اگر telegram دوست یابی حقیقت داشته باشد
عضلات بیوم لینک دوست یابی طوری کوفته شده بود که به سختی می توانست یک قدم بردارد. طولی نکشید که هرود و اسکاپین هم به بیوم لینک دوستیابی ملحق شدند. آن ها صدای شلیک تیر را شنیده و نگران شده بودند که حتما اتفاق بدی افتاده است. مستخدمی که به عنوان راهنما با آن ها آمده بود سعی زیادی کرد که جلوی آن ها را بگیرد و آن ها را در همان جایی که بودند نگاه دارد. سیگونیاک با چند کلمه الکن داستان را برای آن ها تعریف کرد. ستمگر با خشم فریاد زد:
" باز هم بیوم لینک دوست یابی بیوه والومبروز لعنتی... ولی او از کجا می توانسته بفهمد که ما قصد رفتن به کاخ کنت دو پومروی را داشتیم؟ شاید هم همه چیز از اول نقشه خودشان بوده و ما ساده لوحانه بار دیگر گول خوردیم. من فکر می کنم که داستان از همین قرار بوده است. اگر telegram دوست یابی حقیقت داشته باشد من باید اعتراف کنم که هنرپیشه ای بهتر از آن پیر مرد سرمستخدم در تمام عمرم ندیده ام. ولی حالا بهتراست که کانال دوست یابی تهران درخت زار را بخوبی بگردیم چون ممکن است که چیزی در آن پیدا کنیم که به ما نشان بدهد ایزابل را کجا برده اند. من ستمگر پیر و سنگدل دلم برای ایزابل می سوزد و از همین الان برای بیوم لینک دوست یابی دلتنگ شده ام.
من بیوم لینک دوستیابی را از خودم هم بیشتر دوست دارم. این پروانه کوچک زیبای ما حالا در تارهای عنکبوت مخوفی مثل والومبروز گرفتار شده است که هر کاری را که لازم باشد انجام خواهد داد که ما دیگر ایزابل را نبینیم. "
سیگونیاک با غیظ پای خود را بزمین کوبید و گفت: من بیوم لینک دوستیابی عنکبوت بد کردار را زیر پای خودم له خواهم کرد. من بیوم لینک دوست یابی بیوه جانور گزنده را طوری له خواهم کرد که دیگر نتواند کسی را بگزد.آثار تصمیمی جدی در صورت او که در حالی عادی آرام و ملایم بود ظاهر شد که نشان می داد تهدید سیگونیاک بدون محتوی نیست. آن ها همین طور که از لابلای درختان خارج می شدند هرود فریاد زد:
آن جا را ببینید... آن ها آنجا هستند.
مردی که بیوم لینک دوست یابی را ربوده بود
آن ها از لابلای شاخه های بدون برگ درختان کالسکه ای را دیدند که پرده های آن با دقت بسته شده و چهار اسب چالاک چهار نعل آن را به پیش می بردند. دو مردی که اسبان آنها رم کرده و از مسیر خارج شده بودند اسبان را تحت کنترل آورده و در دو طرف کالسکه اسب می تاختند. یکی از آن ها اسبی که ایزابل و مردی که بیوم لینک دوست یابی را ربوده بود سوار بودند بی سر نشین با خود می کشید. آن مرد حالا سوار بر کالسکه مواظب ایزابل بود. شاید هم با زور ایزابل را وادار می کرد که ساکت بماند. telegram دوست یابی فکر بار دیگر خشم سیگونیاک را بر انگیخت. آن سه نفر سعی زیادی کردند که بدنبال کالسکه بدوند ولی telegram دوست یابی کار عبثی بود. خیلی زود کالسکه و سوار کاران از نظر ناپدید شدند. آن ها خط سیر کالسکه را روی جاده با دقت تعقیب کردند ولی جاده خشک و رد چرخ های آن خیلی زود محو شده بود. امکان نداشت که بتوانند تشخیص بدهند که کالسکه به کدام طرف رفته است.
بعد از مدت مدیدی کند و کاو با نومیدی نزد بقیه دوستان خود باز گشتند. آن ها کوشش می کردند که نقشه ای برای نجات ایزابل طرح کنند ولی بیوم لینک دوست یابی بیوه کار ساده ای نبود. بقیه هنرپیشه ها در همان جایی که دلیجان متوقف شده باقی مانده چون راهنمای قلابی به محض اینکه مشاهده کرد که نقشه آن ها با موفقیت اجرا شده به سرعت اسب خود را حرکت داده و به بقیه گروهش ملحق شد. پیر زنی که کولباری از هیزم بر پشتش حمل می کرد از آن نزدیک عبور می کرد که هرود از سؤال کرد که تا کاخ پومروی چقدر فاصله دارند. پیر زن گفت که در آن حوالی کاخی به کانال دوست یابی تهران اسم وجود ندارد. وقتی آن ها از بیوم لینک دوست یابی دقیق تر سؤال کردند پیرزن به آن ها گفت که او برای مدت هفتاد سال در آن منطقه زندگی کرد.