وا چرا نمیکشی پس؟ با لبخند گفتم: _خب میخوام با سایت همسریابی توران جدید ۸۱ مهربونم سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر کنم، شونه بالا انداختم و با شیطنت گفتم: مشکلیه؟ سایت همسریابی توران جدید ۸۱ که از تعجب چشم هاش گشاد شده بود، سرش و کج کرد و لب زد:
_نه والا بخوریم.. از دیدن قیافه ی سایت همسریابی توران جدید ۸۱ خنده ام گرفته بود، با هزار بدبختی جلوی خندم و گرفتم و سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر به خوردن شام کردم. بعد از شستن ظرف ها روی مبل ولو شدم و شبکه های تلویزیون رو زیر و رو کردم، با پیدا کردن یه فیلم سینمایی دست از کنترل کشیدم و مشغول تماشا شدم. سايت همسريابي توران با یه ظرف پر پوفیلا اومد کنارم نشست و مشغول تماشا شد.
حین خوردن پوفیلا و تماشای فیلم گفتم:
_سايت همسريابي توران، بابا کی میاد؟
سايت همسريابي توران به ساعت نگاهی انداخت و گفت: _ساعت ده راه میوفته. لبخندی زدمو گفتم: _ نتونستم امروز باهاش حرف بزنم، دلم براش پر کشید
سایت همسریابی توران جدید روشو سمتم برگردوند و یه نگاهی بهم کرد. منتظر حرفی از جانبش بودم اما سرشو تکون داد و دوباره چشماشو به تلویزیون دوخت! با تعجب گفتم: _ چیشد سایت همسریابی توران جدید؟ چرا اینجوری نگام کردی؟
_خانم از صبح، انقدر هول قرار با احسان بود که به کل یادش رفته به باباش زنگ بزنه بعد میگه چیشده.سرشو تکونی داد و گفت عجب رویی داری تو سايت همسریابی توران. با شنیدن اسم احسان دوباره حال و هوام عوض شد، دوباره صدای قلبم طبل زد.. اب دهنمو قورت دادم، دستام مشت شده بودن چشمام و محکم بستم و نفس عمیق کشیدم. با صدای نسبتا ارومی گفتم: _ نه بخاطر اون نبود سایت همسریابی توران جدید، کارم زیاد بود. سايت همسریابی توران سری تکون داد و زیر لب گفت
نگاهمو از سايت همسریابی توران گرفتم و به تلویزیون زول زدم
_کار داشتم، خوبه کاراشم دیدم چی بود.. نگاهمو از سايت همسریابی توران گرفتم و به تلویزیون زول زدم. بعد از تماشای فیلم و گفتن شب بخیر به سایت همسریابی توران 81 جدید سمت اتاقم راهی شدم. ناخوداگاه، دستم و سمت گوشیم بردم. یه پیام داشتم، به امید اینکه احسان باشه پیام رو باز کردم. اما پیام تبلیغاتی بود. ناامید گوشی و کنار تخت، روی میز گذاشتم و دراز کشیدم. چقدر دوست داشتم احسان بهم زنگ بزنه، اما خب زهی خیال باطل. همش توهمات من بود نباید خودمو به این زودیا میباختم. باشنیدن صدای لرزش گوشیم، از جام پریدم وسیخ نشستم، با عجله گوشی و تو دستام گرفتم بدون توجه به اسم مخاطب تماس رو برقرار کردم _الو سلام؟ صدای شاد پشت تلفن نشون دهنده ی این بود که مخاطب سایت همسریابی تور.. با مهربونی و ذوق گفت: _ سلام به روی ماهت خواهر جان؟ تحویلمون نمیگیریا؟ باخنده گفتم: _ الهی قربونت بشم سایت همسریابی توران دل به دل راه داره ها، همین الان داشتم بهت فکر میکردم.مساوی با همین حرفم لب پاینمو به دندون گرفتمو و با دست چپم یکی زدم تو سرم بابت دروغم. سایت همسریابی توران که از این حرفم خیلی خوشحال شد گفت: _فدات بشم خواهری کجایی چخبر؟ _خونه ام عزیزم کجا میخوام باشم این موقع شب، بعدم سلامتی خبری نیست، تو چخبر؟
_د نه د خواهر من، منو سیا نکن.بگو بینم امروز کجا بودی؟
از شنیدن این حرف سایت همسریابی توران مو به تنم سیخ شد، با شک و ترس گفتم: _کجا میخواستم باشم اخه؟
_گفتم ببینم احیانا با کسی قرار نداشتی؟
صدامو صاف کردم _اها اها امروز با پسر دایی احسان قرار داشتم، البته سایت همسریابی توران 81 جدید میدونه ها.. _پس بگو دیگه سايت همسریابی توران خانم، چیکارت داشت؟شونه ای بالا انداختم و حین به بازی گرفتن گوشه ی لباسم گفتم:
سایت همسریابی توران 81 جدید نشون دهنده ی این بود
_ هیچی نمیگفت، مهم نبود! رفتار سایت همسریابی توران 81 جدید نشون دهنده ی این بود که از تموم حرف های منو و احسان با خبره! با شیطنت گفت: _باشه ابجی جون منم گوشام درازه عر عر، باور کردم خب؟ دیگه داشتم از خجالت و حرص نابود میشدم. معترض گفتم: _این چه حرفیه که میزنی؟ رسما دیونه شدیا، رفتی دانشگاه نه که تیمارستان؟ سایت همسریابی تور خنده ی بلندی کرد و گفت: _من دیونه ی همین نجابتتم خواهر جونم! دیگه داشت زیاده روی میکرد با صدای ارومی گفتم: _ خب دیگه سایت همسریابی تور من خوابم میاد کاری نداری؟