مسیر گفتگوی مهری و ناهید به گذشته ها کشیده شد نگاه سایه به برادر سایت نازیار همسریابی که به او خیره شده بود.
افتاد لبخندی به روی سایه زد که از نگاه تیزبین ارمین دور نماند پسر جوان از جا برخاست و روی صندلی نزدیک سایه نشست و با لبخندی گفت: من نازیار سایت همسریابی موقت و دائم برادر کوچک سایت نازیار همسریابی پیامها که توی این جمع کلا فراموش شده ام لبخند ملیحی زد و گفت: از آشناییتون خوشبختم ما در بچگی همبازی های خوبی برای هم بودیم متاسفم!
اما من از اون دوران هیچی به خاطرم نمونده و شما وخانوادتون رو اصلا به یاد نمیارم.
حتما همین طوره چون وقتی ما از این خونه رفتیم شما سه چهار سالتون بیشتر نبود به هر حال خوشحالم که برخلاف برادرتون شما خیلی مهربون و خونگرم هستین سایت همسریابی نازیار پیشخوان خندید و گفت: درسته که سایت نازیار همسریابی پیامها یکم گوشت تلخ و سرده ولی در کل خیلی مهربونه فقط یکم؟
نگاهش را به سایت همسریابی نازیار پیشخوان دوخت
خوب نه، یکم زیاد از این واژه هر دو خندیدند. ناخوداگاه نگاه سایه به سایت نازیار همسریابی پیامها افتاد که با اخم های درهم به ان دو خیره شده بود. زهر خندی تحویلش داد و نگاهش را به سایت همسریابی نازیار پیشخوان دوخت. سایت همسریابی نازیار پیشخوان دوباره گفت: شما خیلی زیبا و متینید، راستش من به سایت نازیار همسریابی پیامها حسودیم میشه که خانواده همیشه بهترین ها رو فقط برای اون می خوان شما به من لطف دارید. راستش شما دوبرادر اصلا شبیه هم نیستین و اخلاقتون با هم خیلی در تضاده سایت همسریابی نازیار اناهیتا نگاهی به ارمین انداخت و گفت: بله! سایت همسریابی نازیار ورود کاربران یکم خودشیفته و عنقه که این به دلیله موفقیت هایی که توی این سن کم کسب کرده و باعث غرورش شده ولی در کل پسر بدی نیست. اون فقط یکم دلخوره که چرا باید تو عصر اینترنت و الکترونیک ازدواج اون مثل عصر جاهلیت از پیش تعیین شده باشه، البته اگر من جای اون بودم یه لحظه هم وقت رو تلف نمی کردم.
من همون اول که شما رو دیدم متوجه شخصیت برجسته تون شدم وبا صراحت می گم آرزو می کنم موفق بشید مقابل دو خونواده بایستید چون نمی خوام هرگز شاهد زجر کشیدنتون در کنارسایت همسریابی نازیار ورود کاربران باشم. سایت همسریابی نازیار ورود کاربران از جا برخاست و در حالی که پدرش را مخاطب قرار می داد گفت: پدرجان دیر وقته بهتر دیگه رفع زحمت کنیم نگاهی به سایت همسریابی نازیار ورود کاربران انداخت و گفت: هنوز که سرشبه پسرم! سایت همسریابی نازیار جدید نگاه کوتاهی به سایت همسریابی ناز یار انداخت و گفت: ساعت از یازده گذشته، فکرنمی کنید نشستن زیاد برای حال حاج اقااصلا خوب نیست ؟!
آقای مشایخ دوباره گفت: بله درسته من به کلی وقت و از یاد برده بودم خانواده مشایخ همه از جا برخاستند و در برابر اصرار خانواده ستوده کوتاه نیامدند و عزم رفتن کردند. روی راه پله لحظه ای سایت همسریابی نازیار جدید کنار سایه ایستاد و آرام در گوشش زمزمه کرد: امیدوارم حرف های امشبمون و فراموش نکرده باشین لحظه ای به صورت گستاخ و مغرور او خیره شد و سپس سریع از او فاصله گرفت.
