ریش سفیدی که برای بهترین همسر سایت همسریابی در نقش موفقیت آمیز گدای کور و پیر
در راس میز مالارتیک نشسته بود که صورتش از همیشه رنگ پریده تر و دماغش قرمز تر بود. وقتی کمی حالش بجا آمد بهترین سایت همسر یابی دوباره بداخل اطاق نگاه کرد. او با کمال تعجب در طرف دیگر میز آگوستینو را دید که حالا ریش سفیدی که برای بهترین همسر سایت همسریابی در نقش موفقیت آمیز گدای کور و پیر گذاشته بود کنار زده و به همراه دیگران مشغول تفریح و خنده بود. گفتگوهای زیادی در جریان بود که مرتب با شلیک خنده ها قطع می شد. ولی چون پنجره بسته بود سایت همسریابی بهترین همسر نمی توانست بفهمد که آن ها چه می گویند. حتی اگر داخل اطاق هم بود باز هم چیز زیادی از مکالمه آن ها دستگیرش نمی شد چون آن ها به زبان گدایان، تبه کاران و اعراب پاریس سخن می گفتند که برای یک فرانسوی معمولی قابل درک نیست.
گاه گاهی کسی در بهترین سایت همسریابی ازدواج موقت جمع عجیب و غریب پیشنهاد می کرد که به سلامتی کسی بنوشند و همه گیلاس های خود را بلند و آن را در حلق خود خالی می کردند. درست در موقعی که بهترین سایت همسر یابی خارجی از دیدن این منظره حالت تهوع پیدا کرده و قصد داشت برود مالارتیک با زدن روی میز پیشنهاد نوشیدن مشروب کرد که با استقبال همه روبرو شد و سپس از جای خود بلند شده، سینه اش را صاف کرده و شروع به خواندن یک آهنگ رکیک کرد. همه بقیه با او هم آهنگ شده که با ادا و اطوار مستهجن با او همکاری می کردند. بهترین سایت همسریابی ایران طوری ترسیده و نفرت زده شده بود که نمی دانست چطور از آن جا فرار کند. سایت همسریابی بهترین همسر قبل از اینکه بار دیگر وارد ساختمان شود به امید اینکه شاید راه نجاتی برای بهترين سايت همسريابي فراهم شود نزدیک پل معلق رفت که ببیند شاید بر حسب اتفاق آن ها فراموش کرده باشند که پل را از روی خندق کشیده باشند.
بهترین سایت همسر یابی احساس کرد
همه چیز در آن جا به دقت بسته و قفل شده بود. یک در کوچک هم که در عقب حیاط قرار داشت و به خندق باز می شد نیز بسته و قفل شده بود. از آنجایی که بهترین سایت همسریابی ایران راه های خروجی تنها راه بیرون رفتن از قلعه بود بهترین سایت همسر یابی احساس کرد که به واقع اسیر و زندانی شده است. او حالا متوجه شد که چرا در اطاق ها همه باز بوده چون آن ها لازم نمی دیده اند که بی جهت به خود زحمت قفل کردن همه در های ساختمان را بدهند چون راه فرار بهترین سایت همسر یابی خارجی بسته شده بود. بهترین سایت همسریابی ایران آهسته از در شیشه ای به گالری برگشت. چراغش را همان جایی که گذاشته بود پیدا کرد از اطاق های مختلف عبور کرد و به پلکان بزرگ رسید. او از پله ها بنرمی بالا رفته و به اطاق خودش رسید. او به خودش تبریک گفت که طوری در اطاق ها و بیرون حرکت کرده که توجه هیچ کس را جلب نکرده بود.
او چراغ را در اطاق جلویی گذاشت ولی قبل از اینکه وارد اطاق اصلی خودش به شود در تاریکی چشمش به موجود عجیبی افتاد که در اطاق بهترين سايت همسريابي حرکت می کرد. ولی این ترس و وحشت چندان طولانی نشد چون بهترین سایت همسریابی ازدواج موقت موجود عجیب با دیدن بهترین سایت همسر یابی خارجی با خوشحالتی به سوی او آمد. این موجود عجیب کسی جز شیکیتا نبود که اینبار در لباس پسر بچه ها ظاهر شده بود. شیکیتا با عجله گفت:
" آیا هنوز کاردی را که بشما داده بودم دارید؟ کاردی که سه علامت روی آن بود. "
بهترین سایت همسر یابی جواب داد:
" بله شیکیتا... من آن کارد را همیشه در سینه ام نگاه می دارم. چرا می پرسی مگر فکر می کنی که جان من در خطر است؟ "
دختر بچه با چشمانی که می درخشید گفت:
" یک کارد... یک دوست وفادار و یک خدمت گزار امین است. کارد هیچوقت به صاحبش خیانت نمی کند. اگر صاحبش هر چند وقتی به آن چیزی بدهد که بنوشد چیز دیگری طلب نمی کند. آخر کارد هم اغلب تشنه شده و احتیاج به نوشیدن دارد. "
سایت همسریابی بهترین همسر که از شنیدن بهترین سایت همسریابی ایران حرف ها در آن شرایط پریشان شده بود چون فکر می کرد که شیکیتا قصد دارد به او از خطری خبر بدهد گفت بچه شیطان...تو مرا می ترسانی. شیکیتا ادامه داد:
" شما اگر می خواهید تیغه این کارد را تیز کنید به این ترتین آن را رو لبه سنگ مرمر بکشید. برای صیقل دادن آنهم از پاشنه کفشتان استفاده کنید. "
بهترین سایت همسریابی ایران که رنگش پریده بود سؤال کرد: این ها را چرا به من می گویی؟ هیچ منظور خاصی ندارم. فقط بدانید کسی که می خواهد از بهترین همسر سایت همسریابی دفاع کند اسلحه اش را آماده نگاه می دارد.