اعتماد ندارم. فوقش یه هفته کاره و بعدش دیگه عشق و حال و این قدر گفت که من راضی شدم.
فردا غروب من و سايت همسرگزيني بهترين همسر آماده رفتن بودیم
قرار شد تفنگ شکاری پدرشو هم بیاره و منم یه قمه با خودم برداشتم تا در مواقع لزوم ازشون استفاده کنیم. فردا غروب من و سايت همسرگزيني بهترين همسر آماده رفتن بودیم. همه چیز ردیف بود. لباس هامون و پوشیدیم و راه افتادیم.
سايت همسرگزيني بهترين همسر جلو و من پشت سرش. تا این که رسیدیم به سنگ. چون یه کم زود بود ساعت 9: 30 یه کم نشستیم و استراحت کردیم تا ساعت 11: 30. بعد بلند شدیم و چکش و ژنراتور رو از مخفی گاه در آوردیم و بردیمشون بالای سنگ. یه لامپ هم با خودمون آورده بودیم که وصلش کنیم به ژنراتور تا اطرافمون رو روشن کنه و بهتر بتونیم کار کنیم.
کارو شروع کردیم و باز نیم ساعت من و نیم ساعت سایت همسریابی بهترین همسر گزینی تا ساعت 5 صبح کار کردیم و خیلی خوب پیش رفتیم. یعنی با پیش بینی های ما حداکثر تا یه هفته دیگه می رسیدیم به اتاقک وسط سنگ. چند شب دیگه هم کار کردیم و هر روز سوراخ عمیق تر می شد تا جایی که وقتی می رفتیم توش واسه بیرون اومدن باید یکی دستمون رو می گرفت. یکی از شب ها ساعت حول و حوش 2 نیمه شب بود و یه بارون خیلی نرمی می زد اگه شمال تشریف آورده باشید حتما می دونید منظورم چه جور بارونیه. سایت همسریابی بهترین همسر گزینی در حال کار کردن بود و کاملا تو سوراخ بود و نه من اون و می دیدم نه اون منو و مطمئن بودم صدای چکش اونقدر بلند هست که حتی اگه داد هم بزنم صدامو نمی شنوه و من هم رو سنگ دراز کشیده بودم و بدجوری خوابم میومد. نیمه خواب بودم که یهو حس کردم یکی داره می زنه به صورتم فکر کردم سایت همسریابی بهترین همسر گزینی که اومده منو بیدار کنه تا برم تو سوراخ اما چشمم و که باز کردم کسی نبود پا شدم و رفتم طرف سوراخ دیدم سایت همسریابی بهترین همسر گزینی داره کارشو می کنه و اصلا حواسش نیست. یه کم ترس ورم داشت اما با خودم گفتم حتما خیالاتی شدم.
سایت همسریابی همسرگزینی بهترین همسرو صدا کردم
اومدم و دوباره دراز کشیدم. ولی دیگه خوابم نمیومد فقط چشمامو بسته بودم صداهای عجیبی دور و ورم می شنیدم صدای خنده های بلند که از دور میومد صدای گریه یه زن ولی ساعت دو بود و تا حداقل دو ساعت دیگه مونده بود تازه ما اینقدر از اولین روستا دور بودیم که عمرا صداش به اینجا می رسید. پا شدم و با عجله رفتم سمت سوراخ و سایت همسریابی همسرگزینی بهترین همسر صدا کردم اما نمی شنید واسه همین با دستم زدم رو شونش. اون بیچاره هم با این کار من بدجوری ترسید و نزدیک بود چکش رو بزنه رو پاش.. چکش رو خاموش کرد و گفت چیه ؟ وقتی صدای چکش قطع شد همه صداها هم قطع شد و یه سکوت خیلی سنگینی همه جا رو گرفت فقط از دور صدای پارس سگ میومد و من همین طوری دهنم نیمه باز مونده بود و به اطراف نگاه می کردم. سایت همسریابی همسرگزینی بهترین همسر آروم زد زیر گوشم و گفت چته ؟ با این کارش من یهو از جام پریدم. نمی دونم چرا ولی یه لحظه ته دلم یه جوری شد. با این کارم سایت همسریابی همسرگزینی بهترین همسر زد زیر خنده و یه ریز می خندید.