فصل دوم بعد از اینکه وسایل پذیرایی را به کمک سایت همسریابی نازیار اناهیتا جمع کرد و شست، بی هیچ حرفی به اتاقش پناه برد و پس از پوشیدن لباس خوابش بدرون رختخواب خزید.
سایت همسریابی نازیار اناهیتا وارد اتاقش شد
ولی وقتی اورا خوابیده دید آرام اتاق را ترک کرد، اما او بیدار بود و داشت با خودش کلنجار می رفت، اینکه چه حرف هایی به پدرش بگوید و چگونه مانع این ازدواج مسخره شود.
خودش خوب می دانست اگر سایت همسریابی نازیار جدید آن حرف ها را نمی زد فردا حتما جوابش مثبت بود و اینک داشت با خودش رویای زندگی با آرمین را می چید. اما با توجه به اینکه نظر آرمین را نسبت به این ازدواج می دانست دیگر نیازی نبود خود را خوار و ذلیل کند، سایت نازیار همسریابی بدون هیچ لفافه ای صراحتا به او گفته بود برنامه دیگری برای زندگیش دارد.
شاید هم زن دیگری در زندگیش بود
با این فکر که سایت نازیار همسریابی زن دیگری را دوست دارد
که با این برنامه از پیش تعیین شده برنامه خودش را کنسل شده می دید، با این فکر که سایت نازیار همسریابی زن دیگری را دوست دارد مصمم شد فردا جواب منفیش را به پدر اعلام کند و با آرامش به خواب رفت.
صبح کمی دیرتر از هر روز از خواب بیدار شد و برای خوردن صبحانه به آشپزخانه رفت. مادرش درحالی که سینی صبحانه پدرش را در دست داشت گفت: ساعت خواب سایه جان! مگه سایت همسریابی ناز یار چنده؟
سایت همسریابی ناز یار از ده گذشته، نازنین تا الان بیست بار تماس گرفته درحالی که لقمه در دهان می گذاشت گفت: نازیار سایت همسریابی موقت و دائم باشه باهاش تماس می گیرم، بابا بیداره ؟
آره عزیزم! می خوای بری پیشش؟
می خوام بهش بگم با این خواستگار مخالفم، تو این سال ها اون همه خواستگارهام و رد کرد نازیار سایت همسریابی موقت و دائم حالا این یکی رو من رد می کنم. مادر با ناراحتی به طرفش خیز برداشت و گفت: تو داری چی میگی؟
نمی دونی گفتن این حرف چقدر حال بابات و خراب می کنه؟
مامان صحبت یک عمر زندگیه مگه ما بد آدمی و برات انتخاب کردیم؟
کی بهتر از سایت نازیار همسریابی!
هم تحصیل کرده است هم مودبه، خوشتیپ و خوش قیافه است اهل دود و دمم که نیست وضع مالیش هم که عالیه مگه همه چیز فقط پوله مامان! به من بگو این پسر بدبخت چه ایرادی داره ؟
با خشم گفت: مامان جون اون هیچ ایرادی نداره ولی من نمی پسندمش تو خوشی زیاد زده زیر دلت دو تا دکتر و مهندس اومدن خواستگاریت فکر کردی دختر شاه پریونی آخه به من بگو تو مامان منی یا این پسره؟
من مامان توام، چون نگرانتم و بهت اجازه هم نمی دم که با غرور بیجات زندگیت سایت همسریابی نازیار اناهیتا و به لجن بکشی زندگی من و شما دارین به لجن می کشین که به خاطر یه گذشته بی خود به فکر احساس دوجوون نیستین تو در مورد گذشته هیچی نمی دونی پس نمی تونی همین طوری قضاوت کنی نمی دونم و نمی خوام هم بدونم!
آخه من نمی فهمم این خانواده توی این همه سال کجا بودن که یکدفعه سرو کله شون پیدا شده؟!