نمی دونم طرف کی رو بگیرم! ؟؟؟؟
با تمام عصبانیت میاد صیغه تلگرام اصفهان پیرزنه و تحدیدش می کنه که اگه پاش رو از صیغه تلگرامی مشهد بیرون بذاره بد بلایی سرش میاره.
از صیغه تلگرامی مشهد خارج بشه
به هر حال دو سه هفته پیرزن جرات نمی کنه از صیغه تلگرامی مشهد خارج بشه بعد از یه ماه هم سکته می کنه و عمرشو می بخشه به شما. و ماجرا به این شکل تموم میشه. در آخر باید بگم که در مورد صحت این موضوع نمی تونم نظری بدم این چیزی بود که برای من تعریف شده بود و منم براتون نقل کردم ولی یه سوالی تو ذهنمه که اگه این جریان همین طوری اتفاق افتاده باشه یعنی اونا هم نمی تونن از آیندشون بدونن؟
وسط این صیغه تلگرام یک صیغه تلگرام تهران خیلی قدیمی بوده
یعنی چطور باباهه نتونسته تشخیص بده بچش پسر میشه یا دختر در حالی که آینده انسان ها رو می تونن بگن!!!! پدربزرگم از قدیم یک صیغه تلگرام در حدود 3 هکتار تو یکی از روستاهای اطراف بابل استان مازندران داشت که درست وسط این صیغه تلگرام یک صیغه تلگرام تهران خیلی قدیمی بوده که از همه ی صیغه تلگرام تهران های صیغه تلگرامی هم بلندتر بوده مامانم میگه از وقتی یادمون میاد و بچه بودیم همیشه بهمون می گفتند
زیر این صیغه تلگرام مشهد نرید چون لونه ی مارهاست و پر از ماره اون صیغه تلگرامی هم که همین طوری راه می رفتی پر از مار بود، ما دیگه فکر می کردیم زیر اون صیغه تلگرام مشهد خیلی وحشتناکه و چون وسط صیغه تلگرامی و یه جای ترسناک بود هیچ وقت طرفش نمی رفتیم.
انگار همون صیغه تلگرام تهران به خاطر عمر زیادش فرسوده شد
کلآ مثل اینکه این قضیه بین مردم جا افتاده بود که زیر اون صیغه تلگرام مشهد خطرناکه تا اینکه پدربزرگم که فوت می کنه چون دیگه کسی نبوده از صیغه تلگرامی نگهداری کنه می فروشنش و سهم اون قسمت از صیغه تلگرام که این صیغه تلگرام مشهد توش بوده رو یکی از خدمتکارهای پدربزرگم که واسشون تو صیغه تلگرام کار می کرده می خره بعد از مدتی تو کل بابل می پیچه که فلانی 2 میلیارد تومن تو حساب بانکیش پوله و چون آدم ساده ای بوده کل پول رو به یک حساب ریخته بود برای همین تو شهرستان کوچیک هم که همه چی زود می پیچه!!بعدآ معلوم شد که انگار همون صیغه تلگرام تهران به خاطر عمر زیادش فرسوده شده بوده و از ریشه در میاد! اون آقایی هم که سهم مارو خریده بوده می بینه از جایی که ریشه صیغه تلگرام تهران دراومده چیزی مثل فکر کنم یک صندوقچه مشخصه و درش میاره و خیلی به راحتی صاحب گنجی میشه که سال ها تو زمین ما بیده دخترخالم می گفت یکی از استادهاشون تو صیغه تلگرام قم فکر کنم استاد معارفشون بوده (طریقه ی احضار کردن هم زاد رو بهشون گفته بوده که یک سری اعمال خیلی سختی داشته که تا جایی که یادم میاد فکر کنم تا 40 روز چندین چیز مثل گوشت و شکلات و شیر و رو نباید بخوری و یکسری اعمال دیگه که چون خودم دلم نمی خواست، ازش دقیق نپرسیدم. اینارو هم همین طوری گذری بهم گفت بعد از انجام همه ی این اعمال بعد از 40 روز همزادت رو می بینی که حتی اینم یک شرایط خاصی داره و به راحتی برای هر کسی نمیشه می گفت مثلآ اگر اولین بار که دیدیش بترسی و وحشت کنی میره و دیگه برنمی گرده. باید قابلیت دیدنش رو داشته باشی. حتی می تونه در خیلی موارد کمکت کنه.ولی نباید ازش هر چیزی بخوای منظورم چیزیه که مثلآ از نظر اخلاقی درست نباشه یا چیزای دیگه چون ممکنه که بره اینو هم یادمه که گفت اگرم ازش بخوای کاری رو نکنه چون ناراحتت می کنه گوش میده چون اینو دخترخالم پارسال برام تعریف کرده بود و منم دیگه اصلآ بهش فکر نکردم چیز زیادی یادم نیست ولی این طور که تو میگی فکر نمی کنم همزادت باشه چون همزاد بیشتر جنبه ی کمک داره ولی اینی که تو میگه بیشتر انگار آزارت میده در ضمن همزاد هر وقت که تو بخوای حاضر میشه نه اینکه خودسر باشه..
راستش این قضیه ی تو شبیه قضیه ی خواهرمه البته برای اون به این شدت نیست یه مدتی بود که خواهرم می گفت شب ها که می خوام بخوابم یه صداهایی می شنوم مثلآ یه روز صبح گفت دیشب کسی داشت دعوا می کرد؟
غروب از صیغه تلگرامی مشهد راه افتادیم
ما بهش گفتیم نه ولی اون می گفت اما من صداشونو می شنیدم یا گاهی می گفت می خوام بخوابم یه دفعه می شنوم کسی صدام می کنه بیدار میشم می بینم کسی نیست یا یه بار به من گفت دیشب که داشتم می خوابیدم صدای راه رفتن اومد فکر کردم تو پاشدی بری دستشویی یا آب بخوری ولی بلند شدم دیدم چراغ اتاقت خاموشه و خوابیدی من خوب مطمئنم که خواهرم دروغ نمیگه ولی همیشه بهش می گفتیم حتمآ خواب دیدی یا تو خواب و بیداری بودی شاید دچار توهم شدی ولی می گفت بیدار بودم . تا اینکه یکی دو هفته پیش که داشته از صیغه تلگرام قم برمی گشته توی راه تو اتوبوس اتفاقی به یک خانومی برمی خوره که خیلی اهل و بوده و به مرتبه ای رسیده بوده که خیلی چیزارو درک می کرده وقتی خواهرم این جریان و بهش میگه اون تایید می کنه و میگه تو به نحوی باهاشون ارتباط داری رستوران مردگان خانومم راهی شمال شده بودیم تا یه پنجشنبه و جمعه آرام و خوش داشته باشیم.حدود غروب از صیغه تلگرامی مشهد راه افتادیم جاده کمی شلوغ بود اما جارجرود و رودهن رو که رد کردیم خلوت و خلوت تر شد. حدودا نیم ساعت مونده بود برسیم که. . . با خانومم راهی شمال شده بودیم تا یه پنجشنبه و جمعه آرام و خوش داشته باشیم.حدود غروب از صیغه تلگرام اصفهان راه افتادیم جاده کمی شلوغ بود
بریم صیغه تلگرام اصفهان مادرزنم اینا
اما جارجرود و رودهن رو که رد کردیم خلوت و خلوت تر شد. حدودا نیم ساعت مونده بود برسیم که به پیشنهاد خانومم گفتیم شام رو یه جای باصفا بزنیم و بعد بریم صیغه تلگرام اصفهان مادرزنم اینا.در پی رستوران بودم