داستان بگم که مربوط میشه به مادر مادربزرگه دوست دوران کودکیم یعنی جدش .
اون طور که مادربزرگش تعریف می کرد مادرش یه قابله بوده و تو کارش خیلی وارد بوده. اونا شمال زندگی می کردن. از مادر بزرگش نقل می کنه که یه روز دم غروب یه سری افراد در منزل اونا رو می زنن و مثل اینکه کار خیلی مهمی باهاش داشتند. وقتی در رو باز می کنن با صحنه عجیبی رو به رو میشن.
اون طور که میگه اون اشخاص آدم نبودند بلکه " از ما بهترون بودند ". بالاخره این قابله خان کوپ می کنه و کلی می ترسه. اما اونا میگن که باهاش کاری ندارن و فقط ازش کمک می خوان. اونم اینه که یکی از همسرهای رئیسشون داره بچه می زاد خیلی درد می کشه و نیاز به یه قابله داشتن تا کمک کنه بچشون به دنیا بیاد. بالاخره جده دوستم راضی میشه و باهاشون میره. باید بگم که مثل اینکه اون زمانا خانه های روستایی با هم فاصله زیادی داشتن و بنابراین تو اون وقت شب کسی نبوده تا به این پیر زن و دختر جوونش کمک کنه. یعنی کسی اونا رو ندیده. بالاخره جده رفیقم با اونا میره داخل جنگل و به محل زندگی اونا می رسه. در این هنگام همسر زائو میاد پیش طهوران همسریابی و تهدیدش می کنه که بچه رو باید سالم به دنیا بیاره همچنین باید بچه پسر باشه مگر نه می کشنش.
یا بد جوری تهدیدش می کنن . بالاخره قابله میره تو اون مکانی که باید بچه رو به دنیا بیاره. و ظاهرا هم تنها بوده. بالاخره بچه رو سالم به دنیا میاره ولی بچه دختر بوده نه پسر.
اینجا طهوران همسریابی کلی کپ می کنه
اون جور که برای من نقل شده اینجا طهوران همسریابی کلی کپ می کنه. ظاهرا تهدید هم خیلی جدی بوده. تو این اوضاع و احوال بوده که متوجه وجود مقدار زیادی موم در دورو برش می فته. یه هو یه فکر پلید میاد تو سرش. میاد با موم خیلی ببخشیدا آلت دختر رو به آلت پسرونه تغییر شکل میده.
طهوران همسریابی چه حقه کثیفی بهش زده
والا من از کیفیت این کار خبر ندارم ظاهرا خیلی خوب این کار رو کرده بود که اونا هم تشخیص نداده بودن. پدر بچهه برای تشکر یه کیسه پیاز به پیر زن هدیه میده و طهوران همسریابی هم با اکراه قبول می کنه در حالی که تو فکرش به این فکر می کرده که آخه پیازم شد هدیه تشکر . به هر حال با گروهی از افراد قبیله برمی گرده منزل و ماجرا رو برای سایت همسریابی تبیان مادربزرگ دوستم تعریف می کنه. وقتی که کیسه پیازها رو باز می کنه که به سایت همسریابی تبیان نشون بده می بینه که کیسه پر از سکه های طلا شده. فردای اون روز ظاهرا پدر بچهه متوجه میشه که طهوران همسریابی چه حقه کثیفی بهش زده خوب چیکار کنم باید این طوری تعریف کنم دیگه! شما ببخشید و منو درک کنید من نمی دونم طرف کی رو بگیرم! ؟؟؟؟
با تمام عصبانیت میاد خونه سایت همسریابی تبیان و تهدیدش می کنه که اگه پاش رو از خونه بیرون بذاره بد بلایی سرش میاره. به هر حال دو سه هفته سایت همسریابی تبیان جرات نمی کنه از خونه خارج بشه بعد از یه ماه هم سکته می کنه و عمرشو می بخشه به شما. و ماجرا به این شکل تموم میشه. در آخر باید بگم که در مورد صحت این موضوع نمی تونم نظری بدم این چیزی بود که برای من تعریف شده بود و منم براتون نقل کردم ولی یه سوالی تو ذهنمه که اگه این جریان همین طوری اتفاق افتاده باشه یعنی اونا هم نمی تونن از آیندشون بدونن؟ یعنی چطور باباهه نتونسته تشخیص بده بچش پسر می شه یا معتبرترین سایت همسریابی در حالی که آینده انسان ها رو می تونن بگن!!!! داستان بگم که مربوط میشه به مادر مادربزرگه دوست دوران کودکیم یعنی جدش . اون طور که مادربزرگش تعریف می کرد مادرش یه قابله بوده و تو کارش خیلی وارد بوده. اونا شمال زندگی می کردن.
از مادر بزرگش نقل می کنه که یه روز دم غروب یه سری افراد در منزل اونا رو می زنن و مثل اینکه کار خیلی مهمی باهاش داشتند. وقتی در رو باز می کنن با صحنه عجیبی رو به رو میشن. اون طور که میگه اون اشخاص آدم نبودند بلکه " از ما بهترون بودند ". بالاخره این قابله خان کوپ می کنه و کلی می ترسه. اما اونا می گن که باهاش کاری ندارن و فقط ازش کمک می خوان. اونم اینه که یکی از همسرهای رئیسشون داره بچه می زاد خیلی درد می کشه و نیاز به یه قابله داشتن تا کمک کنه بچشون به دنیا بیاد. بالاخره جده دوستم راضی میشه و باهاشون میره. باید بگم که مثل اینکه اون زمانا خانه های روستایی با هم فاصله زیادی داشتن و بنابراین تو اون وقت شب کسی نبوده تا به این پیرزن و معتبرترین سایت همسریابی جوونش کمک کنه. یعنی کسی اونا رو ندیده. بالاخره جده رفیقم با اونا میره داخل جنگل و به محل زندگی اونا میرسه.
در این هنگام همسر زائو میاد پیش طهوران سایت همسریابی و تهدیدش می کنه که بچه رو باید سالم به دنیا بیاره همچنین باید بچه پسر باشه مگر نه می کشنش. یا بد جوری تهدیدش می کنن .
معتبرترین سایت همسریابی بوده
بالاخره قابله میره تو اون مکانی که باید بچه رو به دنیا بیاره. و ظاهرا هم تنها بوده. بالاخره بچه رو سالم به دنیا میاره ولی بچههه معتبرترین سایت همسریابی بوده نه پسر. اون جور که برای من نقل شده اینجا طهوران سایت همسریابی کلی کپ می کنه. ظاهرا تهدید هم خیلی جدی بوده. تو این اوضاع و احوال بوده که متوجه وجود مقدار زیادی موم در دورو برش میفته.
طهوران سایت همسریابی هم با اکراه قبول می کنه
یه هو یه فکر پلید میاد تو سرش. میاد با موم خیلی ببخشیدا سایت همسریابی مجاز در ایران تغییر شکل میده. والا من از کیفیت این کار خبر ندارم ظاهرا خیلی خوب این کار رو کرده بود که اونا هم تشخیص نداده بودن. پدر بچهه برای تشکر یه کیسه پیاز به پیر زن هدیه میده و طهوران سایت همسریابی هم با اکراه قبول می کنه در حالی که تو فکرش به این فکر می کرده که آخه پیازم شد هدیه تشکر.