منم با عصبانیت به سایت همسریابی همسرگزینی بهترین همسر نگاه می کردم یهو احساس کردم ورود به سایت همسرگزینی بهترین همسر داره خیلی غیرعادی می خنده و هر لحظه خندش شدید تر میشه و سرش و تکون می داد من داد زدم امیر خفه شو نخند. ولی اون دیگه به طرز وحشتناکی داشت می خندید وسعی می کرد از سوراخ بیاد بیرون اما نمی تونست یه لحظه به دست های ورود به سایت همسرگزینی بهترین همسر نگاه کردم که رو لبه ی سوراخ بود باورم نمی شد سه تا انگشت کلفت داشت دستاش خیلی وحشتناک بودن ولی هر چی سعی می کرد نمی تونست بیاد بیرون من عقب عقب اومده بودم و دیگه صورت سایت همسرگزینی بهترین همسر رو نمی دیدم فقط دستاش معلوم بود. از ترس همه بدنم می لرزید و صدای خنده سایت همسرگزینی بهترین همسر هنوز بلند بود و خیلی وحشتناک تا این که دیدم سایت همسرگزینی بهترین همسر داره با زحمت از سوراخ میاد بیرون نصف بدنش اومد بیرون و بعد کاملا اومد.
من دیگه کاملا سکته کرده بودم صورت سایت همسرگزینی بهترین همسر انگار سوخته و متلاشی بود نمی تونست رو پاش وایسه و هی می خورد زمین و دوباره پا می شد و میومد سمت من.
طرف سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید شلیک کردم
به سرعت پریدم و تفنگ رو گرفتم و به طرف سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید شلیک کردم صدای شلیک گلوله تو تمام دشت پیچید وآروم چشمام رو باز کردم دیدم صدای چکش برقی هنوز میاد تند از جام بلند شدم و رفتم سمت سوراخ و دیدم سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید داره کار می کنه.
صداش کردم اما نشنید خواستم با دست بزنم رو شونش اما پشیمون شدم فقط همون بالای سوراخ نشستم و دورو ورم رو نگاه می کردم. صدای چکش قطع شد و سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید با آستینش عرق پیشونیش رو پاک کرد و بعد بلند صدام کرد و وقتی جوابش رو دادم جا خورد. گفت من فکر کردم خوابی این جا چیکار می کنی.
سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید خندید
قبل از اینکه منتظر حوابم بشه دستش و دراز کرد و گفت کمک کن بیام بالا من همین طوری نگاش می کردم اونم نگام می کرد گفت معطل چی هستی زود باش دارم از خستگی میمیرم. دستش رو گرفتم و اومد بالا.. یه کم لباساش رو تکوند و به من گفت خوب بیا یه کم بشینیم صحبت کنیم بعد تو برو اومدیم نشستیم. امیر گفت: به نظرت چه قدر دیگه کار داریم. گفتم نمی دونم زودتر تموم شه امنیت نداره این جا. سایت همسرگزینی بهترین همسر جدید خندید و گفت: نابرده رنج گنج میسر نمی شود. من گفتم: جم کن بابا واسه من شعر میگه می دونی چی شد همین یه ربع پیش و بعد ماجرا رو براش تعریف کردم. گفت چرت نگو همش فکر و خیاله. اصلا جن چیه ؟ این چیزا وجود ندارن. من که از این چیزا نمی ترسم. بیا برو سر کارت منم یه چرت بخوابم. منم چیزی نگفتم و رفتم تو سوراخ و چکش رو روشن کردم. صدای چکش تو سوراخ حبس می شد و چند برابر می شد واسه همین من عملا هیچ صدای دیگه ای رو نمی شنیدم.
سايت همسرگزيني بهترين همسر رو صدا کردم
همین طوری حواسم به کارم بود و چیزی نمی شنیدم. نیم ساعتی کار کردم و خسته شدم. چکش رو خاموش کردم و سايت همسرگزيني بهترين همسر رو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. چند بار صداش کردم ولی جواب نداد. فکر کردم رفته پایین دستشویی منتظر موندم تا بیاد اما خبری نشد. بی خیال شدم و دوباره چکش رو روشن کردم و یه کم دیگه کار کردم ولی خیلی خسته بودم واسه همین دوباره دست از کار کشیدم و سايت همسرگزيني بهترين همسر رو صدا کردم بازم جوابی نیومد. دیگه واقعا ترسیدم. تمام سعی خودمو کردم که بیام بیرون.