وارد کانال پیوند دائمی شدیم
_امشب نمی خوام کانال ازدواج پیوند دائم بدم! لینک کانال پیوند دائم به خاطر من دوباره جون یه نفر دیگه هم به خطر بیوفته! لینک کانال پیوند دائم جلوی کانال پیوند دائمی ترمز کرد: _اون که همیشه جلوی تو کوتاه میاد، بگو کانال ازدواج پیوند دائم نمی دی! _این دفعه کوتاه نمیاد، گلوم گرفت این قدر که جیغ زدم. از ماشین پیاده شدم، وارد کانال پیوند دائمی شدیم و روی میز دو نفره ای نشستیم. _چرا از گروه باراد جدا نمی شی خب؟ با انگشت سبابه و شستم شقیقه هایم را فشردم: _نه! نمی تونم! من نه درس خوندم نه چیزی! نمی تونم از گرسنگی بمیرم. بازدمم را محکم بیرون دادم، ادامه دادم: _گفت اگر کانال ازدواج پیوند دائم امشب رو ندم، خونم و ماشینم رو ازم می گیره! نگذاشتم بغض در چشمانم لانه کند: _دوست ندارم یه بار دیگه آوارگی رو تحربه کنم.
سهم من از دیدن کانال پیوند دائما، فقط در رویاها و خاطره ها است.
کانال پیوند دائما دستش را روی دستم گذاشتم: _خواهر کوچولوی من همه جوره روی من حساب کن. چشم هایم را گشودم، چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شود. در ماشینی بودم. با ترس به کنارم نگاه کردم اما با دیدن کانال پیوند دائم، قلب نا آرامم، آرام گرفت. سهم من از دیدن کانال پیوند دائما، فقط در رویاها و خاطره ها است. اگر آن شب، آن کانال ازدواج پیوند دائم را نمی دادم، این عذاب وجدان یک عمر با من همراه نبود. ولی بالاخره این بند را پاره کردم، بر ترس خودم غلبه کردم و از گروه باراد بیرون آمدم. کانال پیوند دائم با دیدن چشم های باز من، لبخندی زد: _بیدار شدی خواب آلو. بدن خشکم را تکان دادم: _از کجا من رو پیدا کردی؟ _از اول راه هم دنبالت بودم! به آراد چیا گفتی؟ سرم را به شیشه تکیه دادم و جوابی به کانال پیوند دائم ندادم.
کانال پیوند دائم سکوت کرد
سه روز به عید مانده بود. چه سالی شود، امسال! _از دستم ناراحتی؟ _نباید باشم؟ کمی مکث کرد: _اگر بهت دروغ گفتم، همه اش به خاطر خودت بود. شانه بالا انداختم: _بی خیال! کانال پیوند دائم سکوت کرد، بیرون را نگاه می کردم اما غرق در افکارم بودم. افکار می تواند انسان ها را در خودش غرق کند و آن هارا به قتل برساند. شیشه را پایین کشیدم، باد ملایمی به صورتم خورد. نفس عمیقی کشیدم و چشمانم را بستم.
دست کانال پیوند دائم تلگرام را رها کردم
عجیب این روز ها دلم آغوشت را می خواهد. _پیاده شو! با صدای کانال پیوند دائم تلگرام چشم گشودم. به بیرون نگاه کردم، همان جای همیشگی! پاهایم را به بیرون آویزان کردم ولی نیرو ایستادن روی آن ها را نداشتم. کانال پیوند دائم تلگرام دستم را گرفت و کمکم کرد تا بایستم. ایستادم و به آسمان نگریستم. او هم دلش باریدن می خواست! دست کانال پیوند دائم تلگرام را رها کردم و با فاصله از او ایستادم. دستم را روی سینه ام، گره زدم. _از این آرامشت لینک کانال پیوند دائم. به کانال پیوند دائم تلگرام نگاهی انداختم و جوابی ندادم. _چی تو ذهنت هست؟