تونیک زمستونه ای توی تنش قشنگ نشسته بود و یه شلوار جین مشکی، با یه شال که با پوست سفیدش همخونی و تناقض جذابی داشت. یک لحظه انگار ی ک نفر توی کل وجودم فریاد زد: سایت همسریابی و صیغه موقت پارسی کلوب داری چیکار میکنی؟ تو داری سایت همسریابی و صيغه يابي رو، یک دختر که هم جنس سایت همسریابی و صيغه يابي رو آنالیز میکنی؟
بس کن تو باید به فکر سایت همسریابی و صیغه باشی اون آ ینده تو رو می سازه. با این فکر و تلقین های همیشگی، دوباره سایت همسریابی و صیغه موقت پارسی کلوب قبلی بر گشت. اخمام رو گره زدم و با حرصی که سراسر وجودم رو گرفته بود، داد زدم: اینجا چه خبره؟ که همشون برگشتن سمتم و بهم نگاه کردن. با دیدن من همشون ساکت شدن و حدود چند ثانیه سکوت کل خونه رو گرفت و فقط صدای آهنگ شنیده میشد. عروسی خاله بانو و بابا رحیمه.
از لحن شیرینی که داشت نزدیک بود بزنم زیر خنده؛ اما من باید این چیزای سایت همسریابی و صیغه، مثل شیرین کاریهاش، خندههاش، شیرین زبونیهاش، برام بی ارزش میشد تا راحت بتونم ازش دل بکنم و برام مهم نباشه. اخمی بهش کردم که اون لبخند ی که تا حاال روی لبش ند یده بودم، از روی لبش محو شد و دوباره سرش رو پایین انداخت. اگر بگم همه وجودم آتیش گرفت دروغ نگفتم؛ ولی باید برام مهم نبود چه اتفاقی سر سایت همسریابی و صیغه میاد. سایت همسریابی با شماره از ای ن رفتار من انگار خوشش نیومد؛ چون اخماش رو تو ی هم گره زد و با همون چهره غرق در اخمش، بهم نگاه کرد. به درک که خوشش نیومد.
به چشمهای سایت ازدواج موقت رایگان زل زده بودم
همون طور که به چشمهای سایت ازدواج موقت رایگان زل زده بودم و دلخوری ته چشم هاش، اصال برام مهم نبود، سوالم رو دوباره پرسیدم. گفتم توی این خونه کوفتی چه خبره؟ سایت رسمی صیغه ایرانیان یکی از اخمهاش رو داد باال و گفت: خبر خاصی نیست؛ ولی این که شما اصرار دارید خبری باشه، اون دیگه به من ربطی نداره. چشمهام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش و جواب دادم: مطمئنی؟
مطمئنی دیسکو توی این خونه راه ننداختی؟
سایت همسریابی و صیغه موقت پارسی کلوب. صدای سایت همسریابی و صیغه ليست علاقمنديها بود که با تحکم صدام زد. برام مهم نبود سایت ازدواج موقت رایگان؛ یا هر کس دیگه ای، از دستم دلخور بشه؛ یعنی خیلی وقت بود که دیگه برام این چیز ها اهمیت نداشت. بدون از این که به سایت همسریابی و صیغه ليست علاقمنديها نگاه کنم، خطاب بهش گفتم: به تو ربطی نداره.
سایت رسمی صیغه ایرانیان بدون از این که اخمهاش بیشتر توی هم بره، یا عصبانی بشه، سایت همسریابی و صیغه رو با دست چپش به پهلوش چسبوند و گفت: دیسکو راه ننداختم. ی ه آهنگ زدم و کمی هم دست و اینا زدیم که اول صبحی سر حال بشیم، همین. حاال اگر خیلی برای شما مزاحمت ایجاد کرده، عذرخواه ی میکنم. تن صداش آروم بود و هیچ گونه عصبانیتی درش دخ یلی نداشت.
سایت همسریابی فوری دقیقا پنج سال پیش خودم بود
سایت همسریابی فوری دقیقا پنج سال پیش خودم بود؛ افکارش، اعتقاداتش، باورهاش، خالصه همه و همه چیزش شبیه به خودم بود. انگار همه پنج سال پ یشم کپی شده بود و منتقل شده بود روی سایت همسریابی فوری؛ اما من پنج سال بود که فهمیده بودم با اون عقاید فقط خودم رو بیچاره و غرورم رو مضحکه خاص و عام کردم. لبم رو با زبونمتر کردم و پوزخند تلخی که فقط خودم تلخ بودنش رو می چشیدم، زدم. توی خونه من این مسخره بازیها تعطیله؛ ای ن ولنگار بازیها تعطیله. خیل ی دلت میخواد، تشری ف ببر خونه خودتون و اونجا هر غلطی دلت میخواد بکنی، بکن.
سری تکون داد و با همون آرامش قبلیش، بدون از این که حتی خدشه ای بهش بیوفته، با لحن جد ی گفت: پس بفرمایی د شما کال با شادی مشکل دارید و فقط دلتون غم میخواد. سری تکون دادم و بدون از این که حرف ی بزنم، عقبگرد کردم و سمت راه پله حرکت کردم. توی مسیری که داشتم از راهه پله طی م یکردم، جمله اش رو برای خودم مرور کردم. پس بفرمایید شما کال با شادی مشکل دارید و فقط دلتون غم میخواد. آره؛ من بعد از نیلوفر و خورد شدن غرورم، فقط و فقط دلم غم می خواست. از شادی بیزار شده بودم. هر کسی از شادی پیش من حرف میزد، دلم می خواست بزنم کل دکوراسیون صورتش رو پایین بیارم.