قبل از اینکه چیزی بگویم، شهاب کنارم ایستاد: ببخشید عمو... مقصر من بودم که... بابا م یان حرف اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ مازندرانی امد: نصف شبی تو جاده اومدی که چی؟ نگفتیاتفاقی میافته؟ این بچه ست تو چرا بی فکر شد ی؟ بابا عجیب عصبی بود... عمو بازوی بابا را فشرد: مهد ی... پوریا نگاهش را بین من و اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ میچرخاند. .. به آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ریمیکس نزدی کتر شدم... نگاهم کرد و بعد به پوریا چشم دوخت... دوباره نگاهم کرد... دستهایم را جلوی دهانم گذاشته بودم تا گرم بگیرم. .. آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ترکی جلوتر امد... حرف بابا و عمو قطع شد... دستپاچه به اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ رقصیدنی خیره شدم و دستهایم بی حرکت ماند... انگار همه به ما نگاه میکردند. .. دستهایش لباسم را لمس کرد... نگاه پر از ترسم را به پدرم دوختم که اخم ظریف ی بین ابروهایش نشسته بود... آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ریمیکس دکمه ی لباسم که به خاطر گرمای ماشی ن باز کرده بودم را بست و دو طرف پالتویم را به هم نزدیک کرد... صدایش گرفته بود: بروتو خونه سردته... من با عمو حرف میزنم و بعد م ی رم!
از آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ترکی دور شدم
چند قدمی از آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ترکی دور شدم که مادرم با سراسیمه بیرون امد: مهد ی پیداش... با دیدن من حرفش را نصفه گذاشت و رو به رویم ایستاد، نگرانی از چهرهاش میبارید: کجا بودی ؟
دندانهایم از سرما به هم میخورد... به اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ اشاره کردم: اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ رقصیدنی اومده اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ عربی! نفس اسودهای کشی د و در آغوشم گرفت... از گرمای تنش بدنم ارام گرفت... عمو با لبخند به نظر مصنوعی گفت: خب... این لیلی خانم ما که اصال گم نشده بود... بازوی اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ مازندرانی را گرفت: بفرمایید داخل! پوریا کنارم ایستاد و خواست با من همقدم شود که اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ دعوت عمو را رد کرد: شرمنده اقای مقدم. من دیگه برمیگردم!
به اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ رقصیدنی چشم دوختم
با لبهای اویزان به اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ رقصیدنی چشم دوختم... آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ بندری جلوتر رفت و دست اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ مازندرانی را گرفت: بیا تو خاله جان... همش تقصیر لیلی ِکه تو رو هم اذیت کرد. بابا که ارامتر به نظر میرسید، با اصرار آهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ ریمیکس را به ماندن مجبور کرد... پوریا بی توجه به اداب میزبان ی کنارم ایستاد: بری م تو... سردته!
و جلوتر از همه راه افتاد... حس بد ی داشتم... از او فاصله گرفتم و به اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ عاشقانه چشم دوختم... نگاهم میکرد... می دانستم حتی از ایستادنم کنار پوری ا بدش میاید. .. بین او و بابا قرار گرفتم... پوریا جلوتر از همه وارد خانه شد... شناختی که من از پوریا داشتم، به هیچ وجه بی ادب و گستاخ نبود اما رفتارهای ش نشان می داد از بودن اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ عاشقانه راضی نی ست... درست برعکس من!
صورتم را زیر پتو چپ و راست کردم... دوست داشتم هنوز بخوابم... هنوز بی ن انتخاب خواب و بی داری درگی ر بودم که در اتاق باز شد... صدای مادرم امد: ب یا اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ جان... هنوز خوابه! در اتاق بسته شد و متعاقب ان صدا ی اهنگ جدید شاد ۱۴۰۱ مازندرانی بلند شد: این دردونه چقدر میخوابه؟ مادرم انگار درحال انجام کاری بود...