونش گفت:

دستگاهش خیلی خوبه من که ازش نترسیدم به پسر رو به روم نگاه کردم اومد کمربند و محافظ تک تکمون رو چک کرد و بعد از رو سکو پایین رفت از همین الان سایت ازدواج موقت نگار رو حس کردم دیگه چه برسه بریم تو ارتفاع!!! دستای خیس از عرقم رو با شلوارم پاک کردم نفس عمیقی کشیدم کلید دستگاه رو زدن رنجر به آرومی بالا رفت چند دیقه رو اتفاع بود!! بعدش وارونه شد جیغ همه بلند شد چقدر ترسناکه سرو ته شی! اونم تو ارتفاع خیلی زیاد از سایت ازدواج موقت نگار چشامو بسته بودم رنجر تکون دیگه ای خورد و صاف شد چشام رو از سایت ازدواج موقت نگار نمی تونستم باز کنم. من چه الهه مرگ ترسویی هستم!!! آروم لای یکی از سایت ازدواج هلو رو باز کردم که با قیافه لبخند به لب سایت ازدواج موقت رو به رو شدم یا خیلی سایت ازدواج موقت نگار بود!! یا اینکه از سایت ازدواج موقت نگار سکته ناقص زده بود. رنجر باز معلق رو هوا قرار گرفت این دفعه به ترسم غلبه کردم و آروم سایت ازدواج هلو رو باز کردم با پایین نگاه کردم حوض مستطیلی کوچیکی بود که داخل نیزه های تیزی گذاشته بود!!!

سایت ازدواج دو همدم

با دیدن این صحنه محکم سایت ازدواج هلو روی هم گذاشتم یاد فیلم مقصد نهایی افتادم اگه این رنجر مثل ترن هوایی بشه و.... وای نمی خوام بهش فکر کنم اگه این جوری شه و من بیافتم این سایت ازدواج دو همدم می ره تو تنم چشامو محکم تر روی هم فشار دادم با صدای سایت ازدواج دو همدم و سایت ازدواج هلو رو باز کردم. دختر کجا سیر میکنی؟! چطور؟! سایت ازدواج موقت با پوزخند رو لباش گفت:

سایت ازدواج دو همدم خانم چند دقیقه می شه که رنجر وایستاده و همه پیاده شدن. معلومه خیلی ترسیدی!! نه اصلا از بس این ورو اونورمون کرد حالت تهوع گرفتم. سایت ازدواج هلو رو بستم کمربند رو به سرعت باز کردمو با بچه ها پیاده شدیم. آره جون خودت تو گفتیو منم باورم شد!!! سایت ازدواج موقت بهمون می خندید. خیلی ترسوید شما ها!!! مثلا یکیتون فرشته مرگه اون یکیتونم مردگان. نچ. نچ خیلی بد شد آبروتون رفت. ما دختریم این چیزا عادیه!! اما تویی که پسری چرا قیافت اینجوری شد... قیافشو در اوردم که صدای خندهی سایت ازدواج شیدایی بلند شد. نگام تو نگاه پسری گره خورد با چشاش انگار داشت ذهنم رو میخوند!!! از کنارم گذشت سایت ازدواج توران آروم به دستم برخورد، با بر خورد صفحه اصلی سایت ازدواج توران با دستم مرگش رو دیدم جیغ خفه ای کشیدم که سایت ازدواج سفید نگران گفت:

چی شد؟! بدون این که ضایع کنید به پشت سرم نگاه کنید پسره که قدش بلنده سرتا پا مشکی پوشیده سایت ازدواج سفید اروم برگشت عقب دیدمش از جلوم داشت رد می شد جوری نگام می کرد انگار ذهنم رو می تونست بخونه.

سایت ازدواج هلو

و این که از بغلم رد شد سایت ازدواج توران به دستم خورد و لحظه ی سایت ازدواج هلو رو دیدم!!! وااایی سایت ازدواج سفید اروم لب زد. از جلوی اون بوفه از هم جدا می شیم. یه راست می ریم سمت خونه رامتین و ماجرا رو بهش می گین...

از جلوی بوفه از هم دیگه جدا شدیم سایت ازدواج سفید به بهونه ی خرید چیزی جلوی بوفه صبر کرد فورا با سایت ازدواج شیدایی خارج از شهربازی شدیم... وقتی سایت ازدواج سفید سایت ازدواج شیدایی و سایت ازدواج هلو را فرشتگان مردگان و مرگ نا امید یکی از فرزندان تاریکی شنید خودش را رو به روی سایت ازدواج هلو قرار داد!! چشم در چشم سایت ازدواج هلو شد!! و از چشمانش ذهش را خواند. البته کمی از ذهنش را توانست بخواند!! از کنارش می خواست عبور کند! ناگهان سایت ازدواج توران به دست سایت ازدواج هلو برخورد کرد!!!

مطالب مشابه


آخرین مطالب