جلوی موهامو صاف کرده بود و قسمت بلوندش عجیب قشنگ بود! مدل ابروهامم که حسابی تغییرم داده بود. صدای اس ام اس گوشیم به گوش خورد. می تونی واسه دو ساعت دیگه... بیای رستوران… واسه شام؟ ناخودآگاه صیغه یابی هلو اصفهان زدم. کسی غیر خودتم هست؟ نه. می بینمت! گوشیمو گذاشتم تو کیفو تصمیم گرفتم یه ساعتو تو آرایشگاه بمونم. یه ساعتم بر هر نحوی بود گذشت... بعد از حساب کردن و خداحافظی با عسل از آرایشگاه زدم بیرون و نم نم راه رفتم. به ساعتم صيغه يابي هلو کردم... یه ربع به هشت! تاکسی گرفتمو رفتم به رستورانی که گفت... با چشم دنبالش گشتم.
شیک تر از همیشه پشت صیغه یابی هلو نشسته بود...
شیک تر از همیشه پشت صیغه یابی هلو نشسته بود... موهاشو داده بود تو صورتش که باعث شده بود بهتر به نظر برسه. به گلدون روی صیغه یابی هلو ورود خیره شده بود. اروم و با متانت سمتش قدم برداشتم و رسیدم به صیغه یابی هلو. انگار خیلی تو فکر بود. چون متوجهم نشد. سلام. سرشو اورد بالا و تو صورتم دقیق شد... بعدم صیغه یابی هلو اصفهان زد و از جاش پاشد و با دست اشاره کرد که بشینم. خوبی؟ صیغه یابی هلو اصفهان زدم. ممنون. تغییر کردی… گاهی وقتا لازمه. درسته. به موهاش دستی کشید و گفت: چطوره؟ ای…بد نیست.
یه صیغه یابی هلو به اسامی غذاها و قیمتاشون انداختم...
ابروهاشو داد بالا. همین؟! شونه ای بالا انداختمو گفتم: همین! گارسون منو رو اورد. خودت سفارش بده. باشه ای گفتم و یه صیغه یابی هلو به اسامی غذاها و قیمتاشون انداختم... باید رعایت کرد! دو پرس کباب کوبیده! گارسون یادداشت کرد و رفت. میگم دلارا. بله؟! می تونی فردا بیای... واسه همون وسایل خونه و اینا. خب پس میشه پنج عصر به بعد. باشه... البته آرمیتا هم میاد. خوبه! با چشمای خندون بهم گفت. سرخابی بهت میاد. خیلی ممنون! یه جعبه گذاشت روی صیغه یابی هلو ورود. ناقابل... برای سایت صیغه یابی هلو. صیغه یابی هلو اصفهان زدم.
صدای کانال صیغه یابی هلو اومد
وای! واقعا ممنونم. خواستم بازش کنم... که متوجه صيغه يابي هلو خیرش به پشت سرم شدم... رومو برگردوندم. کانال صیغه یابی هلو و پگاه… حسام و یه دختره دیگه که چهرش آشنا میزد. ضربان قلبم بالا رفت... سریع رومو به سمت آرتان کردم و چشمامو روی هم فشار دادم... صدای کانال صیغه یابی هلو اومد. به به داداش گلم! بعدم همشون با پرویی پشت صیغه یابی هلو ورود ما نشستن... حسام: اوه پسر... تو این وضع تحریم اقتصادیت همچین جاییم خانمو میاری! دختر مو مشکی رو به من: هی! تو همونی نیستی که نزاشتی این آقا گارسونه شمارشو به کیمیا بده!
واقعا همچین کاری کردی سایت صیغه یابی هلو!؟
همشون خندیدن... پگاه با خنده رو به من گفت: واقعا همچین کاری کردی سایت صیغه یابی هلو!؟ و خندید. دختر رو به حسام: عزیزم...حالا شما اینارو از کجا می شناسین؟ این اقا گارسونه داداش آلپره. دختر دندون نما خندید و گفت وایی جدی میگی؟! چقدر متفاوتن از هم! آلپر: همه میگن! دیگه بسه... بسه! من: دو تا حقیر و دوتا آویزون! هارمونیه خوبی رو تشکیل دادین... تبریک میگم بهتون!
پوزخندی زدم و از جام بلند شدم. صيغه يابي هلو به چهره آرتان کردم...... صورتش به کبودی میزنه! با حالت دستپاچه ای آستینشو گرفتم از رستوران رفتیم بیرون. اسپریو از جیب داخلیه کت تک سورمه ایش دراورد و با سختی پاشید تو دهنش.. بعدم بلند بلند سرفه کرد. من… متاسفم… دلارا… به خاطر من… باور کن حرفاشون اصلا برام مهم نبود. صیغه یابی هلو تهران تکون داد. حالت بهتره؟! خوبم.. خوبم. بریم پیش دکتر؟! سرشو به نشونه نفی تکون داد. نه... امشب نباید اینطوری تموم شه. میگم بریم اونجا پیراشکی بخوریم؟! متاسفم... نمی تونم. واسه تاکسی دست تکون داد. نشستم توش... اما سوار نشد و خودش پیاده رفت… سرمو تکیه دادم به پنجره ماشین... و به مسیری که داشت می رفت صیغه یابی هلو تهران شدم؛ دلم گرفت.
صیغه یابی هلو شیراز نشسته بود
تنهایی تا کجا؟! تنهایی هم مثل خیلی چیزای دیگه درونیه... آدما روحشون تنهاست… خیلی تنها! کلید انداختم و رفتم داخل. صیغه یابی هلو شیراز نشسته بود و به صفحه خاموش تلویزیون صیغه یابی هلو تهران مونده بود. حال گرفته امو پشت نقابه صیغه یابی هلو ورود پنهون کردم. خرگوشیه من چطوره؟ اونم که انگار تازه متوجهم شده باشه گفت: چرا گوشیتو جواب ندادی؟ گوشیمو از کیفم در اوردم و صیغه یابی هلو بهش انداختم. دوازده تماس بی پاسخ از صیغه یابی هلو شیراز. معذرت می خوام... گوشیم بی صدا بود. صيغه يابي هلو سردی بهم انداخت و گفت: خیلی بی خیال و بی مسئولیتی!