همکاران صیغه یابی هلو ورود گروه ازپنجره وارد شد
در هلو صیغه یابی لحظه حساس یکی دیگر از همکاران صیغه یابی هلو ورود گروه ازپنجره وارد شد و به محض ورود متوجه وضعیت اضطراری آن جا گردید. صیغه یابی هلو اصفهان با لحن آمرانه ای به مالارتیک گفت:
" به این قهرمان شجاع بدون گفتگو تسلیم بشو و جان خودت را نجات بده. تو هر کار که از دستت بر می آمده انجام داده ای و تسلیم شدن به بهترین شمشیر باز فرانسه برای تو سرشکستگی ندارد. تو خود را یک اسیر جنگی فرض کن. "
بعد به طرف سیگونیاک بر گشت و گفت:
" عالیجناب شما می توانید که به حرف مالارتیک اعتماد داشته باشید چون صیغه یابی هلو شیراز آدم مطمئنی است و بار دیگر کار بد نخواهد کرد. من هلو صيغه يابي را تضمین می کنم. "
مالارتیک اشاره ای دال بر قبولی شکست خود و تائید حرف های دوستش کرد. مرد تبه کار سپس خم شد و شمشیر خود را از زمین برداشت و سرافکنده و مغموم به یک گوشه رفت بی صدا روی زمین نشست و مشغول بند آوردن خونی که از زخمش جاری بود شد. سه مرد دیگر هم خیلی زود شکست خورده و مردی که آخر از همه آمده بود پیشنهاد کرد که دست و پای آن ها را محکم ببندند و آن ها را به حال خودشان رها کنند. ژاکومن لامپورد. .. چون این مرد کسی جز آشنای قدیمی شمشیر زن ما نبود که برای کمک به سیگونیاک که برایش ارزش فوق العاده قائل بود وارد کارزار شده بود...
به سیگونیاک گفت:
" حالا دیگر از دست صیغه یابی هلو ورود مردان کاری بر نخواهد آمد. "
. صیغه یابی هلو اصفهان با استفاده از تاریک در آن جا کمین گرفت
هرود شجاع هم در هلو صیغه یابی حال در پایین با تبه کارانی که در بیرون قرار داشتند بزدو خورد مشغول بود. گروه تبه کاران وقتی متوجه حمله سیگونیاک و دوستانشان شدند بلافاصله سوار قایق کوچک پارویی شده و به طرف دیگر خندق آمدند ولی آن ها دیر به آن جا رسیدند چون تا این موقع درخت بزرگ ساقط شده و مسیر عجیب و غریبی را برای ورود به قلعه را فراهم کرده بود. آن ها امید داشتند که به گروهی که قصد ورود به قلعه را داشتند حمله کرده و آن ها را از پای در آورند. هرود که سعی کرده بود از درخت بالا رفته و به سیگونیاک بپیوندد وقتی به شاخه ای که مثل یک پل روی خندق قرار گرفته بود رسید در زیر وزن سنگین او شروع به خم شدن کرد و چیزی نمانده بود که از درخت جدا شود. این بود که هرود به ناچار به تنه اصلی درخت باز گشت. صیغه یابی هلو اصفهان با استفاده از تاریک در آن جا کمین گرفته و منتظر بالا آمدن دشمنان شد. مریندول که فرماندهی هلو صیغه یابی گروه خارج از قلعه را به عهده داشت اولین نفری بود که از درخت بالا آمد. هرود صبر کرد که او به قسمتی از درخت برسد که روی خندق قرار داشت طوری غافگیر شد که بدون مقاومت خلع سلاح شده و از بالای درخت بداخل خندق آب افتاد.
نفر دوم که مریندول را تعقیب می کرد بلایی که سر او آمد را دید و با تپانچه خود به طرف هرود شلیک کرد. ولی در اثر هیجان و تاریکی تیرش به خطا رفته و به صیغه یابی هلو ورود ترتیب دیگر کاری بر علیه هردود از دستش بر نمی آمد و یک لحظه بعد روی آب عمیق خندق آویزان بود. او با نامیدی به شاخه نازکی چسبیده که هر آن انتظار می رفت که شکسته و مرد نگون بخت به خندق سقوط کند. هرود که در باطن بر عکس ظاهرش دل رحم بود دلش به حال او سوخت و با خود گفت که ببیند میتواند صیغه یابی هلو اصفهان را نجات بدهد یا خیر. این بود که با صیغه یابی هلو شیراز وارد مذاکره شد که مطمئن شود که اگر از کشتن او صرف نظر کند او به خودش و دوستانش صدمه ای وارد نخواهد کرد.
وقتی مرد بیچاره به او قول مردانه داد که اگر نجاتش دهد در جنگ علیه آن ها شرکت نخواهد کرد هنرپیشه پر قدرت بدون اشکال او را بالا کشید و روی تنه درخت نشاند. مردی که هرود جانش را نجات داده بود حتی بهتر از اینکه یک گوشه نشسته و کاری انجام ندهد عمل کرد. او با استفاده از اسم شب این طور وانمود کرد که دستورات مریندول را به سه نفری که در پایین بودند ابلاغ می کند و آن ها را به یک ماموریت واهی در آن طرف جنگل فرستاد. آن ها هم با سرعت اطاعت کرده و به طرف جایی که گفته شد حرکت کردند. هلو صیغه یابی مرد هم بعد از اینکه از صمیم قلب از اینکه هرود از خون هلو صيغه يابي گذشت تشکر کرد از درخت پایین رفته و در جهت عکس آن سه نفر در تاریکی از چشم ناپدید شد.