ٰ- به زبون بچه ها! نگاهش عمیق شد و من هنوز فکر میکردم خوابم. - نسبت ی باهاش داری؟! نگاهش پایین تر اومد و رو کلت تو دستم قفل شد. کلت و تو جیبم برگردوندم و گرفته گفتم: - ویلا لواسان بزرگ.زمان حال سوار ماشین شدم. ویلا لواسان ایوان و کنار کشید و باهم مشغول صحبت شدن. فکر میکنم دارن باهم مچ میشن، ایوانم نرم شده بود. جان اومد سمت ماشین و پشت پیش بچه ها نشست. خم شدم سمتش و گفتم: - حوصلت سر میره. لپ ویلا لواسان شیپور و کشید و اونم مثله کنه به دستش چسبید. - سعی میکنم نره یه امشبو. لبخندی زدم و برگشتم و تو جام جابه جا شدم. - کجا بودید؟ تک خنده ای کرد: - یه سوال بپرسم فریحا؟ به خنده اش لبخند زدم و گفتم: - بپرس.
- - تو واقعا هنوز از ویلا لواسان اجاره میترسی؟ این بار منم به خنده افتادم و متفکر گفتم: - باید نترسم؟! - منکه نفهمیدم باالخره میترسی یا نمیترسی. نفس عمیقی کشیدم. - تو روسیه یاد گرفته بودم برم تو دل ترس. خوب بلدم با ترسم کنار بیام، اما از ویلا لواسان نمی ترسم؛ آدم از کسی که قلبش باهاشه نمیترسه...حاال چه یه آدم معمولی باشه چه یه تبهکار، چه بسا ویلا لواسان اجاره! از آ ینه لبخند محوش و شکار کردم. خوب مارموز بود.
- حرف انداخت وسط و جواب سوالمو نداد. ویلا لواسان سوار شد و نگاهش طوالن ی شد که سوالی نگاهش کردم. سرشو به معنای چیزی نیس تکون داد و ماشین و راه انداخت...قبل از پیاده شدن باربد و ویلا لواسان اجاره ریختن تو ماشین و بچه هارو برداشتن. هوفی کشیدم. جان ام پیاده شد. برگشتم سمتش و با لبخند نگاهش کردم. انگشتش و گوشه لبش کشید و سمتم متمایل شد.
- ببند! باحرص خندیدم. - چیو؟ انگشت شصتش و جلو آورد و رو لب پایینیم کشید. - نیشت و خانوم! هوس شیطنت نداشتم وگرنه انگشتش و محکم گاز میگرفتم که رژم و خراب کرد. سرمو عقب کشیدم و با لحن مسخره ای گفتم: - بیخیال اینو، کجا بودی؟ چشماشو ریز کرد. - یه جای خوب! لبامو روهم فشردم و نذاشت بیشتر بپرسم و اشاره کرد پیاده شمو خودشم جلوتر پیاده شد. درو باز کردم و پیاده شدم... بقیه تو حیاط بودن. رفتیم تو حیاط. خونه ویالییشون باغچه خوشگلی داشت و دلباز بود.
ويلا لواسان اجاره روزانه به استقبال اومده بود
ویلا لواسان باستی هیلز و ويلا لواسان اجاره روزانه به استقبال اومده بودن. کف حیاط خیس بود و دو قدم برنداشته کف بوتام لیز خورد. تا اومدم چپه شم کمرم و به چنگ گرفت. کالفه با صدای خش داری گفت: - سعی کن بچه هارو بغل نکنی، حواسم به هر سه تاتون هست. انگار سرما خورده بود! یکم طول کشید حرفش و هضم کنم. براق شدم و اخمامو توهم کشیدم. سمت خونه هدایتم کرد و مجبورا لبخند و دوباره به لبام برگردوندم. با ویلا لواسان باستی هیلز روبوسی کردم و به ويلا لواسان اجاره روزانه دست دادم. ایوانم در جواب سالم گفتنشون فقط سر تکون داد. آداب معاشرتم بلد نیست!
ویلا لواسان علی کریمی خیره بودیم.
بعد یه ربع همگ ی تو سالن جمع بودیم و به بابای اخمالوی ویلا لواسان علی کریمی خیره بودیم. یه مرد قد بلند با موهایی جو گندمی و پیراهن راه راه توسی. از هیچ کس صدایی درنمیومد. بزارید فضارو شفاف سازی کنم. جانان، یونا، سروین رو مبل سه نفره نشسته بودن. فواد و ويلا لواسان و سروش کنارشون رو مبل دیگه. ویلا لواسان شیپور و ویلا لواسان رو مبل دو نفره روبه رو و جان رو مبل تک نفره کنار مبل بابای ویلا لواسان علی کریمی پا رو پاش انداخته بود. نمیفهمم این جان واسه چ ی پاشده اومده. دوقلوهام کنار عسلی مشغول وارسی خوردن ی ها بودن... بیشترم ويلا لواسان پسرم خیلی خوش اشتهاس به مامانش کشیده خب! تک سرفه ای کردم.