با وب سایت صیغه دات میر واسه آرتان دست تکون دادم
با وب سایت صیغه دات میر واسه آرتان دست تکون دادم و وارد پارکینگ شدم درو با کلیدم بی سرو صدا باز کردم و رفتم داخل. تو راه رو وایستادم... من می تونستم ببینمش، اما اون نه. بالششو بغل کرده بود و نشسته بود... و به رو به روش خیره شده بود... تا اونجایی که من می دونم الان باید سریال اون دختر مو نارنجیه رو می دید! با دیدنش تو این حال، اونم وب سایت صیغه دات میر تولدش اشک تو چشمام جمع شد... چقدر ما تو تنهاییامون غرق شدیم. چمدونارو همونجا گذاشتمو اروم قالب پلاستیکی کیک و دراوردم... وب سایت صیغه دات موقت گذاشتم روش.
تولدت مبارک وب سایت صیغه دات می قصه ها!
و فندکو از روی قفسه ای که تو راهرو بود برداشتم و شمعو روشن کردم گلومو صاف کردم... صدام عالی نیست... اما گوش نوازه! در حالی که به سمتش می رفتم شروع کردم به خوندن تولد... تولد... تولدت وب سایت صیغه دات میگ... مبارک مبارک تولدت مبارک. رفتم جلوش دو زانو نشستم. بیا شمعارو فوت کن که زنده باشی... تنت شاد و دلت خوش! اشکایی که تو چشماش جمع شده بود... دونه دونه رو گونه هاش ریخت... بعدم محکم بغلم کرد. تولدت مبارک وب سایت صیغه دات می قصه ها! فکر کردم فراموش کردی!
ازم جدا شد؛ چشماشو بست تا ارزو کنه... یه قطره اشک از چشمش چکید... بعدم وب سایت صیغه دات موقت فوت کرد... منم با وب سایت صیغه دات میر واسش دست زدم. بگو که کلا برگشتی! آره برگشتم… وای اومدی خواهر نازم! در جواب ابراز خوشحالیش وب سایت صیغه دات میر دندون نمایی زدم و گفتم: من برم یه دوش ده دقیقه ای بگیرم و بیام. مرسی احساسات!
وب سایت صیغه دات میگ بدو برو حموم
خنده ای کردم و واسش بوس فرستادم. اینم احساسات! بعد از دوش گرفتن یه تیشرت شلوار معمولی پوشیدم و گفتم. وب سایت صیغه دات میگ بدو برو حموم. کار داریم... نپرس چیکار! دستی به صورتش کشید و گفت باشه. چه عجب! منم تو این فرصت چمدونو ساکمو جابه جا کردم و در عرض ده دقیقه خونه رو جمعو جور کردم. بعدم ساک خوردنیا رو دراوردم و وسایل لازانیا رو اماده کردم و بعد از انجام کارای لازم گذاشتمش تو فر گاز نیمه سالم وب سایت صیغه دات می. بعدم ژله ها و حله هوله هایی که از قبل چیدمو اماده کرده بودم و یه فیلم کمدی رو که تعریفشو از طاها شنیده بودمو گذاشتم تو دستگاه تا بعد از شام ببینیمش.
وب سایت صیغه دات می اون پیراهنه که رو تختته رو بپوش
کادوی خودمو ارتان و طاها! روهم گذاشتم زیر میزش... خب حله. حالا برم سر وقت خودم.... پیراهنی رو که عروسی ناهید و سهیل گرفته بودمو پوشیدم... موهامم خشک کردم و به صورت شلوغ بستم با یه رژ سرخابی به کارم خاتمه دادم... پیراهن گلبهی عروسکی وب سایت صیغه دات میگ رو که خیلی بهش میومد و دراوردم و گذاشتمش رو تخت.... رفتم تو هال، صدای در حمومو شنیدم. با صدای بلند گفتم: وب سایت صیغه دات می اون پیراهنه که رو تختته رو بپوش. چرا؟! بپوش دیگه... پنج دقیقه دیگه میام پیشت. خیله خب. با صدای فر رفتم سمتشو لازانیا رو از توش در اوردم...
بعدم رفتم پیش وب سایت صیغه دات میگ
به به عالیه! ظرفا و نوشابه رو اماده کردم و گذاشتمشون رو میز. بعدم رفتم پیش وب سایت صیغه دات میگ. و با دستگاه فر کنندشه دست به کار شدم. وب سایت صیغه دات می اولش تعجب کرد. بعدم دیگه عادی رفتار کرد. چتری موهاشو فر کردمو بالا دادم.. یه تیکه از پشت موهای کوتاهشو بالا بستمو فر کردم... بقیشم همینطور. و آرایش ماتی رو، رو صورتش نشوندم. خیلی دلربا شد.... خیلی! اینکارا واسه چیه؟ مگه ما دل نداریم یه وب سایت صیغه دات موقت واسه خودمون خوشگل کنیم... اللخصوص وب سایت صیغه دات موقت تولد تنها خواهرم! خنده ای کرد و گفت: ینی عاشقتم. متوجه ذوق از ته دلش شدم... چقدر خوب که خوشحال شد؛ حالا صبر کن… بیشتر عاشقمم میشی....