و ماشین رو از پولی که جمع کرده بودم خریدم : خب بقیه امیر: وقتی عاشق همسرم شدم دنبالش بودم و کال ازش اطالعاتی کسب کردم خونواده اش کیه چیکاره است تا اینکه یه روز شادی با دو نفر اومدن شرکت که با فریماه خانوم کار داشتن : کی بودن اون دو نفر امیر: آقا فرهاد و هستی، وقتی سایت همسریابی فیسبوک اون ها رو دید خیلی عصبی شد اما نفهمیدیم چرا : برای چی اومده بودن امیر:
همسرم مثل اینکه درباره من به عموش گفته بود
بعد اینکه من ازدواج کردم لینک فیسبوک
اونام اومده بودن درباره من از عمه فریماه بپرسن، بعد اینکه من ازدواج کردم لینک فیسبوک بهم گفت از دخترش خوشش اومده من باید روش کار کنم تا به لینک فیسبوک جواب مثبت بده البته به عمه فریماه هم همینو گفت منم باور کردم
: نپرسیدی چه انتقامی امیر: چرا گفت میخوام باهاش نامزد کنم
بعد به هم بزنم : قضیه اس ام اس ها چیه امیر: اون اس ام اس ها مال سه سال پیشه هستی اومده بود شرکت اما با عمه فریماه رفت و گوشیش جاموند میخواستم ببرم تحویل بدم که لینک فیسبوک بهم گفت میخوام کاری کنم که بهم جواب رد ندن منم گفتم چیکار که بهم یک ورقه 4Aداد از روی او یاسر پیامک به یکی از شماره های همسریابی هلو پیامک میداد فردا صبحش گوشیو دادن
به من ومنم گذاشتم سرجاش اما کار هیچوقت به پرینت و اینا نرسید که بعدا فهمیدم دو سال پیش استفاده کرده از اون پیامکها : چرا اومدی ایران و بیخیال مدیریت شدیامیر: وقتی فهمیدم همسریابی هلو هستی و دزدیده و شوکه شدم نمیخواستم پلهای پشت سرمو خراب کنم اومدم ایران و به کمک پدرزنم و برادر زنم و سرمایه خودم نصف سهام رو خریدیم که پدربزرگم هم سهامشو بنام من کرد وقتی ماجرای رابطه پدرم ومن وشنید اما نصف سهام مال همسریابی هلو بود
تو چشماش خود بهشش اصرار کردم بگه چیشده که قضیه انتقامو گفت : شما هم قبول کردی کمک کنی سام: من فقط مواظب هستی بودم کجا میره میاد و به سایت همسریابی آمار می رسوندم اما وقتی با این خانواده آشنا شدم پشیمون شدم و به سایت همسریابی گفتم بیخیال شه اما قبول نکرد تا اینکه هستی قبل سایت همسریابی نامزدی رو بهم زد که همسریابی شیدایی عصبی تر شد و بهم میگفت
میخواد بدزده اما باور نکردم یک روز قبلش یاسر بهم زنگ زد و قضیه رو گفت منم برگشتم ایران سام میخواست همدستیش تو قضیه همسریابی شیدایی رو بگه که یاد حرف هستی افتاد که گفته قول بده یک راز بمونه (: طبق گفته مرحومه سعادت شما کمکش کردی سام: بله : بعد اون با همسریابی فیسبوک ارتباط داشتی سام: خیلی دنبالش گشتم اما پیدا نکردم: میتونین بشینین بعد اینکه یاسرو هم به جایگاه دعوت کرد رو به همسریابی فیسبوک گفت :
آقای فرهمند بفرمایین جایگاه همسریابی فیسبوک به سمت جایگاه رفت : خب تعریف کنین همسریابی فیسبوک:
سایت همسریابی فیسبوک: وقتی فهمیدم
چیو بپرسین بگم : اول درباره اس ام اس ها سایت همسریابی فیسبوک: وقتی فهمیدم هستی عاشق یکی دیگه شده برای بار دوم غرورمو شکست احساس حقارت میکردم که یک دختر نقشه هامو برآب کنه برنده بشه البته هستی هیچوقت تنها نبود : چرا سایت همسریابی فیسبوک: شوهرشون عاشقش بودن نتونستیم این دوتارو جدا کنیم برای اینکه یاسر لو نره از ایران خارجش کردیم : تو ایران بودی اونموقع سایت همسریابی فیسبوک: ازوقتی هستی و دزدیدم رفتم ترکیه اما حدس زدم سام لو بده منو یواشکی با یاسر به آمریکا رفتم