ورود به سایت همسریابی توران81 می خواد... ببینتتون!
هوا اینجا داره خفم می کنه... خودت می دونی که من فقط تو رو دارم... هوامو داشته باش! از در ساختمون میام بیرون و چمدون به دست تا سر کوچه میرم. یه ورود به سایت همسریابی توران و می بینم که داره بهم دست تکون میده و میدوئه سمتم... چهرش داره واضح تر میشه... ورود به سایت همسریابی توران ۸۱! نفس نفس میزد. دلارا.. خانم... ورود به سایت همسریابی توران81 می خواد... ببینتتون! بابات... چرا؟ لطفا نپرسید و بیاید. عزیزم، من واسه یک ساعت دیگه بلیط دارم. وااای خانم بیاین دیگه! نچی گفتم و بلاجبار همراهش تا یه سمند سفید رفتم.
ولی من وب سایت همسریابی توران 81 نیستم!
و صندلی عقب نشستم... و با همون اقا رو به رو شدم.... دقیقا مثل اون روز بهم خیره شده بود. با من کاری داشتید جناب؟ فقط نگام کرد. آقای محترم... لطفا کارتونو بگید، من عجله دارم! چه خانمی شدی! ابروهام ناخوداگاه بالا وفت گلایل چشم عسلی ورود به سایت همسریابی توران جدید، چقدر بزرگ شده! دستی به سرم کشیدم... پس حدسم درست بود! این مرد بیچاره مشکل روحی داره و حتما بر می گرده به گذشتش! ببینید اقا... نمی دونم واسه گلایلتون چه اتفاقی افتاده... ولی من وب سایت همسریابی توران 81 نیستم! خواستم از ماشین پیاده شم که گفت: صبر کن. برگشتم سمتش. بله؟!
ثابت می کنم. بعد از مکثی ادامه داد. بیست و چهار سال پیش... دقیقا یکسال بعد از فوت مادرت زمانی که من به اعتیاد دچار شدم، ینی از وقتی دو سال و نیمت بود تو پرورشگاه موندی... درسته؟ دستی به گردنم ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید... از جیب داخلی کتش چند تا عکس از یه ورود به سایت همسریابی توران خیلی کوچولو تقریبا دو ساله باموهای فرفری دراورد... که بی شباهت به منم نبودن. لبمو گزیدم... ولی اینا کافی نیستن. خال گوشتی پشت گردنت...اون چی؟ برای مطمئن شدن سریع به پشت گردنم دست کشیدم... آره، اینم درسته! از همون زمان مشکل معده داشتی...
الان هم از ته قلبم مطمئنم که تو ورود به سایت همسریابی توران منی...
دکتر گفته بود ممکنه درآینده به زخم معده مبتلا بشی به سرفه افتادم... درست میگم؟ سرفه هام شدیدتر شدن... همیشه با خودم تمرین می کردم که اگه روزی مادر یا پدرمو دیدم چی بگمو چیکار کنم. اما الان ذهنم خالی از هر کلمه ایه... نمی دونم... نمی دونم باید چی بگم... واقعا نمی دونم. من همون دفعه که توی عروسی پسر اقای سعیدیان تو رو دیدم از تمام وجودم حس کردم که تو گلایلی هستی که سال ها کمش داشتم و الان هم از ته قلبم مطمئنم که تو ورود به سایت همسریابی توران منی... لبامو جمع کردم...پس تو عروسی سهیل و ناهیدم بوده. من باید دی ان ای بدم! چهار ماه بعد...
بفرما ورود به سایت همسریابی توران ۸۱...
بفرما ورود به سایت همسریابی توران ۸۱... اینم شناسنامت! شناسنامه جدیدمو از ورود به سایت همسریابی توران 81 (جدید) گرفتم. وب سایت همسریابی توران 81 مهرجو... نام پدر فرید نام مادر لادن... اسم مامان لادن که میاد قلبم درد می گیره. بعد از ماجرایی که بابا از مرگ مامان گفت؛ وقتی حدودا هیجده ماهم بود، مادرم تو دریا غرق شد... توی دریای نامرد! بعد از اون ورود به سایت همسریابی توران جدید تا یکسال بیشتر نتونست از من مواظبت کنه و دچار اعتیاد میشه... با وجود تمام سختی هایی که بخاظر بی پدر و مادری کشیدم...
کجایی ورود به سایت همسریابی توران جدید؟!
ورود به سایت همسریابی توران 81 (جدید) رو سرزنش نکردم و فقط پا به پاش به اندازه بیستو چهار سال یتیم بودنم اشک ریختم.. بالاخره بعد از دو تا بحران سخت توی زندگیم تازه دارم طعم آسایشو می چشم... ورود به سایت همسریابی توران 81 (جدید) اینا هم گویا تازه وضع مالیشون خوب شده. بخاطر موفقیتش توی ترکیه. اخ اگه می دونستم اونی که آدینه خانم می گفت رفته ترکیه ورود به سایت همسریابی توران81... یا اون دانش آموزی که مهرش به دلم نشست خواهرمه... وب سایت همسریابی توران 81 جان... کجایی ورود به سایت همسریابی توران جدید؟!
ورود به سایت همسریابی توران81 مشغول شد به صاف کردن موهام
لبخندی زدمو گفتم: هیچی... تو فکر بودم. خوب پاشو حاضر شو که تا یک ساعت دیگه باید با اقوام پدری و مادریت آشنا بشی. از جام بلند شدم و رفتم پیش ورود به سایت همسریابی توران ۸۱. گیسو جان، یه دستی به موهای من بکش. چشم! نشستم و ورود به سایت همسریابی توران81 مشغول شد به صاف کردن موهام. از وقتی هم که فهمید باهم خواهریم به خواسته خودش بعد از امتحانات ترم اولش از مشهد برای همیشه اومد تهران...
ورود به سایت همسریابی توران جدید هم تقریبا زود به زود میره مشهد
بماند که آدینه خانم حضور سبز ورود به سایت همسریابی توران در کنارش، مدیون من می دونه. ورود به سایت همسریابی توران جدید هم تقریبا زود به زود میره مشهد تا عمو و زن عمو بی قراریشو نکنن؛ ورود به سایت همسریابی توران81. جانم خواهر جون. تو تاحالا خاله لعیامو دیدی؟ نه اصلا! فقط می دونم یه پسرو یه دختر داره و شوهر خالتم فوت شده... همین! عمه فرشته چی؟ عمه فرشته دو تا ورود به سایت همسریابی توران ۸۱ داره... سلما و سولماز؛ سلما دختر خون گرمیه ولی سولماز یکم غر غرو تشریف دارن... شیش ماهیم میشه که ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید کرده! چه کم جمعیت! اره واقعا! توچی؟ دایی یا خاله داری؟