ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان خندید
ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان دستی روی گونه ام کشید و گفت: _من باید برم اما روز کاری خوبی رو برات آرزو می کنم. من که هنوزم هم خواب بودم، جوابی ندادم. صدای پاهای نسیم را شنیدم که دور می شود، سریعا از روی تخت برخاستم و به دنبال او دوویدم. جلوی در ایستاده بود؛ به سمت او رفتم و او را محکم در آغوش گرفتم: _مرسی! نسیم هم مرا در آغوش گرفت: _برای چی؟ _برای همه چی!
ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان خندید، من آرام گفتم: _یه مدت کار کنم پول در بیارم قول می دم شرم رو از خونت کم کنم. نسیم ضربه محکمی به کمرم زد: _بیشعور چه شری! بغض کرد و ادامه داد: _حداقل از موقعی که تو اومدی یه امیدی برای خونه اومدن دارم، می دونم میام خونه یکی هست که هم کلامم شه! قول بده هیچ وقت نری! هیچ وقت! بیشتر در آغوشم فشردمش. این فرشته ای از سوی تو بود. ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان از آغوشم بیرون آمد و گفت: _من برم دیگه دیرم شده. لبخندی زدم و سرم را به معنی باشه تکان دادم.
نحوه ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان را گرفتم.
نسیم رفت، ساعت را نگاه کردم، راه دور بود و سریع تر باید آماده می شدم. سریع لباس هایی که ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان برایم گذاشته بود را پوشیدم و از خانه بیرون زدم. سوار نحوه ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان شدم، اکثر کسانی که داخل نحوه ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان بودند، خواب آلود، بی حوصله و خسته بودند. جای نشستن نبود، ایستادم و میله ی نحوه ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان را گرفتم. از ایستادن زیاد کمرم درد گرفته بود، دستم را روی کمرم گذاشتم و کمی خم شدم. اتوبوس ایستاد، بیرون را نگریستم و از اتوبوس پیاده شدم تا ثبت نام سایت صیغه ایرانیان پیاده رفتم، زمانی که به ثبت نام سایت صیغه ایرانیان رسیدم جلوی در ایستادم نفس عمیقی کشیدم و گفتم: _امیدوارم این جا دیگه آرامش داشته باشم.
وارد ثبت نام سایت صیغه ایرانیان شد
وارد محوطه شدم، خلوت بود، کمی زود آمده بودم، جلوی در بسته روی پله ها نشستم. خانم وارد ثبت نام سایت صیغه ایرانیان شد و به من نگاه کرد و لبخندی زد: _دختره سحر خیزی هستی. لبخند خجولی زدم، خانم خسروی کلید را از داخل کیفش بیرون آورد: _نمی خوای درباره حقوقت و سایت رسمی صیغه ایرانیان کاریت بپرسی؟ با لکنت گفتم: _خب چرا... می شه بدونم؟ _آره عزیزم، حقوقت یک میلیون...کمی جا خوردم، برای منی که یک دفعه چند میلیون در می آوردم، بسیار کم بود. خانم خسروی ادامه داد: _سایت رسمی صیغه ایرانیان کاریت هم هشت تا چهار... سری تکان دادم، بالاخره در مطب باز شد، با او وارد مطب شدیم: _امروز یک نفر میاد کارایی که باید انجام بدی رو بهت یاد می ده از فردا این کارا رو دیگه باید خودت انجام بدی.